بهار و دستهاي خالي
حسن لطفي
بهار همين نزديكيهاست. دارد نگاهمان ميكند. بيشتر از همه هم حواسش به حاجي فيروز است كه خودش را سياه كرده و داريه به دست توي كوچه و برزن، سر چهار راه، داخل بازار و... ميزند و ميخواند و شاباش ميگيرد. اگر دست بهار بود، آنقدر پشت در ميماند تا كار حاجي فيروز تمام نشود و آنقدر پول گيرش بيايد كه وقتي به خانه بر ميگردد، در را با باسنش باز كند. (مادربزرگ مهربان و اهل دلي داشتم كه ميگفت مرد وقتي مرد است كه هنگام ورود به خانه دستش از خرت و پرت، هله و هوله و سفارشهاي اهل خانه آنقدر پر باشد كه مجبور باشد با پشتش در را باز كند.) آنقدر معطل ميكرد تا فرهاد جواني كه از اول اسفند پي پول جمع كردن و گردآوري لباس نو براي بچههاي بيبضاعت است، آنقدر پول و لباس بگيرد كه پيام بدهد ديگر بس است! لطفا پولهاتان را جاي ديگري خرج كنيد. عجالتا كه دست بهار نيست. بهار ميتواند فقط با خودش زيبايي بياورد. زيبايي كه بنشيند روي تن درختان و شكوفههاي رنگارنگ و برگها سبز بشود. برگها و شكوفههايي كه در چشم دارا و ندار زيبا است. كاري به بالا رفتن دلار و خالي شدن سفرهها ندارد. اينكه محصول درختها در تابستان و پاييز سر ميز چه كسي دلبري ميكند بماند! اينكه سهم بعضيها ميوههاي پلاسيده، چروكيده، دور ريز يا فقط تماشا است، بماند! اين خواسته بهار، تابستان، پاييز و خدا نيست! بهار اگر زبان داشت، حرفهاي زيادي به ما ميزد. درختها را بر ميداشت و داخل خانه درب و داغاني ميبرد كه ساكنانش سفرههاي خالي را هرروز مرور ميكنند. آنهم هنگام سال تحويل! سخاوتمندتر از بابا نوئل ميشد. بچههاي خانه هم وقتي درخت و شكوفههاش را ميديدند، ميدانستند در درختها تا وقتي شكوفهها ميوه شوند آنجا ميمانند. ميوهها كه چيده شدند لبخند ميزنند و... حيف كه همهچيز دست بهار نيست؛ بهار فقط ميتواند بيايد، آمدنش را بهانه كند تا حاجي فيروز دست پر به خانه برود و نتواند با دست در را باز كند. بهار فقط ميتواند به فرهادها فرصت بدهد تا دست به دامان اين و آن شود و لباس نو بر تن عدهاي بپوشاند كه نداريشان دست خودشان نيست. بهار فقط ميتواند ... چقدر خوب است اين بهار! كاش ما هم مثل او سخاوتمند بوديم. كاش ميتوانستيم پولهاي نوي تا نخورده لاي كتاب را با ديگراني قسمت كنيم كه كلمه حسرت در بهار براشان معناي واضحتري پيدا ميكند و كنار لباس نو، آجيل مشكلگشا، شكلات، پسته و... مينشيند. كاش مثل بهار حواسمان به دستهاي خالي باشد. دستهايي كه خالي بودن دست و خواست خودشان نيست. دست چه كسي است بماند. فقط دست بهار نيست. بهار سخاوتمندتر از اين حرفها است. بهار حتي به فكر كساني كه داغدارند و عزيزي از دست دادهاند، هست. لطفا پا جاي پاي بهار بگذاريد، حواسمان به دستهاي خالي، دلهاي غمگين و... باشد. اين طوري عمو نوروز با خيال راحتتر توپ تحويل سال را شليك ميكند.