اورجينال بودن
محمد خيرآبادي
يكي از سختترين كارهاي دنيا خودبودن است. اغلب ما خواسته يا ناخواسته در واكنش به محيط اطراف زندگي ميكنيم. فصلها به دنبال هم ميروند و ميآيند، آفتاب طلوع و غروب ميكند و ما در واكنش به تغييرات طبيعت، ميخوابيم، بيدار ميشويم، لباس گرم ميپوشيم يا لباسهاي مان را از تن بيرون ميكنيم. جامعه دچار تغيير ميشود و ما، يا با تغييرات آن همراه ميشويم يا به مقابله با آن ميپردازيم. كار ما واكنش نشان دادن به تغييرات است. همرنگ جماعت شدن و خلاف جهت آب شنا كردن هر دو در واقع واكنشي است به محيط. اما انسان قابليتي دارد براي «خودبودن». ميتواند خودش در ابتداي مسير قرار بگيرد و منشأ باشد. آدمهايي كه به درون خود نگاه ميكنند، به دنبال ساختن چهره مورد پسند ديگران نيستند، افكار و احساسات خودشان را حلاجي ميكنند، مقلد نيستند و به اصطلاح «اورجينال»اند، همانهايي هستند كه نه در واكنش به محيط بلكه در نسبت كنشي با آن قرار دارند. شبزندهداران آدمهاي كنشي هستند. آنها كه از راههاي كمرهرو عبور ميكنند معمولا اورجينالند. آنها كه روي موج افكار عمومي سوار نميشوند اصالتي دارند. موضعگيريهاي فلهاي، حرفهايي كه بهخاطر عقب نيفتادن از بقيه گفته ميشود و كارهايي صرفا براي سنگاندازي جلوي پاي رقيب، اسمش هر چه باشد كنشگري، شفافسازي يا افشاگري، در واقع «خود» نبودن و بياصالتي است. البته تعداد آدمهايي كه همرنگ همند بيشتر است و صدايشان هم بلندتر. آدمهاي شبيه به هم، خيلي زود يك جا جمع ميشوند. اما دنيا روي دستان آدمهاي اورجينال ميچرخد. اورجينالها چه مادربزرگ بيسواد ما باشند و چه يك كاسب قديمي در يك محله، چه عامي باشند و چه عالم، چه صاحب مقام باشند و چه شهروند عادي، از آن رو كه مظهر «خودبودن»اند، تاثيرگذار و منشأ اثرند. همنشيني و همكلامي با اورجينالها لذتبخش است. كساني كه انگار به چشمهاي در درون متصلند و طعمي منحصر به فرد به شما پيشنهاد ميدهند. اگر جستوجو كنيم نمونه اين افراد را در اطراف خود ميبينيم. باقي آدمها حتي اگر محبوب و مشهور و عاليرتبه باشند، درباره نقش خودشان به خوشخيالي دچارند. آنها چيزي نيستند مگر نوعي واكنش و واكنش آنها آنقدر محتوم و ناخواسته بوده كه حتي نميشود دربارهاش فخرفروشي كرد. «جزر» خود به خود پس از «مد» است و اگر كمي صبر كنيم دريا دوباره بالا ميآيد.