با «اعتماد» شوخي كردم گفتم اصلاحات از من جدا شد
عباس عبدي پس از آنكه سكوت بيست ماهه خود را شكست همچنان مشغول مصاحبه است. او پس از گفتوگو با روزنامههاي اصلاحطلب شرق و اعتماد حالا پاسخگوي سوالات خبرگزاري فارس شده است. طي اين مصاحبه كه ديروز بخش دوم آن منتشر شد عبدي ضمن تحليل رابطه اصلاحطلبان و هاشميرفسنجاني بار ديگر به نقد سيد محمد رضا خاتمي نسبت به گفتوگويش با «اعتماد» هم پاسخ داده و اينكه گفته بود «اصلاحات از من جدا شد» را شوخي دانست! او در مورد ماهيت مذاكرات هستهاي و شخصيت آيتالله هاشمي نيز اظهاراتي داشته است:
وقتي آقاي هاشمي خودش ميگويد تغيير نكردهام يعني حتما همينطور است. كساني كه ميگويند آقاي هاشمي تغيير كرده از روي گفتار و رفتارشان ميگويند اما خود ايشان كه ميگويد تغيير نكردهام از روي انگيزههايش اين حرف را ميزند، اما ممكن است ناظر بيروني اين را به تغيير سليقه معنا كند؛ اگر بخواهيم روي رفتار و گفتار آقاي هاشمي حساب كنيم همان 80 درصد تغيير است اما اگر روي انگيزههاي يك فرد سياسي نگاه كنيد خودش ميگويد من تغيير نكردهام. فراموش نكنيم نه ثبات ارزش است و نه تغيير.
دفاع از منطق ثبات و ارزش مهم است. نكته كليدي اين است كه ما و شما خيلي به انگيزهها كاري نداريم و انگيزهها يك امر دروني افراد است؛ ما به گفتار و رفتار كار داريم اما وقتي كسي خودش ميگويد تغيير نكردهام يعني حتما تغيير نكرده است.
الان تخممرغ اصلاحطلبان سبد ندارد و بايد در سبد آقاي هاشمي بگذارند، اگر خودشان به شكل مستقل در عرصه سياسي بودند اصلاحطلبان خيلي به ايشان كار نداشتند. اصلاحطلبان هم از ايشان عبور نميكنند و بحث عبور نيست. ملي مذهبيها چرا پشت اصلاحطلبان ميآمدند؟ براي اينكه حضور مستقل ديگري نميتوانستند داشته باشند. اين به معناي بدي اصلاحطلبان نبود آنها خودشان را طوري تعريف كرده بودند كه اگر كسي خواست بتواند تخممرغ خود را در سبد آنها بگذارد. الان اين اتفاق دقيقا درباره آقاي هاشمي ميافتد. اين به خاطر عدم استقلال خودشان است.
بحث «اصلاحات از من جدا شد» شوخي و خودخواهانه است، اصلاحات كاري به من ندارد و آن يك بحث ديگري است و آن از سوي پرسشگر مطرح شده كه خواسته مانند شما سوال را يكجوري مطرح كند كه جذاب شود! تفاوتي كه آقاي محمدرضا خاتمي ميگويد تناقض دارد و تناقضش در فهم ايشان از رابطه كنشگر و ساختار است كه من ميگويم هميشه به ساختار اهميت ميدهم اما او مواردي را مطرح ميكند و ميگويد چرا اينجا به كنشگر اهميت دادهايد. در حالي كه قضيه اينگونه نيست، اگر كنشگر اهميت نداشته باشد كه من ميگيرم ميخوابم و نيازي به صحبت كردن ندارد پس بين كنشگر و ساختار هميشه اولويت را به ساختار ميدهيد. آنها به صورت دقيق متوجه منظور من نشدهاند و من اين را توضيح دادم.