من تشكر ميكنم
مهرداد احمدي شيخاني
يادم هست آن موقعها در دهه 60 يكي از دلبستگيهايم خواندن مجله فيلم بود و از بين فيلمهايي كه در آن مجله نقد ميشد، انتحاب ميكردم كه كدام فيلم را ببينم و كدام را نبينم، يا اينكه اگر فيلمي را ديده بودم با خواندن نقد نويسندگان مجله، با نظر كارشناسان اين حيطه در مورد هر فيلم آشنا ميشدم. تعداد فيلمهاي توليد شده كه به مرور بالا رفت، خواندن اين نقدها برايم جديتر شد چراكه امكان ديدن همه فيلمها را نداشتم ولي ميخواست از كم و كيفشان باخبر باشم. شكل ارايه هم اينطور بود كه عنوان فيلم و خلاصهاي از آن در مجله ميآمد و بعد چند نقد مختلف از نويسندگان در پي آن قرار ميگرفت. اما يك موقعي رسيد كه براي بعضي از فيلمها، غير از عنوان و خلاصه فيلم نقدي در پي نداشت و فقط بر بالاي عنوان فيلم نوشته ميشد «به نقد در نيامدني». همان ايام براي يك كار مشترك، مرحوم «مسعود مهرابي» را ديدم و از ماجراي اين عبارت «به نقد درنيامدني» پرسيدم كه تعريف كرد وقتي از نويسندگان مجله ميخواهيم كه فيلمهايي را براي نوشتن نقد انتخاب كنند، يا خودمان فيلمي را به نويسندهاي پيشنهاد ميدهيم، بعضي از فيلمها را هيچكس در موردشان نمينويسد و هيچ اصرار و خواهشي هم آنها را راضي به قبول زجر و زحمت نوشتن در مورد چنين فيلمهايي نميكند.
ديشب، يكي از همكاران گرافيستم، از طريق يكي از پيامرسانهاي مجازي، نشانهاي را برايم فرستاد. برايش نوشتم موضوع چيست؟ گفت اين نشانه جديد «موزه هنرهاي معاصر» است و بعد اضافه كرد كه نظرت در مورد آن چيست؟ اين را كه پرسيد، با دقت بيشتري كار را نگاه كردم ولي هر چه بيشتر در كار دقيق ميشدم بيشتر به اين نتيجه ميرسيدم كه سنگينتر آن است كه هيچ چيز نگويم. وقتي اصرار دوستم بيشتر شد، ياد همين خاطرهاي افتادم كه ابتداي يادداشت آوردم و به آن دوست و همكار گفتم تنها چيزي كه در مورد اين كار ميتوان گفت، همان عنواني است كه در دهه 60 در مجله فيلم براي بعضي فيلمها به كار ميبردند، «به نقد در نيامدني». و بعد پرسيدم مگر موزه هنرهاي معاصر تا حالا نشانه نداشته؟ چرا كه تا آنجايي كه يادم هست نشانه بسيار خوبي هم داشته است كه دوستم جواب داد بله نشانهاي به طراحي استاد جواد پويان داشته ولي مديريت موزه تصميم گرفته كه آن نشانه را كنار بگذارد و نشانه جديدي را جايگزين كند.
در مورد نشانه موزه هنرهاي معاصر، يا اين طور كه از اين به بعد بايد بگوييم «نشانه سابق موزه هنرهاي معاصر» گفتني است كه استاد جواد پويان با الهام از نورگيرهاي موزه كه خود برگرفته از فرم بادگيرهاي ايراني است و يكي از درخشانترين ويژگيهاي اين بناي يگانه است، نشانهاي را طراحي كرده كه مانند خود بنا، يك استفاده مدرن و چشمنواز از فرمهاي آشناي ايراني است و كسي را نميشناسم كه موزه هنرهاي معاصر را ديده باشد و با ديدن اين نشانه به فوريت، ساختمان موزه هنرهاي معاصر و ويژگي خاص بصري و درخشان آن را به ياد نياورد. البته استاد پويان عزيز، ديري است كه گوشهگيري و عزلت اختيار كردهاند و مدتهاست كه ديگر خبري از او نيست.تا آنجايي كه نسل جديد هيچ از او و خدماتش براي ساختن هويت بصري قابل اعتنا در گرافيك كشورمان مطلع نيست و حتي به مرور از دهن كساني هم كه او را ميشناسند، پاك ميشود و اين بسيار دردناك است اما خب ميتوان اين تغيير نشانه موزه هنرهاي معاصر را از جنبهاي مثبت هم نگريست كه با چنين كار «به نقد درنيامدني»، مسوولين سفارشدهنده و طراح نشانه جديد، سبب شدند كه يادمان بيايد چه كار درخشان و موفقي توسط چه استاد نازنيني براي يكي از خاطرهانگيزترين بناهاي مدرن ايراني طراحي شده و اكنون با همت اين بزرگواران، چنين كار درخور ستايشي به دور انداخته شده است.كار اين عزيزان هر ايرادي هم كه داشته باشد، اين حسن را نيز دارد كه قدر چنين تلاشي را براي قدرداني از جناب پويان عزيز فراهم كرده تا ارزش آنچه داشتيم را بيشتر بدانيم و از بليهاي كه به ناچار گرفتارش شديم، تبري بجوييم. شايد به همين دليل هم كه شده بايد از لطف و تلاش اين بزرگواران براي چنين سفارشي و چنين نشانهاي تشكر كنيم كه يادمان انداختند، چه داشتيم و حالا قرار است چه داشته باشيم. به گمان من اين تلاش، براي از بين بردن هويت بصري نشات گرفته از فرهنگ ايراني، جاي تشكر دارد.