محو خودش بودم تا درس
شهاب چراغي
در دانشگاه به ما درس بيولوژي حيوانات شكاري ميداد اما در واقع درس عشق ميداد. در كلاس به چيزي كه ميگفت گوش نميدادم زيرا از دبيرستان كتابش را بارها و بارها خوانده بودم. محو خودش بودم. به من الفباي حيات وحش را آموخت و دستم را گرفت و ياد داد چگونه بايد در بيابان قدم زد و با همه عناصرش يكي شد. ميگفت يك اكولوژيست وقتي در طبيعت راه ميرود بايد يك ديد 360 درجه داشته باشد و همه اطراف را ببيند اما گاهي بايد چشمبند اسب بزند و فقط به يك چيز دقت كند. وقتي در كنارش راه ميرفتم همه اجزاي طبيعت را از حشرات و گياهان گرفته تا جانوران و نمايههايشان ميشناخت و هميشه چيز جديدي برايم داشت كه نشنيده بودم. 10 سالي ميشود كه از فضاي كار تحقيقات حيات وحش فاصله گرفتهام و در اين مدت تنها افسوسي كه ميخورم دور شدن از استاد عزيزم هوشنگ ضيايي است. اميدوارم هر جايي كه هست خوب و خوش باشد و سايهاش بر سر حياتوحش ايران.