با نگاهي نو سراغ تاريخ برويم
فرامرز عليخاني
مواجهه ما با موضوعات تاريخي علاوه بر معرفي سوژه، بيانگر روش و اسلوب فكري و سطح دانش تاريخي ماست. وقتي در معرفي شخصيتي تاريخي يا تبيين عملكرد او به بيان مجموعهاي از صفات مثبت يا منفي اكتفا كرده و او را فردي كاملا خوب يا بد معرفي ميكنيم، ذهنيت تك بعدي و نگاه سطحي خودمان به علوم انساني را به منصه ظهور رساندهايم. هر كنشگر تاريخي در بستر و زمانهاي داراي ابعاد فرهنگي، سياسي، اجتماعي و تاريخي زيسته و اعمال او برآمده آن مجموعه عوامل است. ناديده گرفتن اين عوامل و بسترها تنها جفاي به تاريخ نيست بلكه جفا به امروز ماست. جفايي بالاتر از اينكه بعد از گذشت دههها و سدهها همچنان به تكرار نوشتههاي نخنما شده درباره رويدادها يا چهرههاي تاريخي ميپردازيم؟ در حالي كه ميتوان مبتني بر اسناد نو يافته و بهرهگيري از متدهاي نوين تاريخنگاري به گونهاي بديع و از زاويهاي تازه و برآمده از پرسشهاي امروز به دريافت تازهاي از آنها رسيد. ميرزا تقيخان فراهاني معروف به اميركبير از جمله شخصيتهاي تاريخ معاصر ماست كه به واسطه عملكرد درخشان در دوره كوتاه وزارت و كشته شدن توسط ناصرالدين شاه از جمله «شهداي تاريخ» ما محسوب ميشود. در اغلب آثار مربوط به آن دوره نگاهي كاملا مثبت و حتي قديسگونه از امير ارايه شده است. آيا زمان آن نرسيده كه از منظر متفاوتي به عملكرد اميركبير و چهرههاي ديگر همچون ناصرالدينشاه و مهدعليا بنگريم و آموزههاي تازهاي از آن دوره تاريخي برگيريم؟ نگاهي مبتني بر اسناد، مدارك و چارچوبهاي نظري نويافته و نه نگاه شهيدانگار و دژخيمپرور. هدف از اين نگاه نو، تعويض جايگاه اميركبير و ناصرالدين شاه و اطلاق صفات خوب و بد به آنها نيست بلكه درك شرايطي است كه ميرزا تقيخان و ناصرالدين ميرزا در آن رشد كرده و باليدهاند. تصحيح اين نگاه مطلق انگار به ما ميآموزد كه نميتوان همه عملكرد مثبت امير(اگر همه عملكرد او مثبت است) و سنگيني اشتباهات ناصرالدين شاه را تنها بر عهده هر يك از آنها به تنهايي دانست. آنها برآمده يك فرهنگ و بستر تاريخي هستند. با شهيدانگاري و دژخيمپروري سراغ تاريخ نرويم. زنان و مردان تاريخساز انسانهايي بودهاند از جنس خود ما، سرشار از خصوصيات متنوع، ناهمگون و حتي گاهي متضاد، از آنها كاريكاتور نسازيم.