حملات چهارشنبه تعدادي از هواداران ترامپ به ساختمان كنگره امريكا، هنگام رايگيري در مورد تاييد انتخابات رياستجمهوري، تصاوير كمسابقهاي را از خشونت سياسي در اين كشور براي جهانيان عيان كرد. بسياري از ناظران با اشاره به اين تصاوير، نسبت به آينده سياسي امريكا ابراز نگراني ميكنند و معتقدند آنچه امريكا دههها تلاش ميكرد به عنوان الگوي موفق سياسي در جهان غالب كند، با شكست مواجه شد. مهدي ذاكريان، استاد علوم سياسي و روابط بينالمللي، در گفتوگو با «اعتماد» ديدگاهي محتاطانهتر نسبت به اين تحولات ارايه ميدهد. او معتقد است كه هر چند جامعه مدني امريكا در انتخابات ۲۰۱۶ با انتخاب دونالد ترامپ در استمرار روند دموكراتيك اين كشور با شكست مواجه شد، اما در انتخابات ۲۰۲۰ و در تحولات آغاز سال ۲۰۲۱ در حال بازسازي روند دموكراتيكي است كه بر اثر آن انتخابات دچار آسيب شد. به اعتقاد ذاكريان، هر چند انتخاب ترامپ يك شكست براي جامعه مدني امريكا بود، اما جانشيني او و محكوم شدن اقدامات او در تحريك هوادارانش براي خشونت، يك پيروزي براي دموكراسي در امريكا محسوب ميشود. لازم به توضيح است آنچه در اين گفتوگو بررسي شده است، بررسي علمي و تخصصي «سازوكار دموكراتيك و قانوني» و «عملكرد نهادهاي قانوني» در سياست داخلي ايالات متحده امريكاست و به معناي توجيه يا تاييد عملكرد دولت امريكا در سياست خارجي و رويكرد اين كشور در جامعه جهاني نيست. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با مهدي ذاكريان، استاد روابط بينالملل مطالعه ميكنيد.
رويدادهاي هفته گذشته در امريكا، بسياري را وادار به واكنش كرد. بسياري از سياستمداران حتي در نزديكترين كشورهاي متحد دولت امريكا، اين اقدامات را محكوم كردند و نسبت به استمرار چنين حركتهايي ابراز نگراني شد. آيا آنچه هفته گذشته در امريكا شاهد بوديم شاهدي بر افول دموكراسي در امريكا و آغاز يك دوره هرج و مرج و بيقانوني در اين كشور است؟
خير، من تصور ميكنم كه دموكراسي در ايالات متحده امريكا، آزمون خود را به خوبي پس داد. در انتخابات چهار سال پيش فردي در امريكا به قدرت رسيد كه ادعاها و برنامههايي داشت كه مغاير با برنامههاي منظم و جاري جامعه امريكا بود. رييسجمهور منتخب امريكا در انتخابات ۲۰۱۶، با برنامههايي مانند اقتصاد آزاد، حذف تعرفههاي گمركي، همراهي با جامعه جهاني براي حفاظت از محيط زيست، همكاري با نهادهاي چندجانبه و بينالمللي، تقويت قراردادها و كنوانسيونهاي بينالمللي، كمك به متحدان به منظور همراهي با امريكا و خيلي از برنامهها و استراتژيهاي پيشين امريكا مخالف بود. ترامپ در طول چهار سال رياستجمهوري خويش تمامي اين رويهها را به هم ريخت. او پيش از انتخابات همين رويكردها را به عنوان برنامه سياسي خود به مردم ارايه داده بود و بخش بزرگي از مردم امريكا هم به او راي داده بودند. نظام سياسي و اجتماعي امريكا به عنوان برنده ساختار انتخابات الكترال، دونالد ترامپ را پذيرفت. در تمام چهار سال گذشته، دونالد ترامپ به عنوان برآيند آرا از نظام انتخاباتي قانوني امريكا، شعارهاي خود را عملي كرد و رسانهها و نهادهاي حكومتي به انحاي مختلف نقدها و مخالفتهايشان را با او علني كردند. نه نقدكننده به زندان رفت، نه مجلهاي بسته شد و نه جرم سياسي تعريف شد. آنچه امريكا در طول چهار سال گذشته پشت سر گذاشت يك تجربه دموكراتيك در تعارض جامعه مدني با يك رهبر پوپوليست بود. جامعهاي فاقد نزاع، اما مملو از مناظره و تضارب آرا به كار خود ادامه داد. جامعه امريكا در طول چهار سال گذشته آستانه بالاي تحمل خودش را نشان داد. اجازه داد كه فردي با مشخصات دونالد ترامپ، در جايگاه بالاترين مقام اجرايي فدرال و فرماندهي كل قوا، خدمت كند.از نظر بسياري از دانشمندان، كارشناسان و اساتيد علوم سياسي در امريكا و جهان، جامعه مدني امريكا، در پي انتخابات سال ۲۰۱۶ شكست بزرگي را متحمل شد. من اين عقيده را تاييد ميكنم و معتقدم كه نظام انتخاباتي امريكا وقتي فردي به نام دونالد ترامپ را انتخاب ميكند، نشان يك شكست عمده براي جامعه مدني امريكاست. بخش عظيمي از مردم امريكا به فردي راي داده بودند كه رويكرد بسيار سخيفي در مورد زنان به عنوان نيمي از جمعيت جامعه امريكا دارد، به رنگينپوستان و مهاجران به عنوان مزاحم مينگرد، در مورد متحدان امريكا تا اين حد بيتفاوت است، در مقابل سازمانهاي بينالمللي و نهادهاي چندجانبه ايستاد و كمكهاي امريكا به اين نهادها را قطع كرد و از همه مهمتر در برابر اقتصاد بازار آزاد و تجارت آزاد بينالمللي ايستادگي كرد و با وضع تعرفههاي كلان و موانع تجاري براي چين، عملا تجارت آزاد جهاني را مختل كرد. انتخاب چنين فردي به عنوان برآيند راي يك جامعه، نشان از شكست جامعه مدني امريكا بود. با وجود شكست جامعه مدني امريكا در سال ۲۰۱۶، ساختار دموكراتيك امريكا شكست نخورد. فردي مخالف الگوهاي حاكم بر امريكا با ابزارهاي قانوني تعريف شده در سال ۲۰۱۶ در مخالفت رويكردهاي جاري كشورش انتخاب و سال ۲۰۲۰ با همان ابزارهاي قانوني و دموكراتيك از كار بركنار شد. در نتيجه من معتقدم كه هنوز نميتوان گفت كه امريكاييها در آزمون دموكراسي رد شدهاند. چهار سال رياستجمهوري ترامپ با همه فراز و فرودهايش، نشان داد كه جامعه امريكايي تحمل دارد.
اما اتفاقات چهارشنبه شب در امريكا، مرزهاي تحمل يكديگر را پشت سر گذاشت و به خشونت و تلاش براي تصرف با زور كشيد.
اتفاقات اخير نشان داد خط قرمز تحمل جامعه مدني امريكا حتي در مقابل رييسجمهور هم اين است كه مجادله در مورد قدرت و نحوه اعمال قدرت در كلام و نظر باقي بماند و به مرز خشونت و اعمال غيرقانوني نرسد. زماني كه كار به تشويق به خشونت و شورش بكشد، ديديم كه هم دموكراتها و هم جمهوريخواهان و هم كساني كه گرايش حزبي نداشتند، يكصدا نه تنها قانونشكنان، بلكه رييسجمهور را هم محكوم كردند. به نظر من اعلام محكوميت رييسجمهور، به موقع و در زمان مناسب اتفاق افتاد. تا زماني كه مجادله قدرت در امريكا در صندليهاي كنگره و تريبونهاي رسانهاي بود، اين رقابت در قالب دموكراتيك و مناظره انجام ميشد، اما وقتي كار به شورش و حمله به ساختمان كنگره كشيد، زمان سوا شدن حاميان روند دموكراتيك و مخالفان آن فرا رسيد.
