• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4830 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۱ دي

واكاوي يادداشتي از اكبر رادي درباره اهميت نقدهاي جلال آل‌احمد

مداخله ‌كردن با شكوه آن منتقد جوشي

سيدحسين رسولي

 

بحث نقد و نقدنويسي در ايران حكايت پر فراز و نشيبي دارد. مباحث اين حوزه به خوبي آموزش داده نمي‌شود و بعضا شاهد هستيم كه نقدهاي محفلي و رفاقتي اهالي هنر براي يكديگر، فضا را اشغال كرده است. كارگردان و استاد دانشگاهي را سراغ داريم كه سالي چند نقد كوتاه منتشر مي‌كند تا در آنها دانشجويان خود را به عرش ببرد و حتي كاري كند تا جايزه‌ها را درو كنند. كارگردان و استاد دانشگاهي ديگر هم هست كه با نقدهايش فقط از دوستانش دفاع مي‌كند حتي مسائل اخلاقي را زير پا مي‌گذارد و اگر دوستانش نمايشنامه فرد ديگري را به نام خود جا زده باشند براي آنها سينه سپر مي‌كند. كارگرداناني چون فرهاد مهندس‌پور و مسعود دلخواه در نقدنويسي فعال هستند و مي‌توانيد به كارهاي آنها نگاهي زيرچشمي بيندازيد. گاهي مي‌بينيم چند كارگردان با يكديگر جلسه‌اي گذاشته‌اند و منتقدان تئاتر را به‌شدت محكوم كرده‌اند چون از آنها تعريف نكرده‌اند پس نوعي توهم توطئه را پيش مي‌كشند. مي‌توانيد به برخي جلساتي كه محمد رحمانيان برگزار كرده و تعدادي از مصاحبه‌هاي ايوب آقاخاني نگاه كنيد. البته بيشتر منتقدان ايراني نيز به سوي نوعي «ژورناليسم جنجالي»  رفته‌اند تا  ديده  بشوند.  آنها بين نقد، ريويو و انتقاد فرقي نمي‌گذارند و معمولا «نقد آكادميك» را جاي «نقد  ژورناليستي» اشتباه  مي‌گيرند.  جاناتان رزنبام در كلاس‌هاي نقد فيلم با تاكيد بر اينكه «نقد نوعي گفت‌وگوست» بيان مي‌كند كه «نقد خوب، نقدي است كه خواننده تا انتهاي مطلب، متوجه نشود كه منتقد از فيلم خوشش آمده است يا خير.» (نقدنويسي قابل تدريس نيست، ايسنا، ۸ مرداد ۱۳۹۷) نقد تئاتر و فيلم در امريكا خيلي تاثيرگذار و تعيين‌كننده است ولي در ايران از اين خبرها نيست. حتي برخي از بچه پولدارها هستند كه به تئاتر علاقه‌مندند و به برخي منتقدان پيشنهاد پرداخت پول مي‌دهند تا براي‌شان چيزكي نوشته شود. اغلب منتقدان نيز دست به عصا راه مي‌روند چون به راحتي مي‌شود پشت سر آنها سم‌پاشي كرد و فضا را آلوده ساخت. گروهي نيز نقد را مداخله يا حتي ويرانگري مي‌دانند كه جاي بحث دارد. رابين وود كار نقد را ارزش‌گذاري مي‌داند و آن را از نوشتن ريويوي معمول مطبوعات امروز متفاوت مي‌داند: «ريويونويس براي كساني مي‌نويسد كه فيلم را نديده‌ا‌ند و به خوانندگانش توصيه مي‌كند آن را ببينند يا نبينند و به‌طور خلاصه به آنها بگويد كه فيلم مورد بحث چيست و چه مي‌كند. اما فرض منتقد اين است كه خواننده فيلم را ديده است، بنابراين نقل خلاصه داستان فيلم را كار زائدي مي‌داند و سعي مي‌كند بيننده را درگير يك مكالمه خيالي درباره محتواي فيلم، ميزان كاميابي آن و ارزش آن بكند.» (چند چيزي كه مي‌توان از رابين وود آموخت، ۱۷ تير ۱۳۸۷، اعتماد) حسين پاينده نيز اعتقاد دارد: «جلسه review با جلسه criticism تفاوت دارد. نقد خوانش يك متن براساس يك نظريه