غرور و تواضع!
سيد حسن اسلامي اردكاني
غالبا خودم را از منظر دانشجويان، دوستان و همكارانم ارزيابي ميكنم. معمولا داوري دوگانهاي دربارهام صورت ميگيرد.پارهاي مغرورم ميدانند و گروهي برعكس مرا متواضع ميشمارند. ظاهرا يكي از اين دو نظر درست است. گرچه خودم به اين جمعبندي نرسيدهام كه كداميك درباره من بيشتر راست ميآيد. اين اختلاف راي بهانه خوبي است كه به مساله گستردهتري نقب بزنم و چند پرسش را پيش بكشم. نخست آنكه آيا اصولا تواضع خوب است يا مغرور بودن؟ ديگر آنكه تفاوت اين دو دقيقا در چيست و سوم آنكه چرا تواضع فضيلت است، البته اگر باشد و چرا غرور رذيلت است، در صورتي كه واقعا چنين باشد. هدفم آن است تا تصوير روشنتري از اين مساله به دست بياوريم. پرسش اول گويا پاسخ روشني دارد. كم وبيش اتفاق نظري وجود دارد درباره اينكه تواضع خوب است و فضيلت به شمار ميرود، تا جايي كه گفته ميشود: «افتادگي آموز اگر طالب فيضي/ هرگز نخورد آب زميني كه بلند است». با اين حال برخي متفكران در طول تاريخ به تواضع و فروتني بدبينانه نگاه كردهاند و حتي آن را نوعي تكبر معكوس دانسته و رذيلت شمردهاند. به اين معنا كه وقتي كسي بيش از حد تواضع ميكند، گويي خود را بسيار جدي گرفته است و ميخواهد به شكل ظريفي «عظمت» و «بزرگي» خود را نشان بدهد. اسپينوزا از اين حد فراتر ميرود و معتقد است: «همان كساني كه ديگران آنها را بيش از همه متذلل و فروتن ميپندارند معمولا جاهطلبترين و حسودترين مردمانند.» (رساله اخلاق، ترجمه محسن جهانگيري، ص 210) . بدين ترتيب ميتوان ادعا كرد كه تواضع نوعي پوشش ظريف بر رذيلتي به نام تكبر و ديگر رذايل است. در اينجا از غياب نسبي مفهوم تواضع در سنت يوناني سخن نميگويم و از آن ميگذرم. اما ميتوان از اسپينوزا، شوپنهاور و نيچه سخن گفت كه هر يك به شكلي بر نادرستي تواضع انگشت تاكيد ميگذارند. اسپينوزا آشكارا فروتني را رذيلت ميشمارد و تصريح ميكند «فروتني فضيلت نيست، يعني از عقل ناشي نميشود» (همان، ص 265). طبق تحليل اسپينوزا فروتنيزاده ضعف نفس و نداشتن درك درستي از خويشتن است. به همين سبب فضيلت نيست،گرچه ميتواند گاهي مفيد باشد، همانگونه كه چاپلوسي سودمند است. البته درست همانطوركه تواضع رذيلت است، تكبر و خودبرتربيني نيز رذيلت است. نكته آن است كه طبق اين نظرگاه، شخص آزاده به دليل شناخت دقيقي كه از خود و عالم دارد، از تكبر، حسد و فروتني رهاست. بدين ترتيب، اسپينوزا با تحليلي عقلاني ميكوشد نشان بدهد كه تواضع فضيلت نيست. اما در ميان مخالفان تواضع،كمتر كسي مانند شوپنهاور به آن حمله ميكند. از نظر او تواضع رذيلت است و صداقت مدعيان تواضع مشكوك. كسي كه فضيلتي دارد، دليلي بر پنهان كردن آن ندارد. او به گوته استناد ميكند كه:«تنها فرومايگان و پست فطرتان متواضع ميشوند». شوپنهاور تا جايي پيش ميرود كه پيشنهاد ميكند بهتر است بگوييم: تنها پست فطرتان هستند كه از ديگران خواستار تواضع ميشوند. آنكه هيچ فضيلتي ندارد، خواستار تواضع است و ديدن فضيلت ديگران آتش حسد را در قلبش شعلهور ميكند. از اين رو، بنياد تواضع، پستي طبع يا حسادت است. (آرتور شوپنهاور، جهان همچون اراده و تصور، ترجمه رضا ولي ياري، ص 883) البته او تواضع را از سر دورانديشي تاييد ميكند و معتقد است تواضع سلاحي است براي حفظ خود در برابر حسادت ناشايستگان. اما تواضع واقعي نشانه بيلياقتي است. سپس به اين ضربالمثل استناد ميكند كه پست فطرت كسي است كه خود را پست فطرت ميداند. (آرتور شوپنهاور، متعلقات و محلقات، ترجمه رضا ولي ياري، ص 539) نيچه نيز در آثار مختلف خود تواضع و فروتني را اخلاق ضعيفان دانسته و جانهاي آزاده را از آن رها ميشمارد. در ميان معاصران خانم تارا اسميث در مقاله «مشق غرور» (The Practice of Pride) به تحليل تواضع و غرور ميپردازد و مدعي ميشود كه «غرور» فضيلتي ارزشمند است. در حالي كه خانم نانسي اسنو در مقاله «تواضع» از آن چونان فضيلتي ارزشمند ياد ميكند. خانم اسميث ميكوشد نظر مخالف خود را به شكلي مقبول عرضه كند. خلاصه آنكه در برابر جريان مسلطي كه تواضع را فضيلتي بيچون و چرا ميشمارد، برخي متفكران غرور را فضيلت ميدانند و تواضع را طرد ميكنند. اين بحث ادامه دارد و مشاركت جدي مخاطبان را ميطلبد.