نگاهي به كتاب «زوال و سقوط ساسانيان»
يك اثر الهام بخش
ياسر ملكزاده
موضوع رساله دكتراي من درباره زمينهها، روشها و روند تكوين و تدوين تاريخ ملي ايران در دوره ساساني بود. با كتاب خانم دكتر پورشريعتي حدود يك دهه پيش آشنا شدم و از جهت وجود موضوعات مرتبط با موضوع رسالهام خود را ملزم به خواندن آن در آن برهه ديدم. كتاب را كپي كردم و براي خواندن آن به موازات كتابها و مقالات ديگر برنامهريزي كردم. كتاب مفصل بود و وقت ضيق و كتابها و مقالات ديگري هم در صفي طويل منتظر من بودند كه به سراغ آنها بروم. در آن زمان تدريس چند واحدي درس عمومي تاريخ در يكي از واحدهاي دانشگاهي اطراف تهران را برعهده گرفته بودم و براي من فرصتي مغتنم بود كه كتاب را در مسيري كه طي ميكنم تا به دانشگاه برسم و بازگردم مطالعه كنم. از ايستگاه فرهنگسرا سوار سرويس اتوبوسي ميشدم و با همان خط بازميگشتم و طي مسير مشغول مطالعه و يادداشتبرداري ميشدم. در دفتر گروه هم در فرصت تنفس بين كلاسها از قورياي كه بالاي سماور جوشان عظيمالجثهاي قرار داشت براي خودم چاي ميريختم و دفتر و دستك را باز كرده مشغول ميشدم. هر از گاهي يكي از همكاران علاقهمند و كنجكاو درباره تاريخ سوال ميپرسيد و من درباره آنچه درباره موضوعات مورد علاقه او ميدانيم و آنچه نميدانيم و آنچه ميدانم و آنچه نميدانم، ميگفتم. در بين آنها همكاري بسيار خوشرو، ملبس به لباس روحانيت و داراي روحيه ارزشمند طلبگي بود كه بيشتر درباره مسائل فقهي زردشتي مساله ميپرسيد. من نيز به شوق ميآمدم و گاه توضيحاتم به پرگويي ميانجاميد. يكبار در ميان گفتوگو متوجه شدم چشمان همكارم براي لحظاتي بسته ميشود و چند ثانيه بعد دوباره باز ميشود و اين مدام تكرار ميشود. متوجه شدم كه ايشان در اين فرصت موجود نه تنها به سخنان من گوش ميكند بلكه چرت هم ميزند! به ياد بيتي از حسين پژمان بختياري افتادم كه: «تا چند كني قصه اسكندرو و دارا- ده روزه عمر ارزش افسانه ندارد!» مطالعه كتاب براي من يك ترم دانشگاهي طول كشيد. اين فقط مطالعه نبود. صفحه به صفحه و خط به خط به كتاب يادداشت اضافه ميكردم. مدادي داشتم كه ما بچههاي متولد اواخر دهه پنجاه اتودش ميناميم و آن را در مترو خريده بودم. يك مغز كلفت فشاري زاپاس داشت كه طي اين دوره مصرف شد و خود مداد هم چندين ترك خورد و كارايياش را از دست داد. چندين سري كاغذهاي يادداشت رنگي چسبناك (استيكر) هم خريده بودم كه يادداشتهايم را در آنها مينوشتم و به صفحات مربوطه ميچسباندم. گروهي از يادداشتها در تاييد نظرات نويسنده گروهي و در مخالفت بودند. گاه در نقد نويسنده دلايل و شواهدي از ديدگاه خودم ميآوردم و گاه در تاييد نويسنده دلايل و شواهدي را كه از نظر خودم ميتوانستند توسط نويسنده به شواهد موجود در كتاب افزوده شوند در يادداشتها ذكر ميكردم. لازم به يادآوري است كه نظر دادن درباره كيفيت يادداشتهايي كه محصول تصعيد آني بخارات مغزم بود و دفعتا از توليد به مصرف رسيده و در قالب خط خرچنگ قورباغهاي به كاغذ منتقل ميشد چندان به صلاح من نيست! لذا از ارايه توضيح درباره آن درميگذرم. اما آن بخش از يادداشتها كه براي من اهميت داشتند گروهي بودند كه در راستاي جرح، تعديل يا تعميم نظرات نويسنده توسط من نوشته شده بودند و عموما با موضوع تاريخنگري و تاريخنگاري دوره ساساني مرتبط بودند. غرض از ذكر اين خاطره نصفه نيمه اين است كه اولا با اين بهانه آثاري را كه به نوعي