چهاردهمین دورهي جشنوارهي بینالمللی فیلم مستند ایران (سینما حقیقت) با توجه به شیوع جهانی بیماری کووید ۱۹ به شكل مجازی و نمایش برخط (آنلاین) برگزار شد. اين جشنواره، طي دورههاي گذشته هم به خوبي نشان داده است كه براي بسياري از مستندسازان، فرصت مناسبي پديد ميآورد تا تازهترين مستندهاي خود را كه در شرايط بسيار دشوار و به طور معمول با كمترين پشتيبانيهاي مادي و معنوي توليد ميكنند، براي علاقهمندان فيلم مستند، به تماشا بگذارند. در اين دوره از جشنواره نيز، مثل بسياري از جشنوارههاي ديگر، برخي انتخابها و جوايز اعطايي، بسياري از كارشناسان سينما و مستندسازان را به شگفتي وا داشت. چيزي كه صدالبته تازگي ندارد چراكه با تركيبهاي متفاوت گروههاي داوري، به طور معمول و نه البته به طور طبيعي، نتايج داوريها نيز تا حدودي متفاوت خواهد بود. با توجه به محدوديت فضاي درج مطلب در اين صفحه، ناگزير، تنها به چند نمونه از فيلمهاي كوتاه، نيمهبلند و بلند اين جشنواره، به عنوان «مشت نمونهي خروار» اشارههايي گذرا داشتهايم تا در فرصتهاي ديگر- به هنگام نمايش همگاني اين آثار در فضاهاي ديگر- به نقد و بررسي آنها پرداخته شود.
عكس يادگاري با صندوق راي
عبدالله عزیزی به عنوان يك فيلمساز جوان از استان اردبیل، با ساخت مستند «آق سو»، به خوبي نشان ميدهد كه در جريان يك انتخابات فراگير و ملي، با همهي اهميتي كه دارد، چگونه بسياري از مسوولان و مجريان، تنها به شكل ظاهري كار فكر ميكنند و نسبت به بسياري از مسايل انساني و اجتماعي، از جمله شرايط زيستي و معيشتي رايدهندگان، در وضعيت خاص منطقهيي مثل آقسو در ناحيه كوهستاني آقداغ، بيتوجهي نشان ميدهند. اين مستند به ثبت و ضبط يكي از پديدههاي جامعه مدني يعني رايگيري و انتخابات ميپردازد كه گاهي آشكارا، به شكل صوري آن، بدون توجه به اهميت ماهوي انجام چنين كاري، اهميت بيشتري داده ميشود. اين مستند با نگاه انتقادي ظريف و با رگههايي از طنز پنهان، ميكوشد تا به اين تناقض آشكار اشاره داشته باشد.
زندگي دوباره
در مستند «حلب دريا ندارد» به كارگرداني ميثم صبوحي بسترسازي مضموني فيلم به گونهيي شكل ميگيرد كه با محوريت زنان و كودكان و با طرح چند پرسش كليدي ساده از آنها در بارهي ديدگاهها و طرز تلقي آنان از مفهوم زندگي، جنگ، مرگ و آرزوهايي كه دارند، گويي با مرور بريدههايي از خاطرههاي تلخ جنگ ناخواستهيي كه بر آنان تحميل شده است، مخاطبان خود را به فضاي فيلم نزديك ميكند.
نقش تدوين و چينش درست تصاوير فيلم در چنين مستندي، بسيار تعيينكننده بوده است. به همين روي، بايد اذعان داشت كه بخش عمدهيي از جذابيتهاي چنين اثري را بايد به حساب تدوين و همچنين انتخاب موسيقي مناسب آن گذاشت.
بازگشت به زندگي
«خانجان» (ساخته بابك طاهري) به عنوان يك مستند چهرهنگار اجتماعي با ارايهي تصاوير متنوعي از مردي خودساخته كه با توجه به صداي خوشي كه دارد، وارد عرصههايي ميشود كه به دليل برخي تنگنظريها و رقابتهاي ناسالم، دچار سرخوردگي و نااميدي ميشود و ناخواسته، بخشي از بهترين سالهاي جوانياش را با افتادن در دام اعتياد، بر باد ميدهد و چند سال بعد، در بازگشت به زندگي عادي، با همهي عشق و علاقهيي كه به كار خوانندگي دارد، تنها با كار فروشندگي چاي و نسكافه و دورهگردي در بازار شهر، زندگيش را ميچرخاند و گويي قرار نيست كه با كسب درآمد از طريق هنرش، زندگي كند!
