مريم وحيديان| انهدام تاريخي اصولگرايان آنقدر هشداردهنده و گزنده است كه برخي تئوريسينهاي اين جريان سياسي دلمشغوليشان شده باشد. آنها هرگز نميخواهند پس از بزرگان اين جريان نابودي سياسي اصولگرايي را نظاره كنند. امروز بسياري از اصولگرايان فهميدهاند كه اگر برخي امدادرسانيها نباشد در يك رقابت كاملا برابر قافيه را شديدتر از هميشه به رقيب ميبازند. به دليل همين ترس از شكست برخي در اين جريان پيرو هشدارهاي داده شده به دنبال طرح بازسازي و نوسازي گفتماني هستند. ناصر ايماني در رديف همين افراد است كه اعلام خطر ميكند و خواستار بازسازي و نوسازي گفتماني و تشكيلاتي در ميان اصولگرايان شده است.
به عقيده شما آيا جريان اصولگرايي نيازي به بازسازي تشكيلاتي و گفتماني دارد؟
بله. به عقيده من حتما به چنين چيزي نياز داريم. در درون جناح اصولگرايي ما به نوعي بازنگري و شايد بازسازي نياز داريم. اين بازنگري بايد به دو صورت انجام گيرد. اولا بازنگري در گفتمان و محتواي اصولگرايي است. بايد به نوعي در اين باره بازنگري و اگر در ادمه لازم ديديم بازسازي انجام دهيم. دوما در زمينههاي اجرايي و تشكيلاتي و سياسي بايد بازنگري انجام دهيم. به عقيده من تنها راهحلي كه اصولگرايان براي نهادينه كردن وحدت خود دارند همين بازسازي تشكيلاتي و گفتماني است. همچنين در صحنه عملي بايد بازنگريهايي را انجام دهيم.
بازسازي تشكيلاتي كه اشاره كرديد از چه طرقي ميتواند عملي شود؟
در واقع اصولگرايان بايد بتوانند جمعي را براي محوريت فعاليتهاي سياسي خود تشكيل دهند. جمعي كه بتواند تبعيت تشكلها و طيفهاي مختلف اصولگرايي را به همراه داشته باشد و محوريت تصميمگيري و برنامهريزي براي بزنگاههاي مختلف در جريان اصولگرايي باشد. در واقع به نوعي تشكيلاتي مبتني بر خرد جمعي با حضور طيفهاي مختلف صورت احتياج داريم تا هر طيفي بتواند درون اين رهبري جمعي راي و نظر داشته باشد. اينكه بتوانيم درون يك فعاليت جمعي سازماندهي شده حركتهاي خود را برنامهريزي كنيم ميتواند موفقيت و اتحاد را در جريان اصولگرايي رقم بزند و فعاليتها را هماهنگ كند.
برخي معتقدند كه رهبري جريان اصولگرا به دست فردي كه هم بتواند نفوذ در بدنه اجتماعي داشته باشد و هم اصولگرايان از او حرف شنوي داشته باشند لازم است. در واقع سوال مهمي كه مطرح ميشود اين است كه اين فرد چه كسي ميتواند باشد؟
به عقيده من ما الان در جريان اصولگرايي فردي كه همه بتوانند خود حول محور او تعريف كنند و مورد اقبال عمومي باشد، وجود ندارد. به عقيده من حتي اگر ما چنين فردي را داشتيم، باز هم حركت اصلي اصولگرايان نبايد با يك فرد خاص تعريف شود. بهتر است ما بتوانيم يك حركت كلي و تشكلي را سازماندهي كنيم. ما در گذشته افرادي را داشتيم كه چنين ويژگي داشتند كه محوريت جريان اصولگرايي قرار بگيرند. مانند آقاي مهدوي كني اما باز هم اين اتفاق رخ نداد و اصولگرايان حول اين فرد اجماع نكردند. در واقع اين گذشته در درون جريان اصولگرايي نشان ميدهد كه اگر فردي هم باشد كه چنين ظرفيتي داشته باشد باز هم اين اتفاق درون جناح اصولگرا شدني نيست. همانطور كه به نظر من با اينكه آقاي خاتمي در جريان اصلاحطلب مقبوليت عمومي دارند، نتوانستهاند چنين جايگاهي را به دست آورند. در واقع اين مدل رفتار سياسي كه يك جناح با همه تنوع طيفي كه دارد، حول محور يك فرد اجماع كند مشكل است و شايد هم اصلا به صلاح نباشد. همچنين پيدا كردن چنين فردي هم كه چنين ويژگيهايي را داشته باشد كار مشكلي است و اگر همچنين فردي يافت شود شايد اين كار به مصلحت نباشد چرا كه به عقيده من اينكه جمعي با طيفهاي مختلف بنشينند و جوانب مختلف كار را در نظر بگيرند و نظراتشان را مطرح كنند و از ميان آنها يك تفكر، استراتژي و راهكار بيرون آيد. اينكه بخواهيم يك نفر را بپذيريم و نوعي سيستم سانتراليسم دموكراتيك اجرا شود مفيد نخواهد بود.
