نقد فيلم «رتبه رييس» به نويسندگي و كارگرداني جو كارنهان
تمامش كن!
آريو راقب كياني
فيلم «رتبه رييس» را ميتوان نسخه بازسازي شده ديگري از فيلم «روز موش خرما» دانست؛ البته در ژانر اكشن- معمايي! اين بار كاراكتر «روي» (با بازي فرانك گريلو) همانند كاراكتر «فيل كانرز» در فيلم روز موش خرما بايد آنقدر وقايع تكراري را در طول يك روز تجربه كند با اين تفاوت كه جان همسر خود يعني يما ولز (با بازي نايومي واتس) را نجات دهد، حتي به قيمت از دست دادن هر روزه جان خود! زندگي در اين روز به قدري براي «روي» رقم ميخورد كه بالاخره ميتواند خود را از مهلكه حلقه زماني نجات دهد. بنابراين فيلم «رتبه رييس» از منظر ساختاري بسيار مشابه با فيلم «روز موش خرما» است، ولي عنصر تكرار و تكرارشوندگي در اين فيلم متاخر كاركرد ديگري دارد و حوادث رخداده براي شخصيت اصلي داستان را به شكلي نهچندان مسالمتآميز به تصوير ميكشاند.
نگاه اساطيري «رتبه رييس» در شخصيتپردازي كاراكترها باعث ميشود كه فيلم صرفا نخواهد تماشاگر را با زد و خوردهاي رايج در اين ژانر سرگرم كند و سفر در زمان را با مفهوم «اُزيريس» نيز به ارمغان آورد. اُزيريس كه ملقب به خداي مردگان است قرار است در قامت كاراكتر «روي» مبدل به خداي زندگان شود و با رستاخيز خود سد راهي بر رستاخيز برنامهريزي شده شود. حتي فيلم براي ساختن فضاي جهان زير زميني و پس از مرگ، به شكلي نمادگرايانه روي به عينيسازي آن در شهر بازيهاي رقابتي ويديويي و ورزشي الكترونيك آورده است كه شخصيتهاي بازيهاي كامپيوتري قديمي در قالب انيميشن بازيچه نسل جواني كه گيمير هستند، شدهاند. اما موضوعيت قابل تعميم و تكثير ارتباطسازي مولف در همسانسازي اسطورهاي افسانهاي با مرگ بازيهاي كامپيوتري و از نو دچار به تولدي ديگر شدن است. از اين رو كه هر قدر «روي» بيشتر به تكرار زمان عادت ميكند، سفر در زمان براي او آگاهي بيشتري ايجاد ميكند و توان رهانيده شدن از گذشته را به دست ميآورد. كاراكتر «روي» به مرور ميخواهد خود را به «اصل واقعيت هماكنون» كه يا مردن هميشگي است يا زندگي بيحلقه زماني، برساند. او ديگر از خاصيت تجسد يافتگياش خسته شده است و ميخواهد از چندينبار مردن خود براي يكبار هم كه شده زنده بماند و به تبع آن او بايد خود را در جهاني سهوجهي تمييز نمايد؛ جهان تصور شده، جهان تصوير شده و جهان واقعي!
جنس خشونت موجود در فيلم را ميتوان با خشونت جاري در فيلمهاي «تارانتينو» مقايسه كرد. خشونتي كه افراطي است و ميخواهد با اتمسفري كمديگونه، هارموني ايجاد كند. فيلمساز به قدري در شرحهشرحه كردن آدمهاي فيلم دست به تكرار ميزند كه ناچار ميشود سكانسهايي را هم از فيلم تارانتينو (بيل را بكش!)، وام بگيرد. جنگيدن با سلاح شمشير در زمانه فيلمي كه به شدت به سمت شكستن فضاي گذشته است، چندان منطقي به نظر نميرسد و كاركردي زيباشناسانه در تزريق خشونت دارد. بنابراين شكستن چرخه زماني به واسطه شمشير و آموزش آن، طي المكاني كه هر شخصي تفنگ به همراه دارد، تنها به فانتزي شدن فيلم كمك ميكند و حتي ميتوان اينگونه قلمداد كرد كه از عقلانيت فيلم به شدت ميكاهد. نقطه عطف فيلم «رتبه رييس» را ميتوان در سرعت ارايه تصويرسازيهاي ذهني شخصيت اصلي فيلم يعني تدوين آن مرتبط كرد. حتي كارگردان تمام تلاش خود را كرده است كه قابهاي تكراري خود را به غير از سكانسهاي برخوردهاي فيزيكي كاراكترها به حداقل برسند و با استفاده از همين عنصر تكرار به يك ريتم مطلوب در چيدمان حوادث پيدرپي شده در طول زمان برسد. فيلم اگرچه پارهاي اوقات در ترسيم ديكتاتوري دنياي تكراري دچار كليشه نياز به حضور منجي ميشود، اما از منظر يك فيلم اكشن هوشمند بسيار موفق عمل كرده است.