خواب تالاب
در مستند «نی سان» همراه با سازندهي آن، به منطقهي هويزه نزديك ميشويم و ضمن آشنايي گذرا و اجمالي با زندگی دامداران و صیادان آن منطقه، از دشواريها و كمداشتهاي زندگيشان نيز باخبر ميشويم و به شهادت كساني كه در آنجا زندگي ميكنند، درمييابيم كه در بخش ني سان شهرستان هويزه در استان خوزستان، در گذشتهيي نه چندان دور، به دليل شرايط مناسب آب و هوايي و وجود منابع طبيعي مساعد، كشاورزي، دامداري و دامپروري رونق چشمگيري داشته است. وضعيت مناسب و طبيعي تالاب هورالعظيم شرايط مساعدي براي صيد و شكار مردمان بومي منطقه ايجاد ميكرد و كار كشاورزي، كشت برنج و پرورش گاوميش و دامپروري، پُر رونق بود. در بخشهاي آغازين فيلم مستند ني سان، يك جوان بومي عربزبان كه به گروه مستندسازي خوشامد ميگويد، با بياني صريح از آنها گلايه ميكند كه چرا در خشكساليها و زماني كه تالاب كم آب ميشود يا ميخشكد، كسي به سراغشان نميآيد تا ببيند كه چه زندگي سختي دارند و روزگار كشاورزان و دامداران و صيادان چگونه به تلخي ميگذرد؟!
مرور خاطرههاي تلخ
«ياسر خبير» كارگردان فيلم مستند «هميشه شب، هميشه روز»، با استفاده از روايتي مستقيم و بيحاشيه از زبان شخصيت محوري فيلم، ميكوشد تا به كار و زندگي يك جانباز جنگ هشتساله چنان نزديك شود. فيلم «هميشه شب، هميشه روز» به قالب يك «مستند چهرهنگار» نزديك ميشود و در لايههاي زيرين خود از برخي شوخطبعيها و شيرينيها - مثل سربازي رفتن كسي در سن و سالي كه صاحب چهار فرزند است و همهي شبها و روزهايش با دغدغه و دلواپسي دوري از زن و فرزندانش ميگذرد! – به خوبي سود ميبرد تا با چنين تمهيدي بتواند اندكي از تلخيهاي درونمايهي اثر كم كند.
ريشخند كرونا
فيلم مستند «چامون» با نماهايي از حركت دستههاي زنان و مردان سوگوار ايل، در مسير يك گورستان قديمي، آغاز ميشود. با توجه به هشدارهايي كه براي رعايت فاصلهگذاري، از طريق بلندگوي يك ماشين نيروهاي امداد و نجات به خيل پرشمار سوگواران داده ميشود، خيلي زود درمييابيم كه قرار است با موضوع همهگيري كرونا در فضاي زندگي عشاير منطقهي چهارمحال و بختیاری سر و كار داشته باشيم. كمي بعد، با نزديكتر شدن به آدمهاي ايل، درمييابيم كه به دليل همهگيري كرونا، ادارهي امور عشاير آنها را از كوچ سالانه و رفتن به ييلاق منع كرده است! پديدهيي شگفتآور كه به گفتهي پيران ايل، تنها در گذشتههاي دور (در عهد پهلوي اول ) به عنوان: «تخت قاپو» و يك جانشيني، اتفاق افتاده است. به خاطر همهگيري كرونا - اجازه كوچ ندارند و مسيرهاي اصلي كوچ را بستهاند، بزرگان ايل بايد چارهيي بينديشند.
مستند چامون با ثبت تصاويري زيبا و چشمنواز از بلنديهاي برفگير كوهستاني و عبور ايل به همراه گله، از رودخانههاي پرآب و گذرگاهها و كورهراههاي پُرخطر كوهستاني، ما را به همراه كوچروها، به ييلاق ميرساند و با زاييده شدن برّهيي در ميان برفها، با نويد زايش و اميدِ زندگي، لبخند بر چهرهي دختر نوجوان ايل مينشاند!
بازگشت پرستوها
مستند «چلچلاي سفري» (به معناي چلچله يا پرستوي سفري) روايت بيواسطهيي از خاطرات مادران آبادي تروجن است (در بخش مركزي شهرستان بهشهر در شرق استان مازندران) كه پس از وقوع جنگ تحميلي، با دادن 52 شهيد، نام آن به «شهيد آباد» تغيير يافته است. مادران پير، حالا تنها يادگاري كه از عزيزان سفركردهي خود دارند، یک عکس قابشده و یک پلاک است. از همان آغاز فيلم، با صداي غمگين مادري دلشكسته، با نامهاي بسياري از جوانان روستا كه شهيد شدهاند، آشنا ميشويم. جوانهايي كه نام پدر يا مادر هركدام از آنها نيز به دنبال نامشان شنيده ميشود: نعمت، بچهي خاتون! احمد، بچهي حسين! و... همان مادر ادامه ميدهد كه بچهها قلم را گذاشتند و تفنگها را برداشتند و رفتند جبهه. بچههاي تروجن، مثل چلچلههاي سفري بودند، اما با اين كه بهار از راه رسيده است، آنها هنوز به خانههايشان برنگشتهاند!
صنعتگر كارآفرين
زندگی پُرفراز و فرود «اصغر قندچی» صنعتگر خُبره و سرشناس در عرصهي ماشينسازي و ساخت قطعات، دستمايهي كار مستندساز باتجربهيي چون «مصطفي رزاق كريمي» در فيلم «راه ناتمام» ميشود تا به سفارش اتاق بازرگانی تهران و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربي، ساخت اين مستند چهرهنگار را با صرف نزديك به يك سال وقت، با تلاش فراوان به پايان برساند.
كارگردان فيلم راه ناتمام، ميكوشد تا تصويري كلي از وضعيت صنعت در محدودهي زماني تاريخ معاصر ايران نيز ارايه دهد و صدالبته هرگونه داوري دربارهي كاميابيها و ناكاميهاي كشور در اين حوزه را به مخاطب فيلم واگذار ميكند. درعين حال، از شخصيت محوري فيلم نيز دور نميشود. به همين روي با نزديك شدن به آدمهاي اطراف قندچي، درمييابيم كه به گواهي بسياري از دوستان و همكارانش، وي آدم بيهمانندي بوده است. در بخشهاي ديگري از فيلم، مستندساز از نزديك شدن به متن و حاشيهي زندگي شخصي وي نيز غافل نميشود. همهي شاهدان عيني خانوادهي اصغر قندچي نيز از او به عنوان آدمي كه به كار و حرفهاش عشق ميورزيده است، ياد ميكنند. فيلم، در فصلهاي پاياني خود، ناخواسته لحني تراژيك به خود ميگيرد، چرا كه واكاوي بخشهايي از تلخترين دوران زندگي يك صنعتگر خلاق و همهي ناسپاسيها و قدرناشناسيهايي كه ديده است، معنايي جز ناديده انگاشتنِ نُخبگان و كارآفرينان در اين ديار ندارد!
در جستوجوي شاعر شوريده
در فيلم مستند «طاهر» ساختهي «امير مسعود حسيني» نيز كه قصد واكاوي و جُست وجو در احوال «باباطاهر» معروف به «بابا طاهرعريان» را دارد، همين دشواريهاي گُريزناپذير وجود دارد. به ويژه كه از سدههاي چهارم و پنجم هجري قمري منابع و مدارك چندان متنوعي در اختيار مستندساز قرار ندارد كه بتواند با تكيه بر مدارك متقن، از يك شخصيت پيوسته به تاريخ - همچون باباطاهر- تصاويري دقيق و باورپذير ارايه دهد و با اطمينان كافي ادعا كند كه از ميان همهي «طاهر» نامان آن سدههاي دور از دسترس، هويّتِ كداميك از آنها با «باباطاهر» عارف و شاعر و دوبيتيگوي مورد نظر مستندساز همخواني دارد؟
سازندهي اين فيلم، با دعوت از برجستهترين استادان و چهرههاي فرهنگي و ادبي و پژوهشگران آثار ادبي، براي گفت وگو در اين فيلم مستند يعني چهرههايي همچون: دكتر علي اشرف صادقي، دکترنصرالله پورجوادی، دكتر تقي پورنامداريان، دكتر پرويز اذكايي، دکتر محمد سوري، بابك رضاپور و..... كوشيده است تا تصويري هرچه دقيقتر و نزديكتر به باباطاهر ارايه شود. تصويري كه صد البته درنهايت با باورهاي عامه و آنچه تا امروز به مردم كوي و برزن ارايه شده است، بسيار متفاوت بوده است. از جمله اين كه با تكيه بر مدارك و شواهد بسيار دقيقي، در اين مستند، نشان داده ميشود كه بسياري از دوبيتيهاي رواجيافته در ايران كه از ديدگاه آواشناختي، تنها تفاوت اندكي با زبان معيار فارسي امروز دارد، هيچ نسبتي با نمونههاي درست و دقيق واكاوي شده از دوبيتيهاي باباطاهر كه به گويش فهلوي ( زبان پهلوي رايج در همدان در سدههاي 4 و 5 هجري) سروده شده است، ندارد.
