زنان بازنشسته از تاثير شيوع كرونا بر روزگارشان ميگويند
از پيگيري مطالباتمان بازنشسته نشدهايم
چرا حق عائلهمندي زنان مجرد حذف شده است؟
نيلوفر رسولي
«ما ميخواهيم سالم بمانيم تا بعد از كرونا پيگير مطالباتمان باشيم»، «كرونا فقط پيگيريها و جلسات ما را كمتر كرد»، «تا به خواستههايمان نرسيم از مطالباتمان بازنشسته نميشويم.» آنها حالا يا مادر هستند يا مادربزرگ، سي سال از زندگي خود را پشت نيمكتهاي مدرسه و دانشگاه گذراندهاند، محنتها و آلام زندگي را چشيدهاند و از خوشيهايش براي خود يا فرزندانشان اندكي توشه گرفتهاند، اما حالا، در آستانه شصت يا هفتاد سالگي، هنوز كارمندان منضبطي هستند كه با نخستين بارقههاي نور آفتاب، سراغ كاري ميروند كه هنوز از آن بازنشسته نشدهاند و نه شيوع كرونا و نه آرتروز كمر و زانو و نه موهاي سپيد و يكدست و نه قطع ديدار با فرزندان مانعي بر آن نميشود. زنان بازنشسته كشوري كه در مطالبات خود همراي و همفرياد با مردان هستند، به قول خودشان آنقدر مشغول پيگيري مطالبات همكاران هستند كه انزوا و تنهايي اين روزها را فراموش كنند، آنها كه در اين گزارش از روزگار زنان بازنشسته در ايام شيوع كرونا ميگويند، يا فعالان مدني بازنشستهها هستند، يا همكاراني كه اگر هم فعاليت مدني نكنند، صداي مطالبات خود را به گوش آن دسته اول ميرسانند. سقف كوتاه خدمات بيمه، حذف حق عائلهمندي براي زنان بازنشسته مجرد، دستانداختن دولت به مفهومي به نام «همسانسازي» و فشار دشوار زندگي كه با حقوق سه ميليون توماني بيش از پيش ميشود، بخش عمدهاي از تجربيات اين زنان را در سالي كه گذشت نشان ميدهد؛ تجربياتي كه جز در رديف عائلهمندي، براي مردان و زنان بازنشسته از يك جنس است. زنان بازنشسته، گرچه كمتر از مردان پس از دوران بازنشستگي مشغول شغل دوم ميشوند، اما در سايه بيمهاي كه براي خدمات درماني خود سقف قائل ميشود، در سايه حقوقي كه با آن ميتوان صرفا زنده ماند، تاثير شيوع كرونا را بر زندگي خود چندان پررنگ نميبينند، آنها پيش از شيوع كرونا نيز به محيط خانه مأنوس بودند و سلامتشان دغدغه اصلي بود. اما حالا شيوع كرونا، علاوه بر اينكه پيگيري آنها را در رسيدن به مطالباتشان اندكي كمرنگتر كرده است، فرصتي را براي ديگران فراهم كرده كه بدانند در غياب شهري كه بازنشستههايش را هم با خود همصدا كند، زيستن و استراحت اجباري در خانه و نگراني هر روزه نسبت به وضعيت سلامتي ميتواند چگونه باشد. اين گزارش شرح دغدغههاي چهار زن بازنشسته كشوري است، دغدغههايي كه گرچه در دوران شيوع ويروس كرونا مطرح ميشوند، اما چندان تحتتاثير همهگيري كرونا قرار نگرفتهاند، دغدغههايي كه هنوز در خوان اول هستند و چه كرونا باشد و چه نباشد، روزگار بازنشستگي را به جدال دايم با حقوقي اندك و خدمات بيمه ناكافي بدل ميكند.
حذف عائلهمندي زنان مجرد خواسته ما نيست
سه زن هستند، در يك موقعيت اما يكي از آنها متفاوت انگاشته ميشود. يكي خانهدار است و همسر بازنشستهاش را از دست داده است، شايد خدا به او فرزندي نداده باشد و شايد خواهان داشتن فرزند هم نبوده است، حالا با مرگ همسر، حق عائلهمندي همسر به او ميرسد. زني ديگر كه خود بازنشسته است، روزگاري ازدواج كرده بود، چه براي يك هفته و چه براي چند سال اما از اين ازدواج فرزندي نداشته و طلاق گرفته است. او حالا تنهاست و به مناسبت آن ازدواج قبلي، حق عائلهمندي ميگيرد، زن سوم اما روايتي دارد نزديك به زندگي «نسرين بصيري»، بازنشسته هفتاد ساله آموزش و پرورش كه مانند آن دو زن ديگر، نه فرزندي دارد و نه همسري، اما قانون او را با دو زن ديگر متفاوت ميداند و حق عائلهمندي او را حذف ميكند، صرفا به اين دليل كه مهر ازدواج در پاي شناسنامه او هرگز نخورده است. نسرين خانم روزي معلم آموزش و پرورش بود، از منطقه سه تهران بازنشسته شد اما تنها چند سال آخر را در آنجا معلمي كرد، او ميگويد كه از سال ۹۲، طبق بند چهار ماده ۶۸ قانون خدمات كشوري، حق عائلهمندي به زنان بازنشسته مجرد پرداخت ميشد و در فيشهاي حقوقي آنها جا خوش ميكرد. اما اوايل سال ۹۷ بود كه اين رديف پرداختي ناگهان حذف شد. نسرين خانم شد صداي همكاران زن مجرد ديگرش و شروع به نامهنگاري كرد و چند باري هم مراجعه حضوري داشت. آخرين نامهنگاري او خطاب به معاونت زنان رياستجمهوري بود. او در اين نامه خواستار رسيدگي به اين تفاوتگذاري ميان اين سه دسته زن شده بود، پاسخ معاونت زنان اما به نامه كوتاه بود. طبق راي ديوان عدالت اداري در تاريخ هفتم اسفندماه ۱۳۹۶، حق پرداخت حق عائلهمندي براي زنان مجرد حذف شود و طبق اين دادنامهاي كه مصوب شده بود، زنان مجرد در صورتي اين رديف پرداختي را دريافت ميكردند كه قبلا ازدواج كرده باشند. نسرين خانم ميگويد، معاونت زنان اين دادنامه را از وزارت آموزش و پرورش جويا شده بود و در پاسخ به نامهنگاريهاي او، همان دادنامهاي براي نسرين خانم ارسال شده بود كه قبلا از آن آگاه بود. گرچه آخرين پاسخ را مرداد ماه سال جاري گرفت، اما نسرين خانم دوباره به نامهنگاري مشغول شد و همان مثال سه زني را آورد كه هر سه در نهايت امر مجرد هستند و فرزندي ندارند، اما از ميان آن سه زن، آن كسي كه قبلا ازدواج نكرده است عملا از اين رديف پرداختي محروم ميماند. «صبحها تمام وقتم به اين نامهنگاريها ميگذرد، شايد به اين دليل كار ما را درست نميكنند كه صبحها سرگرم اين كارها شويم و احساس تنهايي نكنيم.» نسرين خانم ميگويد كه اين نامهنگاريها فرصت احساس تنهايي و انزوا را از او گرفته است، او حالا چهار ماه ميشود كه در خانه است، به ديدار خواهرش نرفته است و به ساير همكاران زن مجردش هم توصيه ميكند كه بيش از ديگران رعايت وضعيت سلامت خود را بكنند، اين وضعيت را تحمل كنند تا بعد از پايان اين دوران پيگير مطالباتشان باشند. نسرين خانم ميگويد كه در هفتاد سالگي و بعد از سالها بازنشستگي، بعد از آنكه زندگي تمام داشتهها و نداشتههايش را به رخ كشيده است، حالا كرونا تنها عدم كفايت حقوق بازنشستگياش را در برابر آوار مخارج درمان يادآوري ميكند. بهمن ماه سال گذشته بود كه تصادفي جزيي نسرين خانم را راهي بيمارستان كرد. پزشك توصيه كرده بود كه دست نسرين خانم بايد عمل ليزر كند. عمل ماند براي اسفند ماه و كرونا كه آمد، دست نسرين خانم با دردهايش براي او باقي ماند و هزينههايي كه هر روز بالاتر ميرفتند. نسرين خانم ميگويد كه يكي از همكارانش در همان زمان اين عمل را با ۱۳ ميليون تومان انجام داد، حالا اگر سال بعد كرونا كمكم رخت و لباسش را جمع كند و برود، خدا ميداند كه قيمت اين عمل چقدر خواهد بود، آن هم در سايه بيمهاي كه سقف تسهيلاتش از سقف نيازهاي يك بازنشسته بسيار كوتاهتر است. نسرين خانم ميگويد: «يا بايد در صف انتظار بيمارستانهاي دولتي بمانيم، با درد پا و آرتروز آژانس بگيريم و تا بيمارستاني كه تحت پوشش بيمه هست برويم و بيايم، يا سرمان را بگذاريم روي زمين و بميريم. البته ميتوانيم جراحي كنيم و بعد بميريم.» غياب بيمارستانها و درمانگاههاي مخصوص بازنشستگان كشوري، غياب ارايه خدمات كافي پاراكلينيكي و چكاپ نقطه عطف نگرانيهاي نسرين خانم است، به گفته او، گرچه سقف عملهاي جراحي در بيمه بازنشستگان كشوري هر سال افزايش پيدا ميكند، اما هستند بسياري از بازنشستگان كه به دليل تمام شدن سقف عكسبرداري و چكاپ روند درمان خود را آنقدر معوق ميكنند تا به عمل برسند، حال اگر اين سقف براي خدمات چكاپ و پاراكلينيكي افزايش پيدا ميكرد، شايد نياز بازنشستگان به عمل كمتر ميشد، وضعيت سلامت خود را بهتر و سريعتر ارزيابي ميكردند و با دردهاي استخوان و كمر و روده و معده خود نميسوختند و نميساختند تا جايي كه عمل گريزناپذير باشد. او ميگويد كه بسياري از بازنشستهها، اگر دندان خراب داشته باشند، آن را ميكشند، وقتي بيمه هزينه دندانپزشكي را تامين نميكند، بازنشستگان از عهده درمان دندانهاي خود بر نميآيند و ناچارند اين دندانهاي درد بيپولي را بكشند و كنار بگذراند.
بيمه ناكافي خواسته ما نيست
«ما كه پيش از كرونا هم بازنشسته بوديم، به خانهنشيني عادت داشتيم، كرونا زندگي ما را تغيير نداده است، ما بازنشستهها از زرق و برق و هياهوي زندگي گذشتهايم، يك بازنشسته هيچ نوع حرص و ولعي ندارد و دنيا براي او تعديل شده است، فقط ميماند يك چيز، بيمهاي كه نگرانيهاي بازنشستهها را بيمه نميكند.» «ترانه فرصت»، ۶۳ دارد كه ۴۵ سال از آن به كار كردن گذشته است. ترانه ۲۶ سال معلم پيشدبستاني بود، بعد پيمانكار تامين اجتماعي شد براي مديريت مهدكودك فرزندان پرسنل تامين اجتماعي، حالا پس از شيوع كرونا، ترانه واقعا طعم بازنشستگي را در دهه ششم زندگياش ميچشد. شيوع كرونا مهدكودك را براي ماهها بسته نگه داشت، او گرچه ترانه توانست براي دو ماه دوباره فرصت فعاليت در مهدكودك را داشته باشد اما حتي زماني هم كه پروتكلها اجازه فعاليت مهدكودكها را ميدادند، جز ۲۰ نفر از جمعيت ۱۵۰ نفري به مهدكودك مراجعه نميكردند. تعطيلي مهدكودك درآمد ترانه را متكي بر حقوق بازنشستگي كرد؛حقوقي كه در غياب فرزنداني كه ازدواج كردهاند و براي تحصيل و شروع زندگي به پشتوانه مالي پدر و مادر نيازي ندارند، كفاف هزينههاي درمان را نميدهد. «ما كه دوران جنگ را گذراندهايم، ميدانيم كه چگونه خرج كنيم، اما با همين تجربه هم هنوز مخارج درماني ما سنگين است و حتي بيمه تكميلي نيز چندان قوت قلبي از آينده به ما نميدهد.» ترانه ميگويد كه آنچه پيش و پس از شيوع كرونا تغيير نكرده است، دلهره و عدم امنيت سالمندان و بازنشستگان در قبال درمان و دردهاي بدن است. همسر ترانه سه سال پيش سرطان روده گرفت، بيمه بازنشستگان كشوري، جز برخي
از بيمارستانهاي علوم پزشكي دولتي، بيمارستانهاي خصوص را پوشش نميدهد، ترانه ميگويد كه در زمان مواجهه با بيماري، خصوصا اگر آن بيماري خاص باشد، عموما هر فردي ميخواهد بهترين خدمات را بگيرد تا از سلامت خود يا عزيزش مطمئن باشد، اما بيمه بازنشستگان كشوري كمتر از يكسوم اين هزينهها را پوشش ميدهد؛ آنهم بعد از ماهها دربهدري و كاغذبازي اداري و مراجعههاي متعدد به شعبههاي بيمه. مادر ترانه نيز سال گذشته سهبار بستري شده بود، بار آخر از حسابداري بيمارستان تماس گرفته و گفته بودند كه سقف استفاده از خدمات بيمارستاني پايان يافته و از آن لحظه به بعد، قيمتها آزاد محاسبه ميشوند. ترانه ميگويد كه سقف پرداخت و تعداد استفاده از خدمات درماني در قياس با نياز يك سالمند يا يك بازنشسته براي مراجعه به مراكز درماني كافي نيست. خاصه آنكه با دفترچه بيمهاي كه در دستان ترانه هست، گرفتن خدمات پاراكلينيك، چكاپ و عكسبرداريها به سرعت به سقف موجود ميرسد. ترانه از همكاران و آشناياني ميگويد كه صرفا براي تامين هزينههاي درماني خود مجددا در شصت يا هفتاد سالگي مشغول به كار شدهاند تا بتوانند هزينههاي بيمارستاني را تامين كنند. نه او و نه همكارانش براي رسيدگي به وضعيت سلامت خود تمايلي به استفاده از بيمارستانهاي دولتي ندارند، ترانه ميگويد كه يك بازنشسته نميتواند روزها در صف انتظار بنشيند يا براي انجام عمل خطر كند و خود را زير تيغ هر جراحي بسپرد، فرصت يكبار است و ديگر نيروي جواني همراه آدمي نيست و يك اشتباه يا يك تاخير ميتواند به بهاي جان حساب شود، ترانه ميگويد كه دغدغه او و همسرش حالا فقط همين بيمهاي است كه تضمينگر آينده نيست: «ما فرصتي براي تلف كردن نداريم، چيز ديگري هم براي ترسيدن يا نگراني باقي نمانده است جز سلامتمان، اگر بازنشستهاي توانش را داشته باشد، بيمارستان خصوصي ميرود، اگر نه يا روند درمان را قطع ميكند يا كار دوم ميگيرد، يا نتيجه را به خدا
وا ميگذارد و ميرود بيمارستان دولتي.»
همسانسازي خواسته ما نيست
«ما همه عصباني هستيم، ما هنوز عصباني هستيم، كرونا باشد يا نباشد ما مطالباتي داريم كه فراموش شدهاند.» «پروين اسفندياري»، بازنشسته آموزش و پرورش يكي از همان زنان بازنشستهاي است كه از كرونا به عنوان عاملي براي تاخير در پيگيري مطالبات بازنشستهها ياد ميكند. او از سال ۸۶ تاكنون صداي همكاران خود است كه سي سال از عمر خود را پشت نيمكتهاي كلاسهاي درس گذاشتهاند، صبحها معلم بودهاند و عصرها براي تامين مخارج فرزندانشان شغل دومي اختيار كردهاند و به اميد روزهاي بازنشستگي جواني خود را وقف كار كردهاند، اما حالا با قيمتهايي كه سر به فلك ميكشند، هنوز براي گذران زندگي در ايام بازنشستگي نميتوانند به حقوق خود اكتفا كنند. كرونا شغل دوم بسياري از بازنشستهها را گرفته است، اين را پروين خانم ميگويد، اينكه بيش از 50درصد از بازنشستههاي فرهنگي مرد، نميتوانند به حداقل حقوق سه ميليون توماني اكتفا كنند. پروين خانم ميگويد تا زماني كه ماده ۶۴ قانون خدمات كشوري اجرا نشود، چه كرونا باشد و چه نباشد، گذران زندگي با حقوق بازنشستگي معلمي براي بسياري از بازنشستگان خود مصيبتي است كه در دوران ميانسالي آغاز ميشود و تا سالمندي نيز ادامه پيدا ميكند. پروين خانم كه فعال حقوق بازنشستگان است ميگويد كه يكي از همكاران آنها در شهرستان در دوران بازنشستگي خود به همين دليل تصميم گرفت به زندگي خود خاتمه بدهد، تامين هزينههاي تحصيلات عالي، شروع زندگي، برپايي مراسم ازدواج، خرج سيسموني و هزار و يكي هزينه