تاملي درباب پوپوليسم
نشانههاي بد
اسلاوي ژيژك / ترجمه محمدزمان زماني /
چكيده: ماجراي حزب چپگراي سيريزاي يونان و پيروزياش در انتخابات سال 2012، و مخالفتش با سياستهاي رياضت اقتصادي اتحاديه اروپا مورد توجه دنياي رسانه و سياست بوده است. اسلاوي ژيژك، فيلسوف- روانكاو شهير اسلوونيايي در تاريخ 24 آوريل سال جاري ميلادي در يادداشتي ديدگاه خود را درباره اين واقعه و وقايع مشابه آن در اسپانيا و ربط اين حوادث با پوپوليسم بيان كرده است. وي در اين يادداشت به وقايع امريكاي لاتين به ويژه ونزوئلا نيز نظر داشته است. از ديد ژيژك، اين تغييرات راديكال نيست كه بسيار آرماني و اتوپيايي به نظر ميرسد بلكه در زمانه كنوني ما، بهبود اوضاع از طريق اصلاحات نيز بدل به نوعي آرمانشهرگرايي شده است. تفصيل ديدگاههاي وي را در زير بخوانيد.
پيام پروپاگاندايي كه بيشتر رايج است، اين حكم حاكي از نوعي استعفاست كه جهاني كه در آن زندگي ميكنيم، حتي اگر بهترين جهان ممكن نباشد، كمتر از بقيه بد است، پس هر تغيير راديكالي آن را فقط بدتر ميكند. از همين رو است كه همه اشكال مقاومت را، از سيريزا در يونان گرفته تا پومدوس در اسپانيا و پوپوليسمهاي امريكاي لاتين، بايد كاملا مورد حمايت قرار داد.
يكي از مصاحبههاي اخير من كه نخست در مكزيك و سپس برخي كشورهاي امريكاي لاتين و «الپايس» منتشر شد، ممكن است ايده كاملا اشتباهي درباره موضع من نسبت به گرايش پوپوليستي اخير در سياست راديكال را به ذهن متبادر كند. هرچند انقلاب بوليواري در ونزوئلا سزاوار انتقادات زيادي است، بايد اين نكته را به خاطر داشت كه اين انقلاب قرباني يك ضدانقلاب خوب سازمانيافته و هماهنگ هم شده است، به ويژه قرباني يك جنگ اقتصادي درازمدت. در اين فرآيند هيچ چيز تازهاي وجود ندارد. قبلا در اوايل دهه 70 ميلادي، هنري كيسينجر در توصيهاي خطاب به سيا، براي چگونگي تضعيف دولت سالوادور آلنده شيليايي كه به صورت دموكراتيك انتخاب شده بود، به نحوي موجز نوشت: «اقتصاد را بهانه كنيد». نمايندگان عاليرتبه ايالات متحده با آغوش باز ميپذيرند كه امروز نيز همين استراتژي در ونزوئلا بهكار گرفته شده است؛ چند سال پيش، وزير امور خارجه پيشين دولت ايالات متحده، «لاورنس ايگلبرگر» به شبكه خبري فاكس نيوز گفت كه توسل هوگو چاوز به مردم ونزوئلا «تنها تا هنگامي كارگر است كه مردم شاهد توانايياي براي بهبود استانداردهاي زندگي باشند. اگر اقتصاد در نقطهاي واقعا بد شود، از وجهه عمومي چاوز در داخل مسلما كاسته خواهد شد و اين تنها ابزار ما عليه اوست براي آغازِ بدتر كردنِ اقتصاد به گونهاي كه توسل او به ملت در داخل كشور و مناطق افول يابد... در اين زمان، هر كاري براي دشوارتر كردن اقتصادشان بتوانيم بكنيم خوب است، ولي بگذاريد آن را طوري انجام دهيم كه مستقيما با ونزوئلاييها درگير نشويم، اگر بشود خودمان را از آنها دور نگه داريم». وقتي در 9 مارس 2015، رييسجمهور اوباما از فرمان اجرايياي كه ونزوئلا را «تهديدي براي امنيت ملي» ميدانست پرده برداشت آيا بدينترتيب چراغ سبزي براي كودتا نشان نداد؟ همين امر، در سطحي «متمدنانهتر» براي يونان دارد اتفاق ميافتد. كمترين چيزي كه ميشود گفت اين است چنين اظهارنظرهايي مجوزي ميدهند براي اين گمانهزنيها كه معضلات اقتصادي پيش روي دولت «چاويستا» فقط نتيجه بيعرضگي سياستهاي اقتصادي خود وي نيستند. در اينجا به نكته سياسي كليدي ميرسيم، نكتهاي كه هضمش براي برخي ليبرالها سخت است: روشن است كه در اينجا سر و كار ما با فرآيندها و واكنشهاي كور بازار نيست بلكه با استراتژياي عامدانه و كاملا برنامهريزي شده طرفيم- و در چنين شرايطي آيا نوعي وحشتآفريني (يورش پليس به انبار كالاها، بازداشت زمينخواران و ديگر همدستان قحطي و...) به مثابه يك اقدام متقابل دفاعي كاملا موجه نيست؟ ما امروزه تحت فشار هولناك چيزي هستيم كه بايد با بيشرمي نامش را پروپاگانداي دشمن گذاشت- اجازه دهيد از «آلن بديو» نقل قول كنم، «هدف هر پروپاگانداي دشمن، نيست و نابود كردن يك نيروي بالفعل موجود نيست (اين كاركرد عموما به پليس تفويض شده است) بلكه نيست و نابود كردن امكاني است در موقعيت كه بدان التفات و توجه نشده است». به ديگر سخن، تلاش آنها كشتن اميد است. بله، ما بايد آنها [ اشكال مقاومت در يونان و اسپانيا و امريكاي لاتين و...] را هر جا كه لازم شد تسليم و تابع انتقادات جدي كنيم، ولي اين انتقادات بايد انتقاداتي اكيدا دروني باشند، انتقاد از متحدانمان. همان طور كه «مائوتسهتونگ» احتمالا ميگفت اين تنشها «تناقضاتياند درون مردم»، نه تناقضاتي ميان مردم و دشمنانشان. از واكنش تثبيتشده اروپاييان به پيروزي سيريزا در يونان، به تدريج ايدهآلي در حال ظاهر شدن است، آن ايدهآلي كه قبلا در عنوان يادداشت «گيدئون راچمن» در فايننشال تايمز در سال 2014 بهتر بيان شده است: «ضعيفترين حلقه پيونددهنده منطقه يورو رايدهندگانش است». پس در جهاني آرماني، اروپا از شر اين «ضعيفترين حلقه» راحت خواهد شد و متخصصان قدرت تحميل مستقيم اقدامات اقتصادي ضروري را خواهند يافت- انتخاباتي هم اگر برگزار شود كاركردشان [كاركرد رايدهندگان] فقط تاييد توافق و اجماع عام متخصصان است و بس. دورنماي نتيجه انتخاباتي «غلط»، اين تثبيتشدگي را به خطر خواهد انداخت: آنچه آنها تصوير ميكنند آشوب اجتماعي، فقر و خشونت است... همان طور كه در چنين مواردي معمول است، ظاهرسازيهاي ايدئولوژيك از شادي در پوست خود نميگنجند: بازارها شروع ميكنند به صحبت كردن چونان اشخاصي زنده، و «نگراني»شان را ابراز ميكنند از اينكه چه خواهد شد اگر انتخابات نتوانند دولتي بر سر كار آورند كه اختيار ادامه دادن به برنامه رياضت اقتصادي و اصلاح ساختاري را داشته باشد. رسانههاي آلماني بهتازگي وزير اقتصاد يونان «يانيس واروفاكيس» را روانپريشي توصيف كردهاند كه در عالم خاص خودش متفاوت از عالم ما زندگي ميكند- ولي آيا او واقعا خيلي راديكال است؟ آنچه درباره واروفاكيس بيش از همه آدمي را از شور و حال مياندازد راديكال بودنش نيست بلكه ملايمت پراگماتيك عقلاني اوست- تعجبي ندارد كه بسياري از اعضاي راديكال سيريزا اخيرا او را به تسليم شدن در برابر اتحاديه اروپا متهم ميكنند. اگر دقيقتر به پيشنهادهاي مطرح شده از جانب واروفاكيس بنگريم ميبينيم كه از همان ارزشهايي تشكيل شدهاند كه 40 سال پيش بخشي از دستور كار سوسيال دموكراتهاي ميانهرو بودهاند (در سوئد دهه 60، برنامه دولت راديكالتر بود). اين نشانه بدي است از روزگار ما كه امروزه بايد متعلق به يك چپ افراطي باشي تا از همين ارزشها طرفداري كني- نشاني از زمانه تاريك، ولي همچنين بختي براي چپ تا فضايي را اشغال كند كه دههها پيش، از آنِ چپ ميانهرو بود. پس چه رخ خواهد داد اگر دولت سيريزا ناكام شود؟ نتيجه نه فقط براي يونان، بلكه براي خود اروپا فاجعهآميز است: شكست نهايي سيريزا اعتبار تازهاي به اين بينش بدبينانه خواهد افزود كه اصلاحات صبورانه محكوم به شكستند، اينكه اصلاحطلبي و نه انقلاب راديكال، آن گونه كه «آلبرتو توسكانو٭»گفت، امروزه بزرگترين اتوپياست. خلاصه، تاييدي بر اين است كه در حال نزديك شدن به زمانه نبردهاي خشنتر و راديكالتريم.
٭آلبرتو توسكانو (1977) منتقد فرهنگي، نظريهپرداز اجتماعي و فيلسوف، كه به ويژه به خاطر ترجمه و ويرايش برخي از آثار آلن بديو فيلسوف نامدار فرانسوي شهره است. توسكانو درباره سماجت ايده كمونيسم در جامعه معاصر و تبارشناسي تعصب و بنيادگرايي تحقيق كرده است. او نويسنده «تئاتر توليد» (2006)، و «بنيادگرايي: كاربردهاي يك ايده» (2010) نيز است.
منبع: http://www.telesurtv.net/english/opinion/A-Brief-Clarification-about-Populism-20150424-0013.html