با اين كتاب دكتر پورشريعتي ارتباط پيدا ميكنند در سه گروه قرار دهم: 1. يادداشتهاي انتقادي، 2. يادداشتهاي پيشنهادي 3. يادداشتهايي كه از اين نوشتار خانم پورشريعتي ايده گرفتهاند و گاه با جرح و تعديل به نتايجي متمايز رسيدهاند. و دوم اينكه تاكيد كنم بيشتر جذابيت اين كتاب براي من به خاطر جنبههايي از نوشتار خانم پورشريعتي در اين كتاب است كه به نوعي با موضوع تاريخنگري و تاريخنگاري ساسانيان مرتبط شدهاند اما وجود موضوعات ديگري هم در كتاب خانم دكتر پورشريعتي باعث جذابيت كتاب براي دانشآموزان و پژوهشگران عرصههاي مطالعات متمايز اما مرتبط دوره باستان متاخر شده است. تاريخ شاهنشاهي ساساني، تواريخ محلي دوره ساساني (ارمنستان، سيستان، طبرستان، خراسان، آذربايجان، حيره، و يمن)، تاريخ اسلام، تاريخ دين زردشتي و مسائل مرتبط با آن خصوصا باورهاي پارتيان، مزدكيان و برخي از گروههاي ديني دوره بعد از اسلام از قبيل خرميان از حوزههاي مطالعاتي هستند كه خانم دكتر پورشريعتي وارد آن شدهاند و ورود به تمام اين حوزهها آن هم در اين سطح آكادميك يعني درافتادن با نظريات نظريهپردازان زنده و مرده هريك از اين حوزههاي مطالعاتي. اين يعني اينكه احتمالا بايد انتظار داشته باشيم كه بعد از چاپ كتاب خانم دكتر پورشريعتي با سِيلي از آثار در سه حوزه انتقادي، پيشنهادي و نظريات ملهم از نظريات خانم دكتر پورشريعتي كه گاه با جرح و تعديل همراهند و گاه گسترش يافته نظريات ايشان هستند روبهرو شويم. من تاكنون پنج نقد درباره كتاب خانم دكتر پورشريعتي ديدهام (گرتريكس، دريايي، اميدسالار، رضاخاني و اخيرا خسروثاني) ممكن است نقدهاي ديگري هم به اين كتاب شده باشد كه من نديده باشم. در محيط دانشگاهي نيز صداهايي از برخي دانشجويان به گوشم خورده است كه برخي در تحكيم، برخي در نقد و برخي در راستاي تحليلها و پروسه استنتاجي كتاب خانم دكتر اما با ديدگاه و استنتاج متفاوت درصدد بودهاند كه كار علمي خود را دنبال كنند. تلاش ميكنم بهطور خلاصه نظرات مخالف با نظرات اساسي خانم دكتر را ذكر كنم.
نظريه سيستم كنفدراسيوني ساساني خانم دكتر در مقابل سيستم امپراتوري كه بيشتر منسوب به كريستنسن شده است (گرچه اين نظريه سنتي غالب در غرب براي دوره ساساني است و كريستنسن مبدع آن نبوده و البته نگارنده كتاب نيز از آن غفلت نكرده و در لابهلاي كتاب اين تذكر را هم ميتوان ديد) قرار دارد. اين نظريه كلان كتاب خانم دكتر پورشريعتي است. او معتقد است كه دليل سقوط شاهنشاهي ساساني ناهماهنگي در ارتباط بين دو عنصر اصلي سازنده كنفدراسيون يعني پارتيان و پارسيان بوده است. مخالفان اين نظريه در راستاي همان نظريه امپراتوري معتقدند كه سركشي اشراف ساساني و پارتي به عنوان نهادهاي موازي قدرت در ساختار يك مجموعه نميتواند لزوما نشانگر وجود يك سيستم كنفدراسيوني باشد و وجود چنين نهادهايي در ساختار متمركز امپراتوري نيز امكانپذير است. مخالفان صرفنظر از كساني كه عنوان سقوط (Fall) را براي حكومت ساسانيان مناسب نميدانند دلايل ديگري را براي سقوط ساسانيان ذكر كردهاند. آنها عموما بروز اختلاف و ناهماهنگي بين اشراف پارتي و پارسي ساساني را ميپذيرند و اين اختلافها را برخي از دلايل عمده و برخي فرعي سقوط ساسانيان ميدانند اما آن را در ذيل آشوبهاي امپراتوري و حكومتهاي متمركز قرار ميدهند كه در زماني رخ ميدهد كه اقتدار حكومت مركزي و شخص اول مملكت به قهقرا رفته باشد.
