• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5456 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۹ فروردين

از تنهايي حذر كنيم!

نيوشا طبيبي

خيلي تلخ برايم نوشته: «نسيم هم رفت! هر كدام از رفقا كه مي‌روند احساس مي‌كنم كه شهر تنگ‌تر شده است و من تنهاتر.» دوست عزيزي در تهران برايم اين پيام را فرستاده بود. از دوستان ديگر هم از اين پيام‌ها گرفته‌ام يا توييت‌ها و پست‌هاي ديگران را ديده‌ام. تنهايي ترسناكي اندك اندك گريبان‌مان را مي‌گيرد. آنها كه مي‌روند هم حال و روز خوش‌تري ندارند. آنها با تنهايي بزرگ‌تر و دردهاي عميق‌تري بايد بجنگند. ما مستحق اين تنهايي نيستيم.
خدا رحمت كند استاد اكبر عالمي را، برنامه تلويزيوني هفتگي بسيار پربيننده‌اي داشت و فيلم‌هاي خارجي را نمايش مي‌داد و نقد مي‌كرد. جمله‌اي كه از اين برنامه در يادم مانده - چون بسيار تكرار مي‌شد - اين بود: «… اين فيلم درباره تنهايي انسان غربي در دنياي امروز است…» گوينده زن برنامه روي صحنه‌هايي از فيلم، نقد آن را مي‌خواند. معمولا اين جمله در جايي از متن گنجانده شده بود و حالا ما امروز بسيار تنها شده‌ايم. ما كه روزگاري تنهايي براي‌مان اصلا مفهومي نداشت، تنها مانده‌ايم، بي‌كس شده‌ايم. ترتيبات زندگي جديد به يك سو، ناملايمات و مضايق و گرفتاري‌ها و كمبودها به كنار، ما كه بر اساس سنت و عادت قديمي كنار هم بوديم و همديگر را تنها نمي‌گذاشتيم و به هر بهانه‌اي به ديدن هم مي‌رفتيم، امروز از هم فرار مي‌كنيم. آنها كه رفته‌اند كه رفته‌اند، آنها كه مانده‌اند چرا به دور خود حصار كشيده‌اند؟ چه شده كه اينچنين از هم بي‌خبر مانده‌ايم؟ 
وضع آنها كه رفته‌اند را عرض كردم: دوبار تنهاتر شده‌اند. هم در غربت مهاجرت افتاده‌اند و هم با خود غريبه شده‌اند. اين قياس به نفس نيست. فراوان آدم‌هايي را مي‌شناسم كه در غربتي عميق و بي‌انتها مانده‌اند و نه راه پس نشستن دارند و نه راه پيش رفتن.  عرضم را نمي‌خواهم به متني احساسي بدل كنم، مقصودم بيان مشكلي است كه به نظرم مهم و حياتي است، ما داريم كم مي‌شويم. يادمان رفته كه ما هزاران سال است در كنار هم زيسته‌ايم. نكند از اين احوال ما    ژاژخايان تجزيه‌خواه تصور كنند كه موقعيت مهيا شده تا براي ايران زمين عزيزمان روياهايي را در سر بپرورانند. آن پيام رفيق شفيق تهران‌نشين را بگذاريد پيش نوشته فردي كه ديشب خواندم . حرفش اين بود كه پيوند و خويشي هزاران ساله ايراني‌ها با هم افسانه‌اي بيش نيست. در ايراني بودن نويسنده البته ترديد جدي دارم. ممكن است كسي ايراني باشد و در خانواده‌اش، آذري و گيلاني و لر و خراساني نداشته باشد؟ خود من نمونه‌اي از اين پيوندها هستم: مادرم از پدري گيلاني و آذري - اهل انزلي - و مادري كرد از ايل مافي در قزوين به دنيا آمده. پدرم اصالتا گيلاني بود و همه پدرانم - حداقل پنج نسل‌شان را كه مي‌شناسم - در رشت و فومن و خمام و صومعه‌سرا به كار طبابت و كشاورزي مشغول بوده‌اند. مادر پدرم از خانواده‌هاي بازاري قديمي تهراني - اصفهاني بوده. شوهر خواهرم آباداني است، پدر همسرم اصفهاني و مادر همسرم اصالتا تفرشي… باز هم عرض كنم؟ 
همه ما كم و بيش چنين هستيم. اصلا ايران مفهومي است برآمده از اقوام ساكن در آن. فرهنگ ايراني را اقوام ايراني ساخته‌اند. دروغگويان جاعل هشتاد، نود سال پيش افسانه قوم فارس را ساختند تا بگويند اين قوم با استيلاي فاشيستي و نژادپرستانه، حق اقوام ديگر را خورده و فرهنگ و زبان خودش را حاكم كرده! آنها چندين دهه است كه تلاش كرده‌اند تا زبان فارسي را زبان قوم فارس جلوه دهند!
اساسا قومي به اين نام و مشخصات در ايران هرگز وجود نداشته است. زبان فارسي زبان بين الاقوامي ماست و بر همين پايه تمام پادشاهان ترك نژاد و آذري زبان چند سده اخير ايران هرگز خواستار برچيدن زبان فارسي و برقراري زبان تركي - آذري نشده‌اند، چون مي‌دانسته‌اند كه زبان فارسي پايه و مايه اتحاد ملي و حفظ تماميت ارضي ايران است. 
حالا آن تنها شدن‌ها و غم‌زدگي‌هاي مداوم‌مان را بگذاريد كنار اين فزوني گرفتن ژاژخايي‌ها و بيهوده‌گويي‌هاي بدخواهان ايران. البته كه آنها راه به جايي نخواهند برد اما شرط عقل آن است كه «دشمن را حقير و بيچاره نشماريم». بايد روابط شخصي اجتماعي‌مان را بهبود بخشيم، دوباره از هم سراغ بگيريم، به ديدار هم برويم و به هم يادآوري كنيم كه ايران همواره در تاريخ خود روزهاي سختي داشته اما ما همه با هم مانديم تا به امروز رسيديم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون