غرور و تواضع! (3)
سيدحسن اسلامي اردكاني
در بخش قبلي به نمونهاي از تحليل فيلسوفان اخلاق مسلمان درباره تواضع پرداختم. در اينجا نيز به يك نمونه از مباحث جديد اشاراتي خواهم كرد. خانم نانسي اي. اسنو در مقاله «تواضع»
(Nancy E. Snow, Humility, in Personal Virtues: introductory essays, New York, Palgrave Macmillan, 2005)
ميكوشد ابعاد و انواع تواضع را روشن كند و اهميت آن را برشمارد. از نظر او، تواضع شناخت حد و حدود واقعي خويشتن است. شخص متواضع خودش را خوب ميشناسد و چون چنين است درباره تواناييهاي خويش اغراق نميكند و از نقصهاي خودش بيخبر نيست. افزون بر آن نقصهاي خود را جدي ميگيرد. بدين ترتيب اولين عنصر سازنده تواضع شناخت دقيق قابليتهاي خويشتن است نه نشناختن و نديدن آنها. اما دومين عنصر سازنده تواضع، آشنايي با نادانستهها يا نقاط ضعف خويش است. براي نمونه، من زبان يوناني بلد نيستم و ميدانم كه بلد نيستم. اما براي تواضع اين كافي نيست. زماني اين آگاهي به تواضع ميانجامد كه من نقص خود را جدي بگيرم و در صورت لزوم براي رفع آن بكوشم. از اين رو كساني كه با افتخار اعلام ميكنند كه حتي يك كلمه زبان لاتين يا يوناني بلد نيستند، متواضع به شمار نميروند. اين جدي گرفتن نقصهاي خويش است كه واقعا شخص را متواضع ميكند و آنجا كه ميداند بيتعارف از دانش خود سخن ميگويد و آنجا كه نميداند آگاهانه و شجاعانه جهل خود را ميپذيرد و با آن رو به رو ميشود. چنين كسي در مجموع نه خود را برتر از ديگران ميشمارد و نه فروتر. در جايي و در زمينهاي خود را برتر و در عرصه ديگري فروتر ميبيند و به نوعي تعادل و برابري با ديگران ميرسد و از ديگران ميآموزد و به ديگران آموزش ميدهد.
همچنين از نظر خانم اسنو، دو نوع تواضع داريم: تواضع معرفتي و تواضع وجودي. تواضع معرفتي يعني همين وقوف و آگاهي به خود و قبول محدوديتهاي شخصي خويش. در برابر اين نوع تواضع ميتوان از تواضع وجودي سخن گفت. يعني آنكه ما انسانها در مقام انسان دقيقا بدانيم جايگاهمان در هستي چيست و در برابر كل آفرينش چقدر بيمقدار هستيم. اگر كسي به چنين فهمي از تواضع برسد، ديگر خود را «اشرف مخلوقات» نخواهد خواند و خود را متولي كل عالم نخواهد دانست. در حالي كه تواضع معرفتي مايه برابري ما انسانها ميشود، تواضع وجودي به احترام گذاشتن به كل اجزاي عالم و همه پديدهها راه ميبرد. حال آنكه كساني كه به طبيعت و ديگر جانداران به ديده تحقير يا بيتفاوتي مينگرند فاقد تواضع هستند و آنان كه تنها دغدغه خود را دارند از تواضع دور هستند.
اما چرا بايد متواضع بود؟ آيا به دليل پيامدهاي خوبي كه دارد، يا آنكه ذاتا تواضع ارزشمند است؟ پاسخ آن است كه: هر دو. تواضع مفيد است چون براي ما خيرات فراواني به بار ميآورد. همچنين تواضع به خودي خود ارزنده است. چون تواضع يعني خودشناسي و اين خودشناسي خود حكمت است. تواضع ما را محدود نميكند. وجود ما را گسترش ميدهد و به رشد ما ياري ميرساند.
اينك ميتوان به 3 پرسش اصلي بخش نخست پاسخ داد. نخست آنكه تواضع «هميشه» و «همه جا» خوب است. چون فضيلت است و فضيلت امري عام است. دوم آنكه تواضع نه خود را تحقير كردن است و نه ناديده گرفتن توانايي خويشتن. تواضع به معناي شناخت خود و قابليت و حدود خويش است. درست برخلاف غرور كه بر نوعي توهم استوار است،تواضع زاده فهم دقيق خويشتن است. سوم آنكه تواضع واقعا فضيلت است چون به ما كمك ميكند تا فهم بهتري از خويشتن به دست آوريم و زندگي بهتري داشته باشيم.