جنگ احد
مرتضي ميرحسيني
جنگ اُحد براي مشركان مكه هم جنگي انتقامجويانه بود و هم كوششي براي مهار قدرت نوظهور اسلام. يك سال پيش از آن در بدر به سختي شكست خورده و چند ده اسير و همين تعداد كشته از سپاهشان به جاي مانده بود. همچنين تسلط بر راه تجاري كه مكه را به شام وصل ميكرد به نفع دولت مدينه از دست داده بودند و براي بازگشايي دوباره آن چارهاي جز جنگ دوباره با رسولالله نميديدند. پس با سپاهي بزرگتر - كه شمار آن را تا 3 هزار نفر هم نوشتهاند - و مجهزتر به مدينه هجوم بردند و مسلمانان را به جنگ ديگري مجبور كردند. تدبير رسولالله كه مردان سپاهش به زحمت به چند صد نفر ميرسيد ماندن در مدينه و جنگي دفاعي بود، اما برخي از اصحاب به ضدحمله و رويايي با دشمن در بيرون شهر اصرار ميكردند و همينها هم بودند كه درنهايت نظرشان را به پيامبر تحميل كردند؛ هرچند جمعي از آنان، بعد از مشاهده برتري عددي سپاه مكه از راي عجولانه خود پشيمان شدند و بسيار دير به درستي پيشنهاد پيامبر اذعان كردند. خلاصه دو سپاه به سال625 ميلادي در چنين روزي جايي در شمال مدينه، پاي كوهي به نام اُحد به هم رسيدند و در جنگي خونين باهم گلاويز شدند (البته برخي آن را حدود 2 ماه بعد از اين تاريخ و برخي هم يك ماه قبل از آن ميدانند). مسلمانان كمشمارتر بودند اما در آغاز سرسختانه و دليرانه جنگيدند، برتري را از آن خود كردند و حتي تا چند قدمي پيروزي قطعي پيش رفتند. اما در ادامه با چند خطاي عجيب و يك نافرماني از دستور صريح پيامبر، ميدان را به دشمنشان واگذار كردند و به سختي شكست خوردند. بيشتر از 70 نفر از مسلمانان آن روز پاي كوه اُحد به خاك افتادند كه مهمترينشان حمزه
عموي پيامبر بود.
او را به پاس خدمات و مجاهدتهايش در دفاع از پيامبر و نشر اسلام و نيز به اعتبار شجاعتي كه در پيكار نشان ميداد بعد از شهادت، سيدالشهدا خواندند. چنان كه مشهور است هند همسر ابوسفيان كه همراه سپاه مشركان به جنگ آمده بود شكم سيدالشهدا را پاره كرد و از شدت نفرت و كينهاي كه به جنون شبيه شده بود جگر او را به دندان كشيد. خود پيامبر نيز چند زخم برداشت و به زحمت، با فداكاري برخي از بهترين اصحابش مثل علي (ع) و طلحه و زبير از آن مهلكه نجات يافت. سپاهيان شكستخورده – در دستههايي جدا از هم – به مدينه برگشتند و مشركان هم كه ابتدا قصد تعقيبشان را داشتند، بنا به دلايلي نامعلوم از اين نقشه منصرف شدند و به مكه برگشتند. بعد از اُحد، به قول عبدالحسين زرينكوب «وحشتي سخت اما كمدوام براي مسلمين پيش آمد» و دورهاي كوتاه از نااميدي برايشان رقم خورد. حتي دو دسته از كساني كه رسولالله براي ترويج اسلام به ميان قبايل بدوي فرستاده بود در كمين گرفتار و همگي كشته شدند. اما اُحد فقط يك نبرد كوچك در جنگي بزرگ بود و اتفاقا تجربيات آن – هرچقدر هم تلخ – مسلمانان را متنبه و هوشيارتر كرد. پس از آن هم باز برخي از آنان چند بار ديگر، گاهي از جهل و گاهي از لجاجت و گاهي با هر دو اينها، با تصميمات پيامبر مخالفت كردند، اما از تجربه اُحد آموختند كه جنگ فراتر از شور و تهور و احساسات برانگيخته، عملياتي پيچيده و مستلزم صبر و حزم و احتياط است. همين درس بزرگ هم بود كه زمينه پيروزي آنان را در جنگ بزرگتري كه حدود دو سال بعد روي داد مهيا كرد.