وضعيت پيچيده شونده در شرق
محسن شريعتينيا
سالهاست ايران از نگاه به شرق فراتر رفته است. اقتصاد ايران آشكارا شرقي شده، حدود 70 درصد تجارت خارجي كشور با شرق است، مهمترين شركاي سياسي شرقياند و احتمالا در شرايطي كه برجام هم احيا شود روند شرقي شدن تداوم خواهد يافت. به موازات اين روند، كنشگري ايران در شرق و تامين منافع ملي با پيچيدگيهاي بيشتري مواجه ميشود. بحران در روابط با كره جنوبي تازهترين نماد اين وضعيت است. بحران در روابط با كره جنوبي در تداوم سلسلهاي از وضعيتهاي دشوار در روابط ايران با شرق رخ ميدهد. عضويت ايران در سازمان همكاري شانگهاي بهرغم كوششهاي چند دولت راه به جايي نبرده است. ديپلماتهايي كه كوشش براي عضويت ايران در اين نهاد را آغاز كردند اكنون در انديشه بازنشستگياند، اما ايران همچنان در وضعيت ناظر قرار دارد. سرمايهگذاريهاي چين در ايران در محيط عملياتي دچار پيچيدگيهاي فراواني شده است. داستان فاز 11 پارس جنوبي و كشتيهاي ترال نمونههايي از اين وضعيتند. تنش شديدي كه در فرآيند نهايي شدن سند مشاركت جامع راهبردي با چين جامعه را در بر گرفت به خوبي نشاندهنده دشواري فزاينده مديريت روابط با چين به عنوان كانون كنش شرقي ايران است. همكاري با هند در چابهار نيز با دشواريهاي فراواني مواجه شده است. از ابتداي هزاره جديد اين همكاري آغاز شده، اما هنوز اندرخم يك كوچه است. وضعيت پيچيده و مبهم همكاري دو كشور در ميدان فرزاد B نمونهاي ديگر است. شكست زودهنگام ديپلماسي آبه و تحولات پس از آن را ميتوان نماد ديگري از وضعيت پيچيده كنش در شرق برشمرد. پيچيدگي فزاينده كنش شرقي ايران علل مختلفي دارد. روشن است كه تحريم نقش بارزي در اين وضعيت ايفا ميكند. اما فراتر از آن ميزان شناخت ايران از شرق به هيچ روي تناسبي با گستره تعاملات كشور با اين مجموعه و سرعت رشد آن ندارد. در دهههاي اخير جهان نظر و عمل سياست خارجي به خاورميانه محدود مانده است. به ديگر سخن خاورميانهزدگي بدل به يكي از آفتهاي ماندگار سياست خارجي كشور شده است. افزون بر اين شناخت از سياست بينالملل عمدتا به امريكاشناسي و پايش رفتار امريكا محدود شده است.
فراتر از اين دو حوزه، شناخت عمومي و تخصصي در كشور از ساير مناطق بسيار ضعيف است. بهرغم تاكيد تبليغاتي بر «جنوب» در عمل توجه چنداني به شناخت جنوب صورت نگرفته است. شناخت عمومي از آسيا عمدتا در آسياي گاندي و مائو مانده است. در حوزه تخصصي، سياست آسيايي ايران دچار فقر نظري است. تسلط فزاينده شبكههاي اجتماعي بر گفتمان سياست خارجي نيز اين فقر را تشديد ميكند. در بروكراسي ديپلماتيك كشور نيز در اين حوزه نه سرمايهگذاريهاي چنداني صورت گرفته و نه رشد چنداني يافته است. در نقطه مقابل شناخت آسياييها از ايران در ساليان اخير دقيق و دقيقتر شده است. چين مجموعهاي از ايرانشناسان را پرورش داده كه در آسيا بينظيرند و به دقت تحولات ايران را پيگيري ميكنند. ژاپن سالهاست در كار ايرانشناسي است و هند توجه بيشتري به شناخت ايران نشان ميدهد. ايرانشناسي در كره جنوبي رو به پيشرفت است. در ايران هنوز شناخت آسياي راهبردي، اقتصادي و فرهنگي اولويت و اهميت نيافته است. حتي در مورد افغانستان و پاكستان نيز تازه كوششهايي براي شناخت علمي آغاز شده است. شناخت دقيق و روزآمد مقدمه كنشگري معطوف به تامين منافع ملي است. اين شناخت از طريق نمايشنامهنويسي در مراكز قارچي/رانتي حاصل نميشود. نظام دانشگاهي كشور بايد در آسياپژوهي نقش اصلي را عهدهدار شود و مورد حمايت قرار گيرد. تنيده شدن فزاينده ايران در شرق بدون شناخت دقيق و روزآمد، تامين منافع ملي را با مشكلات فزايندهاي مواجه خواهد كرد. جهان شرق محور به تدريج در حال پديدار شدن است. ايران به درون اين جهان كشيده شده است. بحث انتخاب شرق بيمعناست، آسيا ضرورت امروز و فرداي سياست خارجي كشور است. تنيده شدن در آسيا بدون نقشه راه آسيايي ميتواند تراژدي روابط ايران و غرب را تكرار كند.