كتابخانه
كار درست كدام است؟
برخلاف تصور رايج به خصوص در نيمه دوم سده بيستم و تا پيش از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي برخي انديشمنداني كه در سنت ليبرالي به پژوهش و تحقيق ميپرداختند، به اين نتيجه رسيدند كه بايد نسبت به مساله عدالت بيتفاوت نباشند و براي مشكل نابرابري راهحلي بجويند. جان رالز (2002- 1921) فيلسوف سياسي امريكايي يكي از اين چهرههاست كه كوششي عظيم را به خصوص در كتاب نظريهاي درباب عدالت (1971) صورت داد. تلاش رالز با وجود اهميت و گستردگياش اما مورد انتقادهاي جدي واقع شد. يك دسته از نقدها قطعا از سوي منتقدان ماركسيست و چپگرايان بود، اما قضيه به همين جا ختم نميشد. در اردوگاه ليبرالهاي همفكر رالز نيز انديشمنداني به نظريه او نگريستند و كوشيدند ديدگاههاي او را جرح و تعديل كنند؛ چهرههايي چون مايكل والزر و رابرت نازيك از اين دستهاند. مايكل سندل (متولد 1953) استاد برجسته دانشگاه هاروارد از قضا يكي ديگر از اين منتقدان است كه بيش از همه به خاطر درس «عدالت» هاروارد، و نقادياش بر نظريه عدالت جان راولز در ليبراليسم و حدود عدالت (۱۹۸۲) مشهور است. او عضو پيوسته آكادمي هنرها و علوم امريكا انتخاب شده است. در زبان فارسي نيز آثار سندل به خصوص درسگفتارهايش درباره عدالت با اقبال مخاطبان مواجه شده و كتابش تاكنون توسط چندين مترجم فارسي منتشر شده است. يكي از آخرين اين ترجمهها توسط مترجم شناخته شده آثار علوم انساني يعني حسن افشار صورت گرفته و تحت عنوان «عدالت: كار درست كدام است؟» توسط نشر مركز منتشر شده است. اين كتاب چنان كه خود سندل در ديباچهاش ميگويد، حاصل 30 سال تدريس فلسفه سياسي به دانشجويان كارشناسي دانشگاه هاروارد است. او در اين درسگفتارها دانشجويان را با برخي آراي مهم فلسفي درباره عدالت آشنا ميسازد و در خلال آن پارهاي از بحثهاي حقوقي و سياسي زمان هم كه پرسشهايي فلسفي را پيش ميكشند مطرح ميكند. خود سندل درباره كتاب مينويسد: «فلسفه سياسي رشتهاي جدلي است و بخشي از لذت درس عدالت در جدل دانشجويان با فيلسوفان، با يكديگر و با معلم نهفته است.» كتاب به زباني ساده نوشته شده است، ضمن آنكه هيچ جا از دقت لازم براي مباحث فلسفي و فني كاسته نميشود. در كتاب مباحثي چون سودگرايي، اختيارگرايي، بازار و اخلاق مطرح ميشوند و با بياني شيوا ديدگاههاي فيلسوفاني چون ارسطو، ايمانوئل كانت،ارسطو و... مطرح ميشوند. نكته مهم كتاب در تشريح ديدگاههاي ساير فيلسوفان اين است كه سندل در اين كتاب از حد شارح و مدرس ديدگاههاي ساير فيلسوفان فراتر ميرود و ديدگاههاي ايشان را نقد نيز ميكند. براي مثال در فصلي كه به بررسي ديدگاههاي رالز اختصاص دارد، ضمن شرح نظريه او با ارايه مثالهاي ساده از زندگي روزمره يا ادبيات و... ميكوشد انتقادهايي را نيز كه رالز دارد بيان كند.
