ريشه مشترك سوءاستفادههاي مالي و ارزشي
ترديدي نيست كه آنان مخالف مذاكرات 1+5 يا سياستهاي دولت هستند، حق دارند كه مخالفت و آن را ابراز هم بكنند. ولي وقتي كه هرگونه مخالفت آنان بيثمر و فاقد استدلال و منطق پذيرفتني است و به همين دليل مردم از آنان رويگردان شدهاند، براي پوشاندن اين ضعف منطق، خود را در پشت سنگر ارزشها و شهداي جنگ تحميلي پنهان ميكنند و از آن طريق تيرهاي بلاي خود را به سمت دولت و سايرين رها ميكنند. اين نحوه رفتار نهايت زبوني و ضعف را ميرساند كه بهطور قطع با روحيه ايثار و شهادت رزمندگان جنگ تحميلي هيچ تناسب و سنخيتي ندارد. اگر اين جماعت در همين حد نيز از مبارزان و شهدا درس ميگرفتند و بهجاي آنكه خود را پشت اين و آن پنهان كنند و بهجاي آنكه صريح و روشن حرف خود را بزنند و خون شهدا را نشانه تاييديه سخنان بيپايه و غيرمستدل خود نكنند، ميكوشيدند وارد يك گفتوگوي آزاد و منطقي شوند، هم به نفع كشور بود و هم به نفع انقلاب و نظام. جالبتر اينكه اگر قرار باشد عدهاي خود را سخنگوي شهدا بنامند، بهطور طبيعي خانواده و نزديكان يا همسنگران آنان نسبت به همه افراد ديگر اولويت داشتند، ولي ميبينيم با وجود تذكر بسياري از خانوادههاي اين عزيزان يا دوستان و همسنگران آنان كه نبايد از موقعيت شهدا در اختلافات سياسي سوءاستفاده كرد، اين جماعت بيپرواتر از هميشه، حتي خانوادههاي اين عزيزان را محكوم كرده يا با دستمايه قراردادن شهيدان عزيز آنان، عليه خانوادههايشان تبليغ ميكنند. در هر حال مساله اصلي جامعه ما وجود ذهنيتي خطرناك است كه خود را حق مطلق و صاحب اختيار مال و فرهنگ و منابع ارزشي اين آب و خاك ميداند، و به خود اجازه ميدهد هرگونه دخل و تصرفي را در اين منابع انجام دهد، و از آنجا كه فاقد تقوا و عقلانيت و آيندهنگري است، به بدترين شيوههاي ممكن از اين منابع كمياب بهرهبرداري شخصي ميكند و دير يا زود جامعه را از حيث وجود اين منابع دچار خشكسالي و بحران ميكند. نمونهاش بحران و كمبود منابع مالي، آبي و نيز ارزشي كشور است كه به واسطه هشت سال دستاندازي سازمانيافته و استحصال بيرويه از آنها؛ دچارش شدهايم.