است، اين نظريه مي‌تواند ماركسيسم، تاريخ‌گرايي نوين، فمنيسم، ساختارگرايي و امثالهم باشد و بعد برملا كردن معاني ثانوي ناپيداي آن متن است. ولي review زماني است كه كتابي به تازگي منتشر شده و هدف برگزاري جلسه‌اي براي معرفي كتاب است. نقد اصلا به معناي انتقاد نيست؛ انتقاد، ايراد و نقصان كاري را برشمردن است در حالي كه نقد، آنچنان كه پيش‌تر عنوان شد، خوانش يك متن براساس يك نظريه و برملا كردن معناني ثانويه آن است.» (نقد اصلا به معناي انتقاد نيست، عطنا، ۵ آذر ۱۳۹۸) حالا مي‌توانيم به سراغ متن «روزنه آبي»، نقد جلال آل‌احمد روي آن و نامه اكبر رادي به نام «آن شر باشكوه» برويم كه  اعترافي درباره  نقدهاي جلال آل‌احمد  است. 
اعترافات  آن جوان كله‌شق  ولي عاشق  تئاتر
نويسندگان و منتقدان تئاتر در دهه‌هاي ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بيشتر به مسائل سياسي توجه مي‌كردند كه تحت تاثير ماركسيسم   بود.  جلال آل‌احمد به عنوان يكي از مهم‌ترين روشنفكران آن زمان از اين امر مستثنا نيست. نقدهاي تئاتري او در مجله «آرش» به‌شدت سياسي و تند هستند و حتي باعث برخورد ساواك با تعدادي از تئاترها هم شد زيرا آل‌احمد به مفاهيم تمثيلي كارها اشاره و آنها را روشن مي‌ساخت. او در مجله آرش (آبان ۱۳۴۰، شماره ۱) نقدي درباره اجراي «گلدان» به قلم بهمن فرسي نگاشت و با اشاره به اينكه بايد يك‌سوم متن را كوتاه كرد، گفت: «راستش من دست مريزاد گفتم به حضرات كه چنين نرم و كشدار و انعطاف‌پذير از پيچ و خم سانسور و مقررات و وابستگي به فلان اداره پرمدعا گذشته بودند. شايد هم گريز حضرت فرسي به استعاره و كنايه و ادا و قلمبه‌گويي ملقلق‌خواني به اين علت بود. در نمايشنامه آنچه سرراست بود و استعاره نداشت يا كمتر داشت (يعني خطري در صراحتش نبود) گفتار پدر بود كه نصيريان بازي مي‌كرد.» گويا همين نوشته باعث توقيف اجرا مي‌شود. اين نوشته را آوردم تا با نگاه سياسي آل‌احمد در نقدنويسي آشنا شويم. اكبر رادي پس از اينكه داستان «باران» را براي مسابقه داستان‌نويسي مجله «اطلاعات جوانان» در سال ۱۳۳۸ مي‌نويسد و جايزه اول را مي‌گيرد به نمايشنامه‌نويسي علاقه‌مند مي‌شود زيرا نمايش «خانه عروسك» به نويسندگي هنريك ايبسن را تماشا مي‌كند. او نمايشنامه «روزنه آبي» را مي‌نويسد كه بعدها با تلاش‌هاي شاهين سركيسيان و اربي آوانسيان روي صحنه جان مي‌گيرد. رادي به عنوان اولين نويسنده‌اي كه تلاش دارد نمايشنامه‌هاي ايراني خود را به ‌طور مرتب چاپ كند به سراغ جلال‌آل‌احمد مي‌رود تا آن را در سال ۱۳۴۰ در «كتاب ماه» منتشر كند اما آل‌احمد نقدهاي برنده‌اي به متن وارد مي‌كند و از رادي مي‌خواهد تا اصلاحات مدنظرش را پياده كند ولي رادي قبول نمي‌كند. جالب است كه رادي سال‌ها بعد در يادداشتي با عنوان «آن شر با شكوه» (۱۳۷۲) از ملاقات خود با آل‌احمد چنين روايت مي‌كند: «نشستيم و قدري به گپ گذشت. گفت حرف و سخن‌هايي درباره نمايشنامه من دارد و يادداشتي هم رويش گذاشت. بعد مفاد يادداشت را كه عبارت از چند نكته و ايراد بود، دانه به دانه براي من شكافت؛ ضمن اينكه هر از گاهي به متن نمايشنامه رجوع مي‌كرد و سطرهايي از آن را به تضمين نكته‌هاي خود مي‌خواند. بعد هم اينكه روزنه آبي را دقيق ديده است و به عنوان كار اول من،‌ اي همچه بد نيست و به شرط رفع اشكال در همين شماره چاپش مي‌كنيم.» (از شناختنامه اكبر رادي به كوشش فرامرز طالبي، نشر قطره، ص ۲۶۷) در ادامه آل‌احمد به رادي مي‌گويد: «به نظر من اين جوان‌هاي شما مظهر كامل عيار غرب‌زدگي هستند كه من به تفصيل خدمتش رسيده‌ام.» رادي هم عصباني مي‌شود و مي‌گويد: «احساس كردم گوش‌هايم داغ شده است. آن‌وقت نمايشنامه را برداشتم و دستي دادم... نتيجه گرفتم كه بايد آستين‌ها را بالا بزنم و به همت خودم نمايشنامه را چاپ بكنم.» اما كار به اينجا ختم نمي‌شود زيرا رادي به همراه آل‌احمد به ديدن اجراي «روزنه آبي» مي‌نشينند و تازه متوجه مي‌شود كه نكته‌هاي مورد نظر جلال كاملا جوانمردانه و منصفانه بوده است: «در آن شب دعوت بود كه فهميدم درست است: نمايش به زنجير گسسته‌اي شبيه بود كه بسيار كشدار و تخت از كار درآمده بود. آدم‌ها واقعا به نظر مقوايي مي‌آمدند. جمله‌ها به هر طرف پرتاب مي‌شدند... من عرق پيشاني‌ام را پاك مي‌كردم و چند رديف جلوتر جلال را مي‌ديدم كه سرش پايين است و دارد يادداشت برمي‌دارد.» رادي اعتراف مي‌كند كه «اينها همان لحظاتي بود كه جلال، هم در دفتر كتاب ماه و هم پنج سال بعد در همين برداشت سردستي روي آنها انگشت گذاشته بود و مويي هم در آنها نمي‌خزيد. اين بود كه در يك فرصت دو ماهه نشستم و با نمايشنامه خلوت كردم و تا جايي كه راه  مي‌داد، آبش را  كشيدم.»  جلال آل‌احمد يادداشت خود را با عنوان «سلوكي در هرج و مرج» (۱۳۴۵) منتشر كرد و در آن به «روزنه آبي» تاخت. او ابتدا به ارمنيان و سركيسيان انتقاد مي‌كند يا شايد هم همدردي: «غبن سركيسيان مرحوم در تمام مدت عمرش اين بود كه مي‌خواست نمايش درست كند، اما در زباني كه نمي‌دانست. غبن بزرگ در اقليت ماندن!» (همان، ۲۶۵) او در ادامه مي‌نويسد: «نمايش زنجير گسسته را مي‌مانست. سخت نقل و نقالي و به زباني شلخته «تنهايي عميقي به سرم چنگ مي‌زند» آن هم به زبان كسي روي صحنه! سياه‌مشقي بود كه بهتر بود مي‌دادند دست شاگردهاي كلاس اول مدرسه تئاتر براي تمرين و بعد با همان فولكلوربازي‌ها، مبارزه ميان دو نسل.» او تاكيد مي‌كند: «رادي را با افول جدي گرفتيم و چه بهتر بود كه اين كار را  نمي‌داد.  همان شب بهش گفتم.»  خلاصه اينكه آل‌احمد تا توانست به رادي كنايه زد ولي رادي در دهه ۱۳۷۰ اعتراف مي‌كند كه نقدهاي جلال كاملا منصفانه بوده و‌ اي كاش گوش داده بود. با تمام نقدهايي كه به شيوه نقدنويسي دهه‌هاي قبل وارد است اما صراحت و صميميت مردمان آن دوران به‌شدت اصيل و جذاب است.‌ اي كاش نويسندگان اين دوره و زمانه هم به آن اتفاق‌هاي تاريخي توجه كنند تا كارهاي آبكي بيخ ريش‌شان نماند و نمايشنامه‌نويسي ايراني هم به جايگاه بالاتري برسد. امروز اكبر رادي يكي از مهم‌ترين نمايشنامه‌نويسان ايران است كه تاثيري چشمگير  بر تاريخ  ادبيات نمايشي گذاشته  است. او درباره  انسان ايراني در  اكنونيت خويش  نوشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون