به بهانه «ويتسك مختل شده» تجربه تازه اميررضا كوهستاني و مهين صدري
همه بين چرخ دندههاي اين نظام اقتصادي گرفتار شدهايم
بابك احمدي
برخي كنشگران مدني، كرونا را ويروسي جنسيتي توصيف ميكنند. عاملي كه بيش از هر عنصر ديگري در سال 2020 به افزايش انواع شكافها از جمله فاصله بين فقير و غني، سركوبها و شكافهاي جنسيتي دامن زده و سرعت بخشيده است. از وقتي ويروس در سراسر جهان فراگير شد، نهادهاي بينالمللي ناظر در سازمان ملل يا جريانهاي مستقل بارها درباره افزايش خشونت خانگي عليه زنان و كودكان در اين دوران ابراز نگراني كردهاند. به گزارش «مركز آمار هلند» در بيش از نيمي از موارد، شريك يا شريك سابق زن مرتكب يا مظنون به قتل بوده است. «مشاجره»ها و «حسادت»هاي زناشويي مدتهاست «رايجترين انگيزه براي قتل زنان» بوده و براساس آمارها، سال گذشته در اين كشور ۲۳ زن از ۴۴ زن به دست شريك يا شريك سابق زندگيشان به قتل رسيدند. اين درحالي است كه در سال ۲۰۱۸ از ۴۳ زن قرباني خشونت خانگي، ۳۳ زن توسط شركاي يا شركاي سابق زندگيشان كشته شدند. ارقام در كشورهاي امريكاي لاتين و خاورميانه هم نشاندهنده وخامت اوضاع است. مهين صدري و اميررضا كوهستاني با هوشمندي «حسادت» و «خشونت» را در لابهلاي خطوط نمايشنامه بوشنر جستوجو كرده و از دل متن بيرون كشيدهاند. گو اينكه تمركز نويسنده بيشتر بر سرخوردگي و تحقيرشدگي سرباز «ويتسك» است اما عنصر خشونت، ويژگي اساسي است كه پيشتر در داستان كوتاه «لنتس» يا «مرگ دانتون» نيز به وضوح وجود داشت. در اين ميان نمايشنامه «ويتسك» شايد مهمترين اثر او باشد كه 40 سال بعد از مرگش و به صورت دستنويسهايي پراكنده و پوسيده پيدا شد و تازه بعد از انتشار آن بود كه به يكباره آثار بوشنر/بوخنر اهميت فوقالعاده پيدا كرد و زمينههاي تجربههاي تازه در تئاتر اروپا را به وجود آورد. تجربهاي كه اجراي كوهستاني و صدري هم از آن بيبهره نمانده و به خوبي در ادامه همان سنت حركت كرده است. طراحي صورت گرفته، چه در بعد اجرايي و چه در زمينه صحنه و استفاده از امكانات تصويري، نشاني همان جسارتي را به ما ميدهد كه در مقايسه متن بوشنر با نويسندگان همعصرش وجود داشت. گواينكه كوهستاني همواره از تجربه فرمهاي تازه در طراحي كارگرداني استقبال كرده و از اين منظر اتفاق جديدي نيفتاده؛ اما توجه به يك نكته ضرورت دارد. اينكه كارگردان حالا بايد با منتقد، روزنامهنگار و مخاطب جدي كمپاني طرف شود، بنابراين هر تجربه تازه يك تبصره جدي هم دارد؛ اينكه او اجازه ندارد از كيفيت سابق خود عقبتر بايستد و حداقل تجربه اخير اجراي كوهستاني از «هملت ماشين» نوشته هاينر مولر و نمايشنامه گئورگ بوشنر به ما ميگويد تا اينجاي كار موفق عمل كرده است. فقط ميماند افسوس از اينكه مشابه همين امكانات در ايران وجود ندارد كه او و گروهش با خيال آسوده دست به تجربه بزنند.
نمايشنامه اصلي، زندگي سربازي فقير و بيدست و پايي را روايت ميكند كه فرماندهان ارتش از او عنصري مفلوك و بازيچه دست خودشان ميسازند. اما دو هنرمند ايراني با تطبيق درست عناصر موجود در متن و وضعيت زيستي خود در جهان كنوني، خشونت رايج در عصر حاضر را -كه معتقدم بيش از هر چيز از دل مناسبات اقتصادي بيرون ميزند- به نوعي جايگزين فضاي حاكم بر آنچه در جمهوري وايمار جريان داشت، كردهاند. شخصيتهاي زن و مرد در متن تازه، علاوه بر اينكه با انواع احساسات انساني
-حسادت، ظن و بدگماني- دست به گريبانند، اما در وضعيت ناخواسته قرنطينه و تعطيليهاي ناشي از پاندمي هم قرار گرفتهاند. همان وضعيتي كه شايد با اندكي اغماض و تغيير زاويه ديد اجازه داشته باشم از دل ايده «وضعيت استثنايي» جورجو آگامبن وام بگيرم. دولتها به هر بهانه درپي بازتوليد و ايجاد شرايط استثنايي و حبس انسانها در خانهها هستند؛ چه اوضاعي از اين بهتر؟! در چنين شرايطي است كه اتفاقا تبعيض و خشونت چهره عريانتري پيدا ميكند. به جابهجايي سريع و ديوانهوار ثروتمندان -كه عموما مرد هستند- در همين دوران توجه كنيد. به آمار خيرهكننده استخدام كارگران اخراجي كارگاهها و كارخانههاي ورشكسته توسط كمپاني آمازون.
كوهستاني و صدري در «ويتسك مختلشده» به نوعي غيرارادي همين وضعيت را بازنمايي كردهاند. آپارتماني شبيه به كندوي زنبورهاي عسل -خانههاي يكشكلِ كارگرانِ كمپانيهاي توليد محصولات شيرين!- كه علاوه بر خانهنشيني، حالا ديدنِ انواع سرخوردگي و عصبيت در همهشان امري است محتمل و متاسفانه قابل انتظار. ما همه بين چرخدندههاي اين نظام اقتصادي گرفتار شدهايم.
اين دو، همچنين رويكرد جديد -منظور از دهه 70 به بعد- در مطالعات جنسيت مبني بر لزوم بازخواني خلاف جهت متون را در دستور كار قرار دادهاند؛ زندگي ماري چه وضعي دارد و كنش مرد در پاسخ به شيوه او چيست؟ امري كه پيش از اين در مطالعات پسااستعماري ادبيات رواج داشت. يكي از مهمترين نمونههاي اين نوع مواجهه، پاسخ كمال داوود، نويسنده الجزايري به رمان «بيگانه» اثر آلبر كامو بود كه در قالب رمان «مرسو، بررسي مجدد» بازتاب يافت. نويسنده به اين مساله پرداخت كه فرهنگ حاكم بر روابط انساني در جامعه فرانسه، چه بلايي بر سر مهاجر عرب ميآورد. چرا مرد عرب در «بيگانه» هيچ اسمي ندارد؟ كمال داوود شخصيت اصلي را «برادر مرد مرده» معرفي ميكند و...
نمايش «ويتسك مختلشده» به گواه تصاوير ابتدايي (نماهايي از شهر) و آنچه بعدا در قالب كلوزآپها تصوير ميكند، قصد دارد تا حد ممكن به زندگي خصوصي زوج داستان-در آلمان و البته سراسر جهان- نزديك شود، اما طبق همان اساس كه گفته شد، با تمركز بيشتر بر زندگي زن. حاصل اين نزديك شدن هماني است كه همه انتظار داريم و نويسنده و كارگردان هر دو وقتي درباره جرقه شروع نگارش متن صحبت ميكنند به آن اشاره دارند؛ بازتاب خشونتهاي خانگي در آلمان. گويي زير اين آفتاب هيچ چيز تازهاي در كار نيست و يا، خشونت همچنان جاري است. با اين تفاوت كه درنهايت چندين پايانبندي براي رابطه بين دو شخصيت طراحي ميشود. امري كه ضروري توليد آثار در زمانه حاضر به نظر ميرسد و شرايط پيچيده زيست بشر امكان چنداني براي نتيجهگيري و پاسخ به اين پرسش كه «درنهايت چه ميشود؟» باقي نميگذارد. به اين تعبير بايد گفت كوهستاني و صدري وضعيت معاصر را به درستي تشخيص دادهاند و اين در وضعيتي كه بسياري تئاترها و تئاتريها به معناي واقعي مختل شدهاند! جاي اميدواري باقي ميگذارد.