با توجه به ايده رهبري جمعي كه شما مدنظر داريد، فكر ميكنيد چه كساني درون جريان اصولگرايي هستند كه ميتوانند در گروه رهبري اصولگرايان حضور داشته باشند؟
به عقيده من تشكلهاي مختلف اصولگرايي ميتوانند افراد مدنظر و مناسب خود را معرفي كنند. جبهه پيروان خط امام، جبهه پايداري، تيپ فكري آقاي لاريجاني، جمعيت ايثارگران و تحولخواهان و ديگر طيفهاي مختلف اصولگرايي كه ميتوانند نمايندگاني داشته باشند.
با توجه به اينكه اين روزها برخي ميگويند طيفهاي مختلف اصولگرايي زير چتر جامعتين ميتوانند اجماع كنند و جامعتين فصل الخطاب است، نظر شما در اين باره چيست؟
به عقيده من اينكه همه تشكلهاي اصولگرايي زيرنظر جامعتين بيايند و هرچه آنان گفتند اجرا كنند، نه به مصلحت است و نه امكانپذير خواهد بود. دليل آن را هم اين ميدانم كه تجربه گذشته ما نشان ميدهد كه اين اجماع زير چتر جامعتين تا به حال رخ نداده است. جامعتين تا به حال هم وجود داشت و فعال هم بود اما به حدي كه مورد انتظار اصولگرايان بود همه طيفها را نتوانست زيرنظر خود بگيرد. همچنين به عقيده من اين مساله به مصلحت هم نيست. به هر حال خيلي خوب است كه بتوانيم از ظرفيت تشكلهاي روحانيت استفاده كنيم و اگر هم حركتي كه با محوريت روحانيت پيش برود و در عمل نتواند موفق باشد ضربه به حركت سياسي روحانيت خواهد بود. البته اگر منظور اين است كه به نظرات جامعتين اعتنا كنند فكر ميكنم خوب است.
تحليلگران معتقدند كه در ايران شخصيتها و چهرههاي كاريزما نقش اساسي را ايفا ميكنند و در گذشته نيز نقش مهمي در شكلگيري وحدت در جناحها داشتهاند. چنانچه آقاي خاتمي در ميان
اصلاحطلبان توانستند نقش موثري را ايفا كنند. با توجه به اينكه اصولگرايان در انتخابات 92 نتوانستند انسجام خود را حفظ كنند و همچنين آيا اصولگرايان فرد مشخصي را كه مورد تبعيت ديگر اصولگرايان باشد در درون خود دارند؟
اصولگرايان چنين افرادي دارند مانند آقاي لاريجاني و آيتالله يزدي و آقاي موحدي كرماني و تاحدي آيتالله مصباح به هر حال گزينههايي هستند كه ما داريم. اگر بخواهيم حركتي در جناح اصولگرايي داشته باشيم و با محوريت فرد انجام دهيم نه امكانپذير است و نه به مصلحت ما است. اگر حركتي جمعي صورت بگيرد و اين افراد هم كمك كنند ميتواند مفيد باشد. ما نميخواهيم نقش افراد را منكر شويم. افراد شاخص و شخيص در هر حركت سياسي نقش دارند و نقششان نيز مهم است. اين افراد ميتوانند نقش مهمي خصوصا در بزنگاهها ايفا كنند.
با توجه به اينكه يكي از مهمترين نقشهاي شخصيتهاي كاريزما تاثيرشان بربدنه اجتماعي است، فكر ميكنيد ارتباط و تاثيرگذاري شخصيتهايي كه اشاره كرديد با بدنه اجتماعي تا چه حد است؟ آيا در بزنگاههاي انتخاباتي اين افراد ميتوانند تاثير لازم را بر بدنه اجتماعي خود بگذارند؟
هر يك از اين افراد به عقيده من تا يك سطح و حدودي بر بدنه اجتماعي تاثير دارند. با فرض اينكه اين كار درست هم باشد اينكه عدهيي باشند كه نفوذ كلام در ميان اصولگرايان داشته باشد براي ما مطلوب و خوب است كه چنين كاركردي در اصولگرايي باشد. اما به نظر ميرسد كه ما چنين افرادي را كه چنين تاثيري داشته باشند، نداريم. هر يك از اين افراد شاخصي كه مطرح كردم، ميتوانند تاحدودي در ميان بخشي از اصولگرايان نفوذ داشته باشند و اگر مجموع آنها يك حرف بزنند، ميتوانند نفوذ در لايههاي مختلف اجتماعي و اصولگرايان داشته باشند.
برخي معتقدند كه يكي از مهمترين راههاي كمك به جريان اصولگرايي ميتواند آقاي ناطق باشد. آقاي ناطق مدتي است كه از جريان اصولگرايي فاصله گرفتهاند. آيا حضور آقاي ناطق ميتواند كمكي به جريان اصولگرايي باشد؟
در اينكه آقاي ناطق چهره و شخصيت موثري هم در ميان اصولگرايان و هم در ميان غيراصولگرايان هستند، شكي نيست. ولي مسالهيي كه مطرح ميشود اين است كه آيا آقاي ناطق تمايلي دارند كه حضور داشته باشند يا خير؟ ظاهرا او به دلايل مختلف چنين تمايلي ندارد.
اگر آقاي ناطق تمايل داشتند آيا اصولگرايان استقبال ميكردند؟
بله. فكر ميكنم بخش قابل توجهي از اصولگرايان از حضور او استقبال ميكردند.
شخصيت آقاي ناطق به اعتدال بسيار نزديك است و برخي اصولگرايان نيز به نظر ميرسد از او دلخوري دارند و با اين نوع اعتدال هم خيلي موافق نيستند؟
بله. برخي هستند كه مواضع و افكار او را نميپسندند. به همين دليل هم من اشاره كردم كه يك فرد نميتواند جريان اصولگرايي را به وحدت برساند و اين مساله شامل آقاي ناطق هم ميشود. درست است كه او درميان بخش عمدهيي از اصولگرايان مقبوليت دارد ولي در ميان عدهيي همچنين نيست. البته فكر ميكنم اين مطلب در مورد جريان اصلاحطلب هم صدق ميكند. فكر ميكنم اين موضوع در مورد آقاي خاتمي و آقاي هاشمي نيز در جريان اصلاحطلبي صدق ميكند. البته منكر تاثيرگذاري آنها نيستم.
سوالي كه اينجا مطرح ميشود، آيا موضع برخي اصولگرايان نسبت به آقاي ناطق نسبت به اعتدال است يا نسبت به اين افراد؟ در واقع الان نيز ما يك دولت اعتدال گرا داريم و به هر حال به نظر ميرسد كه دولت اعتدال هم از سمت اصولگرايان نقد ميشود. آيا اصولگرايان با اعتدال مشكل دارند؟
ما اول بايد ببينيم كه اعتدال چيست و موضع اصولگرايان را در مقابل آن بسنجيم. اصلاحطلبان نيز هيچ موضعي نسبت به مساله اعتدال ندارند. به هر حال اعتدال گفتمان فكري و ايدئولوژيك نيست و اگر هم بخواهيم اعتدال را به عنوان يك خط مشي تعيين كنيم هنوز چارچوبهاي اين خط مشي هم مشخص نشده است. ما الان بر سر تعريف سياسي اعتدال بحث داريم، چه رسد به اينكه بخواهيم بگوييم آيا اصولگرايان اعتدال را قبول دارند يا خير؟ مثلا آيا اعتدال به معناي اين است كه بياييم از افراد غيرتندروي معتدل هر دو جناح استفاده كنيم؟ اگر چنين باشد ميبينيم كه اين اتفاق در مورد دولت آقاي روحاني نيفتاده است. اگر تعبير از اعتدال غيرتندرو باشد ما افراد معتدل در اصولگرايان هم داريم اما ميبينيم كه در دولت از آنها استفاده خيلي كمي شده است.
اصولگرايان موضع اعتدال را آيا در مجلس پيگيري كردهاند؟
اين مربوط به دولت نيست. دولتي كه با شعار اعتدال بر سر كار آمد و با اعتدالي كه خود تعريف كرد چقدر موفق شد بر سر حرفهاي اولش بماند؟ البته به عقيده من بر سر تعريف هم مشكل وجود دارد.
اعتدال به معناي جلوگيري از تندرويها در عمل است. اين طور نيست؟
اعتدال به معناي استفاده از مديراني است كه تندرو نباشند. آقاي روحاني هم در مواضع انتخاباتي خود بيان كردند كه بايد از افراد غيرتندرو استفاده كرد و بحث تفكرات سياسيشان اهميت نداشت. افراد غيرتندرويي كه وابستگي جناحي و حزبيشان مهم نيست. الان به عنوان يك چالش فكري اين را ميگويم. اصلا آيا اين براي اداره يك كشور به مصلحت است؟ فكر ميكنم اينكه يك دولت از مجموعه دو جناح تشكيل شود چندان مناسب و مفيد نيست و فكر ميكنم قابليت اجرايي شدن هم ندارد. اگر هم شدني باشد، چرا اين اتفاق در دولت نيفتاده است؟ مقدار خيلي كمي افتاده است. فكر ميكنم وزرا عمدتا از نمايندگان يك جناح استفاده شده است.
به هر حال بايد تاكيد كنيم كه آقاي روحاني با ائتلاف درون جريان اصلاحطلبي و با كمك شخصيتهاي برجسته اصلاحات به رياستجمهوري رسيدند. در واقع اين بدنه اجتماعي اصلاحطلب بودند كه به او راي دادند و آقاي روحاني هم در مقابل افرادي كه به او راي دادند مسوول هستند.
البته من فكر ميكنم كه تمام بدنه اجتماعي كه به آقاي روحاني راي دادند از آن اصلاحطلبان نبود، بلكه بدنه اجتماعي اصولگرا نيز به آقاي روحاني راي دادهاند. حتي اگر هم فرض كنيم كه آقاي روحاني در مقابل بدنه اجتماعي اصلاحطلب مسووليت ويژهيي دارد، باز هم بايد بگوييم كه آقاي روحاني از معتدلين يك جناح استفاده كرده است.
تمركز آقاي روحاني به هيچ عنوان بر اصلاحطلبان نبوده است. خيلي از اصلاحطلبان نيز معتقدند كه آقاي روحاني تمام كابينه خود را از اصلاحطلبان نچيده است و اين هم قابلمشاهده است.
من معتقدم كه بيش از 80 درصد از مديران دولت از اصلاحطلبان هستند.