نگاهي به رمان «فيلي در اتاق»
روايت پساحقيقت در دنياي مدرن
اسماعيل مسيحگل
رمان «فيلي در اتاق» به تازگي از انتشارات پايتخت راهي بازار كتاب شده است. اين كتاب را بايد رماني پستمدرن دانست كه در ژانر تريلر دلهرهآور علميتخيلي با تم عاشقانه اجتماعي نوشته شده و مفاهيم مختلفي را در قالب رمان بيان ميكند.
«فيلي در اتاق» اصطلاحي استعارهاي است كه منظور مشكل يا خطر واضحي است كه هيچكس نميخواهد دربارهاش بحث كند و گاهي در تعاملات مدون اجتماعي چيزي به آشكاري يك فيل ناديده گرفته ميشود.
اين رمان سيال ذهن، روايتهاي جالبي دارد و راوي داستان داناي كل است. در واقع فصل اول رمان به نام خانه امن، مانند نام رمان، خاكستري است و برخلاف نام خودِ فصل، با مشمئزكنندهترين مكان هستي، اتاق ملاقات زندان بند نسوان شروع شده است.
در رمان از شركتي ابرقدرت شيميايي- دارويي به نام الفارماكم صحبت ميشود كه پروژههاي فوق محرمانهاي ازجمله ساخت سلاحهاي بيولوژيكي، نانو رباتهاي جنگي، كريسپر و انجماد زيستي را در دست دارد. اين رمان درباره زندگي آدمهايي است كه تلاش ميكنند تا جايگاه خود را در زندگي پيدا كنند، ولي هرچه بيشتر تلاش ميكنند كمتر به نتيجه ميرسند. شخصيت اصلي رمان، ماريا تريبياني است كه با اميد، انگيزه و رأفت، تلاش ميكند تا دنيا را بهشت كند و رابينهودوار ميكوشد رفتهرفته صلح جهاني را به ارمغان بياورد.
اين رمان تريلر با تم روانشناسي فلسفي خود با بهرهمندي از علوم مختلف، مثل شيمي، فيزيك، ژنتيك، رايانه، يادگيري ماشين، دارو رساني، فلسفه، مديريت و توسعه فردي، رماني پر از معما به نظر ميآيد.
ماريا تريبياني دختر جوان ايراني است كه شبي پدرش به او ميگويد علت فلج شدنم، افشاگريام از كارخانه دارويي است كه موادمخدر پخت ميكردند، با شنيدن اين حرف، ماريا راهي نيويورك ميشود تا انتقام پدرش را از مسبب فلج شدنش بگيرد. در اين حين با مفهوم آيا هدف وسيله را توجيه ميكند؟ و اثر بال پروانه، قضيه گربه شرودينگر و قانون پاركينسون، انجماد زيستي، علوم رايانه و روانشناسي مدرن آشنا ميشويم و همچنين چالشهايي كه ماريا تريبياني با آنها روبهرو ميشود.
فصل اول رمان حكم مقدمه و معرفي چارچوب زمان را دارد و با استفاده از مفاهيم فلسفي و انتزاعي و علمي ما را با پايه و اساس رمان آشنا ميكند؛ پساحقيقت، سفر در زمان، شيمي، قدرت. فلسفه.
شايد با شنيدن نام فيلي در اتاق بگوييد ربط اين عنوان به رمان علميتخيلي با تم عاشقانه چيست؟! اما اين فيل بزرگ خاكستري همچون آفتاب ظهر چنان در چشمتان فرو ميرود كه هر نام ديگري را براي اين رمان رد خواهيد كرد.
در اين رمان، مخاطب علاوه بر داستانخواني و حل معماها و دنبال كردن مطالبِ علميتخيلي، خود را در هزارتويي از فلسفه مييابد.
هزار تويي كه به مسائلِ پساحقيقت، اختيار، آيا هدف مسير را توجيه ميكند؟! دنياي موازي، جبر، ژنتيك، انجماد زيستي و بال پروانه ميپردازد.
تاريكترين بخش داستان را ميتوان به شخصيتهايش نسبت داد. شخصيتهايي كه با پول و قدرتشان هر كاري ميكنند كه ميخواهند و هر بلايي سرِ بقيه در ميآورند كه ميخواهند و برايشان پشيزي هم ارزش ندارد كه چه تاثيرات عميق و مخربي بر زندگي سايرين دارند. شخصيتهايي كه در فصلهاي مختلف با فلشبك و فلشفورواردهاي مختلف، بخشي پنهاني از هيولاهاي درون خود را درمعرض نمايش ميگذارند. نويسنده شخصيتهايي را كنارِ هم قرار داده است كه هركدام عجيب، به نظر ميرسد وبهطور نسبي كامل .
در بخشي از اين كتاب ميخوانيم:
«قدم ميزند در اتاق.«دينگ.دينگ.دينگ» به سمت صفحه نمايشگر بزرگ ميرود، از خواندن جملات نقش بسته روي اسكرين ماتش ميبرد. چند دقيقه زمان و مكان را گم ميكند. يعني كه چه؟ انجماد جسم چيست؟ چند بار پشت سر هم پلك ميزند. نفس عميقي ميكشد، كليد صدا را ميزند.»