دو نظريه ديگر خانم دكتر در راستاي تقويت و توضيح همين نظريه كلان است. نظريه اول تاكيدي است بر تمايز و تفاوت فرهنگي و ديني پارتيان و ساسانيان. اين نظريه كه مورد استفاده ايشان قرار گرفته است البته نظريه سابقهداري است و پيش از ايشان نيز مطرح بوده است. مهمترين تفاوت و تمايز از ديد خانم پورشريعتي تفاوت ديني است. ايشان با ذكر مثالهايي كه در بسياري از موارد در آثار محققان قبلي به آنها اشارهاي نشده است اين نظر را اولا گسترش دادهاند و براي اثبات آن تلاش كردهاند شواهد تاريخي متكثري ارايه دهند و نيز سعي كردهاند تا اين نظريه را به خدمت نظريه كلان خود درآورند. از نظر ايشان پارتيان مهرپرستند و ساسانيان زردشتي هستند. ايشان باورهاي مزدكيان دوره ساساني و خرمدينان را (يعني دين مزدك و بابك) را در امتداد دين مهرپرستي ميدانند و به باورهاي پارتيان مرتبط ميكنند. در مقابل اين نظريه، نظريهاي قرار دارد كه طبق آن وجود مهرپرستي به عنوان ديني مستقل از دين زردشتي را نه تنها در دوره ساساني بلكه در كل ادوار تاريخي فلات ايران افسانه ميداند. اين نظريه مهرپرست بودن پارتيان در زيرمجموعه و وجود مهرپرستي به عنوان يك دين مستقل از دين زردشتي در فلات ايران سابقهاي طولاني دارد و آثار آن را ميتوان از زمان فرانس كمون تا ديويد بيوار و فيليپ كرينبروك دنبال كرد. البته خصوصا نظريات كرينبروك در اين زمينه تحقيقي تفاوتهاي گاه كلي و اساسي دارد.
نظريه ديگر مربوط به گاهشماري فتوح است. ايشان با اتكا به گروهي از منابع غير اسلامي زمان تهاجم مسلمانان به ايران را تا زمان حيات پيامبر در قرن هفتم عقب ميبرند. يعني از نظر ايشان بخشي از فتوح ايران در زمان پيامبر رخ داده است. اين فرض نيز از سوي ايشان مطرح شده است كه ابوبكر در اين زمان يكي از فرماندهان پيامبر اسلام بوده است و هنوز خليفه نشده است. نتايج آخري البته در حد حدسيات باقي مانده است و طبق اظهارات خانم دكتر به اين موضوع در آينده با تفصيل و تدقيق ديگري ايشان بازخواهند گشت. در آثار متاخرتري از جمله كار استفان شوميكر به نام پايان زندگي محمد و آغاز اسلام ميتوان دريافت كه محققاني كه نظرياتي مشابه نظر خانم دكتر پورشريعتي دارند وجود دارند. در اين اثر ذكر شده من ارجاعي به كتاب خانم پورشريعتي نديدهام و چون در باب گاهشماري فتوح تاكنون چندان دقيق نشدهام نميدانم كه آيا قبل از خانم پورشريعتي هم از پژوهشگران معاصر كساني بودهاند كه گاهشماري غير اسلامي را بر گاهشماري سنتي اسلامي مرجح بدانند يا خير. يادم است كه در يكي از كارهاي دكتر دريايي به علي حصوري اشاره شده بود كه گويا ايشان هم طرفدار گاهشماري منابع غيراسلامي بودهاند اما متاسفانه من تاكنون كار آقاي حصوري با عنوان آخرين شاه را نخواندهام. مخالفان نظريه خانم دكتر پورشريعتي البته معتقد به اصالت گاهشماري سنتي اسلامي هستند در صورتي كه خانم پورشريعتي و مخالفان صحت اين گاهشماري بر متاخر و جعلي بودن آن تاكيد دارند.