ديگري كه در قاموس يك پدر بر او وارد ميشد، با سه ميليون تومان در ماه ناممكن بود. حالا اما شيوع كرونا در كنار افزايش قيمت كالا در سال گذشته، فرصتهاي شغلي بازنشستگان را محدود كرده و اين دردي است كه بر دردهاي قبلي اضافه ميشود، تعديل نيرو، تعطيلي برخي دفاتر خصوصي و بيكاري متعاقب شيوع كرونا، بازنشستههايي را تحتتاثير خود قرار داده است كه شايد در يك جريان عادي زندگي حالا بايد غم نان نداشته باشند، سرگرم نوههاي خود باشند، سفر كنند، كتاب بخوانند و استراحت كنند. به گفته پروين خانم، تدريس در مدارس خصوصي شغل دومي براي بيشتر بازنشستههاي فرهنگي كشور است اما شيوع كرونا و بسته شدن بسياري از مدارس خصوصي حالا زندگي را بر بسياري از بازنشستهها تنگتر كرده است. پروين خانم ميگويد كه اگر يك بازنشسته، دو فرزند جوان داشته باشد، فرضا دو فرزند دانشجو و بخواهد روزانه پنجاه هزار تومان براي مخارج روزانه هر كدام از آنها كنار بگذارد، تمام حداقل حقوق سه ميليون توماني خود را بايد طي يك ماه هزينه اين كار كند و تامين ساير نيازهاي فرزندان از اين منبع مالي عملا ممكن نيست: «بازنشستهها به دليل شيوع كرونا و ماندن در خانه و نديدن فرزندانشان افسرده نميشوند، ناهمخواني دخل و خرج، حقي كه پرداخت نميشود، چه كنم چه كنمها و نداريهاست كه بازنشستگان را افسرده ميكند، چه زن باشند و چه مرد.» پروين خانم بارها ميگويد كه «همسانسازي» خواسته بازنشستهها نيست، آنها، بازنشستگان كشوري، نميخواهند كه حقوق شاغلان را بگيرند و حقوقشان با آنها همسان شود، بلكه ميخواهند قانون اجرا شود و در ميان پرداختي بازنشستهها تبعيضي اعمال نشود، پروين خانم ميگويد كه عموم بازنشستهها، عروس و داماد و نوه دارند، بيش از پيش به مراكز درماني مراجعه ميكنند و براي داشتن يك زندگي نسبتا مطلوب و نه صرفا زنده ماندن، به رعايت عدالت ميان پرداختي نياز دارند، اما در اين ميان عبارت همسانسازي، خصوصا اگر منظور همسانسازي دريافتي بازنشستهها و كارمندان يك بخش باشد، آن خواستهاي نيست كه سالها طالب آن بودند. پروين خانم ميگويد: «ما فقط اجراي قانون را ميخواهيم، نه افزايش حقوق قطرهچكاني را، ما از دولت ميخواهيم قانون مصوب خود را اجرا كند و اجراي آن را با طرحهايي به نام همسانسازي به تعويق نيندازد.»
طرد شدن خواسته ما نيست
«من مسوول اداري مالي دانشگاه شهيد بهشتي بودم، سال ۸۰ كه ابلاغيه بازنشستگي به دستم رسيد فهميدم كه ديگر تمام شد و كنار گذاشته شدهام.» «زهرا طالبيان» ۴۹ سال داشت كه بازنشسته شد، اما طي ۱۹ سال گذشته، براي فرار از خانهنشيني باز هم در جستوجوي كار بوده است، حتي اگر درآمد آن هزينه آژانس و رفتوآمد روزانه را پوشش ندهد. زهرا خانم از روزگار بازنشستگي و شروع مبارزه عليه فراموشي و فراموششدگي ميگويد، مبارزهاي براي داشتن فعاليت، چه كار داوطلبانه باشد و چه يك شغل كوچك. حالا شيوع كرونا اين فرصت را از زهرا خانم گرفته است، او جز به ديدار نوه و فرزندانش نميرود، اما دوري از خانواده چندان بلاي جان او نيست. «طردشدگي» آنهم در اوج دوران پختگي براي او به منزله كنار گذاشته شدن از اجتماع است. زهرا خانم ميگويد كه اين حس طردشدگي در دوران شيوع كرونا بيش از پيش افزايش يافته است، انگار خطوطي پنهان روي پيشاني او نوشتهاند كه چون هم زن است و هم بازنشسته، بهتر است در خانه بماند و فقط استراحت كند، اما اين خواسته او نيست، در خانه ميماند اما به قول خودش مگر چقدر ميتوان در خانه استراحت كرد؟ زهرا خانم يكبار بعد از بازنشستگياش شد بازرس ويژه كنكور در دانشگاه آزاد، درآمد روزانه اين كار هشت هزار تومان بود اما آن روزها زهرا خانم فقط ده هزار تومان براي رفت و برگشت كنار ميگذاشت، اما همين فرصت را هم غنيمت ميدانست: «ساعت شش صبح راه ميافتادم و چون بازرس ويژه بودم، آخر از همه و ساعت هشت شب باز ميگشتم، بهتر از هيچ بود، نميخواستم خانه بنشينم چون خانهنشيني مسري است، يك ماه كه بماني خانه ديگر تمام ميشود.» زهرا خانم ميگويد كه شيوع كرونا براي ديگران تازه وضعيتي را فراهم كرده است كه بازنشستهها پيش از شيوع كرونا با آن دست و پنجه نرم ميكردند، حبس شدن در خانه، وقتي درد پا امان را ميبرد و شهر به رغم شعارش، هيچ دوستدار سالمند و بازنشسته نيست، خانه ميشود حبسگاهي كه تحمل آن ناممكن ميشود. شايد به همين دليل باشد كه زهرا خانم فكر ميكند بايد فعاليتهاي مشخصي براي بازنشستگان درنظر گرفته شود، بايد آنها فرصت ارايه تجربههايشان را به نسلهاي ديگر داشته باشند و صرفا با رسيدن ابلاغيه بازنشستگي، از روي كاغذ خط نخورند. اما اين «بايدها» در كارتي به نام «كارت منزلت» خلاصه ميشوند؛ كارتي كه آن را زهرا خانم كارت بيمنزلتي بازنشستگان ميخواند و ميگويد: «كارتي به افراد مسن يا بازنشسته ميدهند كه سقف آن خودش بيمنزلتي ما را نشان ميدهد، يك سالمند يا يك بازنشسته چقدر مگر ميتواند پياده برود كه به ايستگاه مترو برسد كه اين كارت را شارژ كند؟ چند درصد از بازنشستگان و سالمندان مگر ميتوانند از پلههاي مترو پايين بروند كه از مترو استفاده كنند؟» زهرا خانم كارتي را نشانه منزلت ميداند كه بدون سقف خدمات شهري را به موسپيدان يك شهر ارايه بدهد و براي حضور آنها در شهر، سقفي قائل نشود، گرچه او نيز اين خواسته را در قاموس يك رويا ميبيند، اما ميگويد حالا كه با شيوع كرونا باقي مردم نيز حبس شدن در خانه را تجربه كردهاند، شايد فرصت آن رسيده باشد كه سياستگذاران بدانند كه بايد در برنامههاي خود بازنشستگان را بدون استثنا و شرط و سقف لحاظ كنند، برنامههايي كه در آن تهيه يك عينكي كه بيمه آن را پوشش نميدهد، به بلاي جان يك انسان در دهه ششم يا هفتم زندگياش بدل نشود، برنامهاي كه در آن، يك انسان بازنشسته كه حالا احتمالا هم فرزند دارد و هم نوه، اگر قبلا در دوران فعاليت خود سختيهاي زندگي را چشيده بود، حالا بتواند اندكي آسودهتر و راحتتر زندگي كند و در اين سالهايي كه ديگر بدن و توان جسمي آنچنان ياري نميدهند، دغدغهاي جز حفظ سلامتي و همنشيني با خانوادهاش براي او باقي نماند. اما اين رويا محقق نشده است و به همين دليل است كه همانطور كه پروين، نسرين، ترانه و زهرا ميگويند، بازنشستگان مطالباتي دارند كه چندان تحتتاثير شيوع كرونا يا هر امر ديگري نيست، مطالباتي كه محقق نشدهاند اما پيگيري آنها ادامه دارد. پروين، نسرين، ترانه و زهرا بازنشستگاني هستند كه هنوز از پيگيري مطالباتشان بازنشسته نشدهاند.
«طردشدگي» آنهم در اوج دوران پختگي براي او به منزله كنار گذاشته شدن از اجتماع است. زهرا خانم ميگويد كه اين حس طردشدگي در دوران شيوع كرونا بيش از پيش افزايش يافته است، انگار خطوطي پنهان روي پيشاني او نوشتهاند كه چون هم زن است و هم بازنشسته، بهتر است در خانه بماند و فقط استراحت كند، اما اين خواسته او نيست، در خانه ميماند اما به قول خودش مگر چقدر ميتوان در خانه استراحت كرد؟