شوخي با مرگ
مستند «قطعهي 19» ساختهي مسعود دهنوی، ميكوشد تا تصويري شوخطبعانه از حضور داوطلبانه دو طلبهي به نسبت جوان براي كار دشوار تغسيل، تكفين و تدفين كساني ارايه دهد كه بر اثر بيماري كرونا ميميرند. اقدام خودجوش و احساس تكليف اين دو جوان طلبه، آن هم در سختترين روزهاي همهگيري كرونا كه همهي آدمها با رعايت فاصلهگذاري، ميكوشند تا با ديگران كمترين تماسها را داشته باشند، به راستي مسئوليتي سخت و سنگين به نظر ميرسد. تصميم داوطلبانه و دلخواستهي دو طلبهي جوان نيشابوري از استان خراسان رضوي (علي كريمي و علي قاري) براي كارهاي مربوط به غسل دادن و كفن كردن و خاكسپاري درگذشتگان كرونايي، اگرچه به خودي خود، چالشي جدي به نظر ميرسد، آشكار شدن موضوع سابقهي ترس «علي قاري» از مرده و جسد كه گويا از دوران كودكي با او همراه بوده است، او را به چالشي بزرگتر وا ميدارد.
زخم كهنه
مستند «داغ قرهباغ» با رويكردي سياسي و تاريخي، بر آن است تا نگاهي گذرا و به نوعي متفاوت به مناقشههاي سیاسی و درگيريها و رويارويي نظامی میان آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقهي کوهستانی قرهباغ بپردازد. درگيريهايي كه ريشههاي تاريخي اوجگيري و شدت يافتن آن را بايد در نخستين روزهاي بعد از فروپاشی شوروی جُست وجو كرد. واقعيت اين است كه به گواهي تاريخ معاصر، سالهاست که این منطقهي جغرافیایی - در شرق ارمنستان و جنوبغربی جمهوری آذربایجان- به محل جنگ و جدالهای سیاسی و درگيريهاي خونین میان دو کشور ارمنستان و آذربایجان تبدیل شده است و اگرچه گاهي با توافق دوطرف مناقشه، آتشبسهایی نيز برقرار ميشود، با اين همه، هر از چند گاهي اين زخم چركي سر باز ميكند و بار ديگر داغِ قرهباغ تازه ميشود.
«سینا حسینپور» سازندهي مستند داغ قرهباغ، پيش از درگيريهاي اخير میان آذربایجان و ارمنستان، با صرف نزديك به سه سال كار و تلاش براي ساخت اين مستند، كوشيده است تا ضمن مرور، تاریخچه منطقهي قرهباغ، به گونهيي از نقش ميانجيگريهاي ايران ميان اين دو كشور درگير مناقشههاي سياسي و نظامي نيز اشاره كند.
مرد هميشه در سفر دريا
فيلم مستند «ناخدا دریایی» داستان یکی از سفرهای دور و دراز «عبدالقيوم بلوچ» معروف به «ناخدا دریایی» را به تصوير ميكشد که براي صيد ماهي به دریاهای دور، نزديك هند و سومالی و... سفر ميكند. سفري سخت و دشوار كه صد البته با همراهي ملوانهاي جوان و سرزندهي بلوچ برايش آسان ميشود و رنج دشواريهاي چنين سفري، به لطف دوستيها و همدليهايشان به فراموشي سپرده ميشود.
«مازيار مشتاق گوهري» سازندهي مستند ناخدا دريايي، با شكيبايي هرچه تمام، با ناخدا دريايي و ملوانهايش، نزديك به 70 شبانهروز، در سفري نه چندان ساده و ايمن، همراه ميشود و در تمامي لحظههاي كار و تلاش و زيست و خور و خواب و بيماري و همهي اتفاقهاي تلخ و شيريني كه براي آنها رخ ميدهد، به عنوان شاهد عيني، در كنارشان است. در طول فيلم، يك خط شبهداستاني نيز در كنار اصليترين اتفاق فيلم - يعني سفر دريايي قيوم و همراهانش- در جريان است كه به مشكلات خانوادگي ناخدادريايي و طرح شكايت خانوادهي همسرش در دادسراي عمومي چابهار، براي گرفتن حكم طلاق و دريافت نفقه و مهريه و... از عبدالقيوم مربوط ميشود. فيلمساز ميكوشد تا در طول يك سفر 70 روزه، دربارهي اين مشكل جدي ناخدا دريايي نيز، به مخاطب فيلم اطلاعاتي بدهد.