مساله تقصير
كارل ياسپرس، فيلسوف وجودي معاصر آلماني براي ايرانيان نامي ناآشنا نيست. به دليل رايج شدن مباحث درباره مارتين هايدگر در ايران و كشاكشهايي كه درباره فكر و فلسفه و زندگي او در ميان ايرانيان صورت گرفته، تقريبا همه علاقهمندان ميدانند كه اگرچه نام ياسپرس در كنار نام مارسل، هايدگر، سارتر و كييركگور در كتابهاي تاريخ فلسفه به عنوان فلاسفه وجودي ميآيد، بايد به مرزبنديهاي مشخص و عمدتا سياسي ميان اين انديشمندان قايل شد، يعني چنان كه طرفداري آشكار هايدگر دستكم در دوران مهمي از فعاليت فكرياش از حزب نازي سبب شد كه جنجالهاي گسترده درباره فكر و فلسفه او تا به امروز صورت بگيرد و به خصوص روايت و روايتگران ايرانياش را با چالشهاي اساسي مواجه كند، اما در مورد ياسپرس ماجرا به گونهاي ديگر رقم خورد. او كه خود قرباني نازيها بود، اتفاقا از انديشمنداني بود كه همواره كوشيد وجهه انتقادي خود را نسبت به فاشيسم و توتاليتاريسم نشان دهد و فراتر از آن در آثارش كوشيد به اين بلاي خانمانسوزي كه در ميانه سده بيستم مدرنيته را با چالشي بنيادين روبهرو كرده بود، در سطحي فلسفي بينديشد. كتاب مساله تقصير كارل ياسپرس را كه اخيرا با ترجمه فريده فرنودفر و اميرنصري و به همت نشر چشمه منتشر شده است را بايد از اين حيث نگريست. پس از جنگ جهاني دوم منازعات متعددي در آلمان بر مساله تقصير شكل گرفت. ياسپرس نيز كه به سنت فلاسفه وجودي مسائل انضمامي و عيني و درگيريهاي عيني حيات انساني برايش مهم بود، به اين موضوع پرداخت. او در ترم زمستاني 1946-1945 سلسله سخنرانيهايي درباب وضعيت فكري آلمان ايراد كرد كه بخش اعظم آن به مساله تقصير اختصاص داشت. همان طور كه خودش در مقدمه اين كتاب كوچك مينويسد، هدفش از انتشار اين تاملات آن است كه در مقام يك آلماني در ميان ديگر آلمانيها، وضوح و وحدت نظر را ترويج دهد و در مقام انسان در ميان انسانها سهمي در تلاش بر سر حقيقت داشته باشد. تمام هم و غم ياسپرس در اين درس گفتار اين است كه آلمانيها را به پذيرش مسووليت در قبال فاجعه به وقوع پيوسته، كشف ريشههاي آن و فهم وضعيت فعلي آلمان در جهان ترغيب كند. البته موفقيت يا عدم موفقيت ياسپرس در اين زمينه بحث ديگري است. او خود در نامهاي با لحني گلايهمند به هايدگر مينويسد كه تنها تعداد معدودي از آلمانيها اين كتاب او را خواندهاند و به نظر ميرسد كه آلمانيها هنوز براي چنين مباحثي آمادگي كافي ندارد. ياسپرس در بخش پاياني درسگفتار خود به مساله رهايي و پالايش از تقصير ميپردازد. به عقيده او زماني فرد از تقصير و حس گناه خلاصي مييابد كه به مدد فرآيندي دروني به پالايش خويش بپردازد. واژه كليدي براي اين پالايش، تواضع است. تواضع بايد جزو ذات فرد شود. ياسپرس اين تواضع را براساس بخشي از كتاب پديدارشناسي روح هگل با عنوان ارباب و برده مستدل ميسازد. «در گزارش هگل اين برده است و نه ارباب كه حامل آينده معنوي است اما به شرط آنكه او صادقانه مسير سخت خودش را برود. هيچ چيزي رايگان به دست نميآيد. هيچ چيز خود به خود به وجود نميآيد». به عقيده ياسپرس اين خودتنبيهي، همان طور كه هگل آن را توصيف كرده بود، تنها امكان رهايي و خودروشنگري است. اينكه ما چه اندازه در پالايش دروني بر اساس آگاهي از تقصير پيشرفت كردهايم، ميتواند از طريق واكنش ما نسبت به جملات فهميده شود.
ديرينهشناسي دينداري
مطالعات ميانرشتهاي دريكي، دو دهه اخير به مثابه واكنشي در برابر تخصصگرايي عصر مدرن زمينه بر آمدن پرسشها و ايدههاي نويني را مطرح كرده است كه تا پيش از اين به دليل مرزبنديهاي به ظاهر سفت و سخت ميان شاخههاي علمي و در نتيجه موضوعات و روششناسي آنها امكان مطرح شدن نمييافت. اين تعامل و ارتباطات موثر نهتنها به تداخل موضوعي دانشها ياري رسانده كه امكانات دانشهاي گوناگون براي پاسخگويي به پرسشهاي يكديگر را در اختيار ايشان نهاده است. حوزه مطالعات اديان به خودي خود يكي از گستردهترين ميدانهاي پژوهش بشري است كه به دليل موضوع، تنوع اديان، تكثر شيوههاي دينورزي، تعدد موضوعات ديني و مباحث گوناگون پيرامون آن از جمله تاريخ اديان، فلسفه اديان، جامعهشناسي اديان، روانشناسي اديان و... بيترديد براي پاسخگويي به پرسشهايش نيازمند پاسخهاي ساير انديشمندان ديگر رشتههاست. يكي از اين رشتهها قطعا باستانشناسي است، به ويژه كه دين و دينداري قدمتي به طول تاريخ بشري دارد و انسانها از ديرباز در مواجهه با امر قدسي در صورتبندي اديان گوناگون به دينداري پرداختهاند.
با اين همه آثاري كه در فارسي اين موضوع مهم را مطمح نظر قرار دهند زياد نيستند و انتشار كتاب باستانشناسي و اديان جهاني نوشته دكتر تيموتي اينسل با ترجمه مجيد خانلري به همت نشر پارسه را بايد ارج گذاشت. اين كتاب يكي از مهمترين آثاري است كه به دو حوزه باستانشناسي و دين پرداخته و ارتباط ميان اين دو رشته را بررسي ميكند. در اين كتاب، ابتدا پنج دين جهاني هندو، بودايي، يهوديت، مسيحيت و اسلام بر اساس مدارك باستان شناختي بررسي شده و سپس موضوعاتي همچون جنسيت، اخلاق و بافت تاريخي اديان (مرگ، هستي و زمان)
مطرح شده است.