شما گفتيد كه جامعه مدني امريكا، سال ۲۰۱۶ با شكست مواجه شد و حالا بعد از گذشت چهار سال مانعي را كه در مقابل راه خود يافته بود، كنار زده است و به مسير گذشته بازميگردد. چه تضميني براي امريكاييها وجود دارد كه اين بازگشت به نوعي بازگشت كمدي تاريخ نباشد؟ آيا ممكن نيست همان موجي كه به انتخاب دونالد ترامپ منجر شد، دوبار حاكميت كشور را در اختيار افراد اينچنيني قرار دهد؟
مسيري كه امريكا تا پيش از سال ۲۰۱۶ داشت، يك تجربه براي امريكا و مسير چهار ساله اخير يك تجربه متفاوت براي جامعه اين كشور بود. نتايج ملموس تجربه قبلي را ميتوان با نتايج ملموس تجربه اخير مقايسه كرد. براي مثال در حوزه ديپلماسي، در دوران گذشته امريكاييها اگر پيشنويس قطعنامهاي را در نهادهاي بينالمللي مطرح ميكردند، بخش عمده كشورهاي جهان به ويژه متحدان سنتي امريكا با اين كشور همراهي ميكردند. اما نتيجه ملموس عملكرد دولت امريكا در چهار سال گذشته اين بود كه اگر امريكاييها پيشنويس قطعنامهاي را به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ميبردند، جز خودشان و جمهوري دومينيكن حامي ديگري نداشت. اين دو تجربه حالا چراغ راه دولت جديد امريكاست.آنچه من تاكنون از اطرافيان جو بايدن، رييسجمهور منتخب امريكا ديدهام، در تيم فكري و سياستگذاران حاضر در اين گروه، افراد مقتدر و داراي انديشهاي حضور دارند كه از تجربه گذشته استفاده ميكنند. يك تيم سياسي حرفهاي، قرار نيست دقيقا مشابه عملكرد ترامپ رفتار و عمل اطرافيانش را تكرار كند. در دوران ترامپ شاهد بوديم كه برخي اقدامها، فقط و فقط به اين دليل كه مصوب دولت پيشين بود يا سرچشمه در دولت باراك اوباما داشت، نفي و نقض ميشد. ظاهر تيم منتخب بايدن نشان ميدهد كه افرادي قرار است در دولت جديد مشغول به كار شوند كه بر اساس منافع ملي و سبك و سنگين كردن منفعت و ضرر اقدام ميكنند. اگر مقالات و نظرات كساني را كه دستاندركار سياست خارجي دولت بعدي هستند، مطالعه كرده باشيد، ميبينيد كه مسير جديد و مدوني را براي حفظ و احياي اقتدار و توانايي امريكا مطرح ميكنند. در نتيجه من تصور نميكنم كه بازگشت امريكا به مسير گذشته، به معناي يك نوع انتقامجويي از عملكرد دولت ترامپ باشد، بلكه شاهد نوزايشي در سياست خارجي امريكا خواهيم بود.
ترامپ طرفداران زيادي در امريكا دارد. تعداد آراي او در انتخابات اخير بعد از جو بايدن، بيشترين آرايي بود كه در طول تاريخ امريكا به يك نامزد رياستجمهوري اختصاص يافت. فكر ميكنيد بيش از ۷۰ ميليون رايدهنده به ترامپ چه مسيري را در دولت جديد طي ميكنند؟ آيا باز هم عدهاي از طرفدارانش به چنين اقدامات خشونتبار و شورشهايي روي ميآورند يا اينكه رويكرد متعادلتري در آينده در پيش خواهند گرفت؟
عملكرد سياستمداران پوپوليست معمولا بر اين اساس است كه تلاش ميكنند جامعه را دوقطبي كنند. معمولا پوپوليستها وعدههاي مبتني بر توهم مطرح ميكنند تا بخشي از جامعه را بر مبناي يكسري پاداشهاي موهوم در آينده به خود جذب كنند. مثلا نمونه روساي جمهوري را در گذشته در جهان داشتيم كه مساحت يك كشور را بر تعداد جمعيت آن تقسيم ميكنند و وعده ميدهند كه مساحت زمين مساوي را براي همه مردم كشور تقسيم كنند. در همين ايران هم چنين نمونههايي را شاهد بوديم، پوپوليستهايي كه به جاي فعاليت در راستاي خير عمومي يا public goods و تلاش براي توسعه زيرساختهاي عامالمنفعه، از روشهايي استفاده ميكردند كه عامه مردم را خوشحال و راضي نگه دارند. اينكه نامه جمع كنيم و براي هر كس مبلغي در نظر بگيريم و از اينجور اقدامات، روشهاي شناخته شده پوپوليستهاست.ترامپ هم تلاش كرد در طول چهار سال گذشته از چنين شيوههايي براي راضي نگه داشتن رايدهندگانش استفاده كند. براي مثال كاهش مالياتها، باعث شد كه فرصت ثروتاندوزي كلاني براي سرمايهگذاران بزرگ فراهم شود، همزمان مبالغ محدودي از اين ثروت در قالب افزايش دستمزد در ميان قشر متوسط و فقير جامعه بازتوزيع شد. خب در كوتاهمدت، غالب جمعيتي كه از افزايش دستمزد بهرهمند شدهاند، تصور ميكنند كه شرايطشان بهبود جدي پيدا كرده است. اما چنين رويكردي به لحاظ اقتصادي پايدار نيست. نهايتا وضعيت عمومي توليدكنندگان و كارخانهها به تدريج مستهلك شد و درآمدهاي دولت هم براي توسعه زيرساختها و اداره مسائل عمومي بر اثر كاهش درآمد مالياتي كمتر شد. ركود اقتصاد جهاني ناشي از شيوع بيماري كرونا، رفع توهم در مورد وضع اقتصادي دوره ترامپ را تسريع كرد. در مقابل كرونا فقط دانش پزشكي پاسخ ميدهد نه توهم افراد بيماري مانند ترامپ كه توصيه به تزريق وايتكس ميكرد. اظهارات نسنجيده در موضوع كرونا، واكسن و مانند اينها سبب انزواي او شد.به هر حال ترامپ انتظار داشت كه حاميان بيشتري تا آخرين نفس پاي او باقي بمانند. اما بعد از شكست در انتخابات، به تدريج در ميان سران حزب جمهوريخواه و حاميان قدرتمند ترامپ هم شكاف افتاد. حتي معاون ترامپ هم علنا اعلام كرد كه از نتيجه آراي الكترال پيروي ميكند و از اختيار قانوني براي ايستادگي در مقابل آن برخوردار نيست.حالا بعد از اين اختلافات درون حزب جمهوريخواه عليه دونالد ترامپ، حرفهايي در مورد آينده سياسي او مطرح ميشود كه مثلا قرار است حزب ديگري تشكيل بدهد و اقدامات مشابه. اساسا در مورد سياستمداران پوپوليست، به اين دليل كه سياستها و راهبردهاي آنها بر مبناي انديشه عميق و استراتژيهاي فكر شده نيست، آثار حمايت و پيروي از آنها به سرعت محو ميشوند، به ويژه بعد از اينكه يك پوپوليست مقتدر با شكست عمده مواجه ميشود. در اين مورد ميتوان بارزترين مثال تاريخ قرن گذشته را مطرح كرد. آدولف هيتلر، پيشواي آلمان از طريق انتخابات دموكراتيك به قدرت رسيد، شعارهاي پوپوليستي ميداد و مادامي كه در راس قدرت بود، مردم كشورش براي شنيدن حرفهاي او صف ميكشيدند و شعارهايش را ميپذيرفتند. اما وقتي نازيسم شكست خورد، اين تفكر با شكستش به فراموشي سپرده شد. حتي امروز هم گروههاي كوچكي كه درصدد احياي نازيسم در قالب نئونازيسم هستند، اما هر اندازه تلاش ميكنند، نميتوانند وحدت و اقتداري مشابه دوران هيتلر را در ابعاد وسيع بازآفريني كنند. دليل اين ناتواني عدم بنيان سياستهاي چنين گروهها و گرايشهايي بر انديشه و فكر مدني و پايدار است. قذافيها و صدامها هم زماني كه سقوط ميكنند و فرو ميپاشند، اتحاد و حلقه عوام اطرافشان هم از هم فرو ميپاشد. آنچه پوپوليستها از طريق آن قدرت كسب ميكنند، شمشير و سرنيزه و فريب است. وقتي كه سراب فريب فرو ميپاشد، ديگر كسي در پي آن نميرود.
اگر دونالد ترامپ بخواهد حزبي هم تشكيل دهد، مباني قوي و زيرساختهاي انديشهاي قدرتمند براي ايجاد يك شبكه حاميان وسيع ندارد. جمهوريخواهان امريكا، يك حزب ساده و بدون اصول بر مبناي شعارهاي عامهپسند نيستند، جمهوريخواهان مباني فكري عميقي دارند كه به دنبال اقتدار امريكاست. من فكر نميكنم احتمال زيادي وجود داشته باشد كه حاميان ترامپ بتوانند دوباره خود را براي بازگشت به قدرت بازسازي كنند. به ويژه اقداماتي كه بخشي از حاميان ترامپ در حمله به كنگره انجام دادند و آشوب و ناامني ايجاد شده، به نوعي از بخش عمدهاي از حاميان ترامپ توهمزدايي كرد. اينكه از زمان اعلام نتايج انتخابات تاكنون، ترامپ و اطرافيانش با اين همه اتهامزني در مورد تقلب، در هيچ دادگاه ايالتي و فدرال نتوانستند مدارك و شواهدي براي ادعاهايشان نشان دهند، باعث ميشود كه حاميان به تدريج از سياستمداري كه توان اثبات حرفهايش را ندارد، نااميد شوند. رفتاري كه تعدادي از حاميان ترامپ نشان دادند، يك حركت غيرخشونتآميز و مسالمتآميز نبود. تحريك به شورش و خشونت، يك حركت غيرمدني است. آقاي ترامپ در اين هفتههاي آخر به تدريج خودش را به هوادارانش نشان داد، فردي كه براي حرفهايش هيچ مدرك و سندي ندارد و حاضر است براي رسيدن به اهدافش اقدامات غيرمدني و خشونتبار را درون خاك امريكا، تحريك و توجيه كند. طبيعي است همه آنهايي كه خشونت را پيشه ميكنند منفور ملت ميشوند و برگشت آنها به دل مردم سخت ميشود. حال او چگونه ميتواند به سياست برگردد؟
شما به تفاوت رويكرد ترامپ با دولتهاي پيشينش اشاره كرديد. پيش از روي كار آمدن دونالد ترامپ، ايران و قدرتهاي جهاني از جمله امريكا به توافقي دست يافته بودند كه در دوران ترامپ توسط امريكا نقض شد. تهران اميدوار بود كه با بازگشت رويكرد عادي به سياست امريكا اين مسير دوباره احيا شود، اما حالا عدهاي ميگويند كه با توجه به مسيري كه امريكاييها به سمت درگيري داخلي و هرج و مرج دارند، اساسا نيازي به بازگشت به مسير گذشته باقي نميماند و امريكاييها به خودي خود دچار افول ميشوند و اثرشان را از دست ميدهند. با اين اوصاف آيا فكر ميكنيد كه ايران در دوره دولت جديد، بايد روند اجتناب از تعامل با امريكا را ادامه دهد يا به مسير پيش از ترامپ بازگرديم و تلاش كنيم به صورت ديپلماتيك مسائل را حل و فصل كنيم؟
ايران يك كشور مستقل است. در يك كشور مستقل، سياستگذاري و برنامهريزي بايد بر اساس خواست مردم انجام شود. بايد نگاه كنيم مردم به سياست خارجي و روابط خارجي چگونه نگاه ميكنند و چه نگاهي به روابط با امريكا باشد. ما نبايد خودمان را فريب دهيم و شعارهايي را مطرح بكنيم كه با خواست مردم هماهنگ نيست. ممكن است شماري از كساني كه در نهادهاي قانونگذار و سياستگذار و مجريه، در كشور خودمان در مورد افول و فروپاشي امريكا تبليغ ميكنند، يا خودشان يا فرزندانشان، منافعي در خارج از كشور دارند. خيلي از آنها فرزنداني دارند كه در امريكا تحصيل، كار يا زندگي ميكنند. هستند كساني كه ۱۵-۲۰ سال امريكا زندگي كردهاند و در تمام طول اين مدت حتي يك بار هم به ايران سفر نكرده بودند كه وضعيت زندگي مردم و حتي خانواده خودشان را از نزديك تجربه كنند و حالا شعارهاي تند ضدامريكايي ميدهند.چنين رويههايي به دور از تقوا است. سياستگذاران ايران بايد دقت كنند كه به عنوان يك كشور مستقل و مقتدر از دنيا چه ميخواهند و امريكا را هم مانند يك كشور خارجي از ميان ديگر كشورهاي دنيا ارزيابي كند. ايران در روابط خارجي نبايد انگشتش را روي يك كشور، دو كشور يا سه كشور خاص بگذارد. قطعا لازم است ما روابط حسنه و مسالمتآميز با همه دنيا داشته باشيم. اينكه روابط حسنه با همه كشورها برقرار شود، نيازمند تجديدنظر در برخي رفتارهاي ماست. برخي شعارها و رفتارهاي ما، فارغ از محتوايشان به خاطر ظاهر نينديشيده، تنشآفرين است. ممكن است ما اقداماتي نيك با نيات خير انجام دهيم، اما ما دشمناني براي خودمان در جهان ساختهايم كه عزم خودشان را جزم كردهاند تا برخي رفتارهاي خير ما در دنيا را وارونهنمايي كنند. بگذاريد يك مثال واضح بزنم حمايت از فلسطينيان و پيگيري حقوق مردم فلسطين، اساسا يك اقدام خير است. اين سياست ميتواند يك نقطه بسيار مثبت و قابل افتخار در سياست خارجي ما باشد. مقابله با گروههاي تكفيري يا نبرد با داعش، كارهاي ارزشمند جمهوري اسلامي ايران در منطقه است. اما نوع معرفي و تبليغي كه از اين اهداف و برنامهها ارايه داده است، به شيوه و زبان مناسبي نيست. در مجلس طرحي برده ميشود كه تا سال ۱۴۲۰ اسراييل بايد از جغرافيا محو بشود يا زمينه نابودياش فراهم شود. چنين شعاري نقض بند چهار ماده ۲ منشور ملل متحد است. بديهي است كه با چنين بياني، كشورهاي دنيا كه قرار است طرف تعامل ما در دنيا باشند، نسبت به گفتوگو و همكاري با ما كراهت به خرج ميدهند. واقعيت اين است كه بيان همين صورت مساله ميتواند به شكل ذيل ارايه شود: به اين عنوان كه مطابق با منشور ملل متحد هيچ طرفي حق ندارد خاك كشور ديگري را به زور تصرف كند و اسراييل خاك فلسطين را تصرف كرده، در نتيجه اين عمل غيرقانوني است و به لحاظ قانوني بايد از سرزمينهاي فلسطينيان بيرون برود. هر دو شكل بيان، يك هدف را دنبال ميكنند، اما زبان يكي نامناسب ولي زبان ديگري حقوقي و قانوني است. شيوه بيان اول باعث مزاحمت براي منافع ملت ايران و شيوه بيان دوم باعث اعتبار سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ميشود.متاسفانه در مورد امريكا، امروز با دو گرايش در كشور شاهد هستيم كه هر دو مطلق هستند. يك گرايش اين است كه مدعي است هر گونه مذاكره به هر شكلي و در هر شرايطي ممنوع است و اگر هم كسي مذاكره كند، بايد به زندان انداخت. نگاه ديگر هم اين است كه فوري و بلافاصله بايد با دولت جديد امريكا رابطه برقرار شود و اگر ما امروز اين كار را نكنيم، رييسجمهور بعدي در مرداد ماه اين كار را ميكند و بايد از فرصت استفاده كرد تا براي انتخابات پيشرو آماده شد. به نظر من هر دو رويكرد اشتباه است. نه بايد براي مذاكره عجله كرد و نه بايد دورنماي آن را كاملا منكر شد. ما بايد خواست ملت و منافع آنان را در نظر بگيريم.همين جمعه، مقام معظم رهبري هم در سخنان خودشان مطرح كردند كه ابتدا امريكا بر اساس تعهدات پيشين خود بايد تحريمها را لغو كند، بعد از آن در مورد خساراتي كه در اين مدت به دليل عدم اجراي تعهدات به ايران وارد شده است، ارزيابي انجام و اين خسارت مطالبه شود. قطعا بدون گفتوگو و تعامل با امريكا و متحدانش نميتوان به زور خسارت عدم اجراي تعهدات را از آنها ستاند. در صورت بازگشت امريكا به مسير تعامل و اجراي تعهدات، بايد شرايطي براي رايزني و ارزيابي خسارات ايجاد شود و نحوه بازستاني اين خسارات مورد گفتوگو قرار بگيرد. ضمن اينكه ما نيز تعهداتي داريم كه بايد مورد توجه قرار گيرند. به ويژه به عنوان يك عضو سازمان ملل متحد.
با وجود شكست جامعه مدني امريكا در سال ۲۰۱۶، ساختار دموكراتيك امريكا شكست نخورد. فردي مخالف الگوهاي حاكم بر امريكا با ابزارهاي قانوني تعريف شده در سال ۲۰۱۶ در مخالفت با رويكردهاي جاري كشورش انتخاب شد و سال ۲۰۲۰ با همان ابزارهاي قانوني و دموكراتيك از كار بركنار شد.
تا زماني كه مجادله قدرت در امريكا در صندليهاي كنگره و تريبونهاي رسانهاي بود، اين رقابت در قالب دموكراتيك و مناظره انجام ميشد، اما وقتي كار به شورش و حمله به ساختمان كنگره كشيد، زمان سوا شدن حاميان روند دموكراتيك و مخالفان آن فرا رسيد.
من تصور نميكنم كه بازگشت امريكا به مسير گذشته، به معناي يك نوع انتقامجويي از عملكرد دولت ترامپ باشد، بلكه شاهد نوزايشي در سياست خارجي امريكا خواهيم بود.
پوپوليستها كه به جاي فعاليت در راستاي خير عمومي يا public goods و تلاش براي توسعه زيرساختهاي عامالمنفعه، از روشهايي استفاده ميكردند كه عامه مردم را خوشحال و راضي نگه دارند.
آنچه پوپوليستها از طريق آن قدرت كسب ميكنند، شمشير و سرنيزه و فريب است. وقتي كه سراب فريب فرو ميپاشد، ديگر كسي در پي آن نميرود.
اگر دونالد ترامپ بخواهد حزبي هم تشكيل دهد، مباني قوي و زيرساختهاي انديشهاي قدرتمند براي ايجاد يك شبكه حاميان وسيع ندارد.