• ۱۴۰۳ شنبه ۱۳ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5460 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۲۶ فروردين

خداحافظ آقاي جامعه‌شناسِ نقدِ قدرت

عماد افروغ، بسيار و در حوزه‌هاي متعدد نوشته است. او به فلسفه، نهج‌البلاغه، ارزيابي انتقادي نهاد علم در ايران، هويت ايراني، حقوق شهروندي، جهاني شدن و سياست روزمره در ايران بعد از انقلاب پرداخته است. آثارش متنوعند و از مباحث دشوار تخصصي درباره رئاليسم انتقادي تا مباحثات سياسي روزمره در رسانه‌هاي مكتوب و تلويزيون را شامل مي‌شوند. اما به گمانم در پس همه آثار او، يك عشق و علاقه كه هيچگاه از او جدا نشد، نهفته است. افروغ كتاب «قدرت: نگرشي راديكال» نوشته استيون لوكس، نظريه‌پرداز سياسي و جامعه‌شناس انتقادي انگليسي را به فارسي ترجمه كرده بود، اما ترجمه عبارت ناقصي براي كار اوست، او كتاب را از آن خود كرده بود. كتاب كوچك 132 صفحه‌اي مختصري كه در آن لوكس نگاهش به قدرت را در قالب سه بُعد يا وجه قدرت صورت‌بندي مي‌كند. قصد ندارم صورت‌بندي استيون لوكس از قدرت را شرح كنم اما براي درك نگاه عماد افروغ، بايد همين مقدار گفت كه لوكس در آن كتاب نشان مي‌دهد چگونه قدرت از اشكال مشهود و آشكار، به سمت اشكال پنهان‌تر حركت مي‌كند و از زور و اجبار عريان به سمت اغوا و فريب پيش مي‌رود و آزادي را در بند مي‌كشد. 
به گمان من، نوعي جذبه متقابل ميان عماد افروغ و نگرش راديكال استيون لوكس به قدرت وجود داشت. افروغ و انديشه لوكس درباره قدرت، يكديگر را پيدا كرده بودند. درست به همين دليل بود كه من از لحظه‌اي كه او را ديدم و در همه 25 سالي كه عماد افروغ را مي‌شناختم، فراتر و بيشتر از همه آثارش، او را در مسير نقد قدرت ديدم. سرك كشيدنش به فلسفه، نهج‌البلاغه، نمايندگي مجلس، كاوش در نابرابري‌هاي شهري و پرداختن به واكاوي ساختار نظام تصميم‌گيري و فساد در جمهوري اسلامي، همه بازتاب شيفتگي او به نقد قدرت بود. درست به همين دليل است كه معتقدم اگرچه با فهرست اصولگرايان به مجلس هفتم راه يافت و از آن پس در شمار اصولگرايان به حساب آمد، اما با اصولگرايي سياسي ايران امروز كه شيفته و در چنبره قدرت است، نسبتي نداشت.  افروغ در پژوهش اجتماعي، رويكردي فلسفي و ملهم از رئاليسم انتقادي داشت و از اين منظر با كمّي‌گرايي رايج جامعه‌شناسي ايران سازگار نبود؛ در بين جامعه‌شناسان و سياسيون هم ناسازگار به نظر مي‌رسيد؛ گاه افرادي از بزرگ و كوچك، تحمل كردنش را سخت مي‌يافتند؛ اخلاق‌گرا هم بود اما فراتر از همه اينها، ناقد پيگير و خستگي‌ناپذير قدرت بود و مي‌كوشيد سوءاستفاده از قدرت را آشكار و رسوا كند و در مسير نقد قدرت، آنقدر شجاعت داشت كه آشكارا در مواضع پيشين خودش بازنگري كند.  دوست دارم اين نوشته را با ذكر خاطره روزنامه‌نگاري به نام محيا ساعدي به پايان ببرم. ساعدي از زماني كه جوان‌تر بوده و از نشست‌هاي سياست‌گذاري يك نهاد گزارش تهيه مي‌كرده، نوشته است؛ نشست‌هايي كه در آنها پوشش و حجاب او حاضران را مي‌آزرده است. هر بار ساعدي را از رديف‌هاي جلوي جمع دورتر مي‌كرده‌اند تا جلوي چشم نباشد. ساعدي نوشته «توي يكي از اين جلسه‌ها، عماد افروغ، صدام كرد، منو نشوند جاي خودش و رفت جاي من نشست. از اون به بعد همون رديف‌هاي جلو برام صندلي گذاشتن.» اين هم وجهي از زيست اخلاقي عماد افروغ بوده است. فكر مي‌كنم در همين كنش او هم نقد قدرت نهفته است. افروغ اگرچه به نقد قدرت سياسي آشكار مي‌پرداخت، اما در اينجا با حاشيه‌اي كردن زني جوان در ميان اصحاب قدرت، به بهانه پوششش، تاخته و آن را برنتافته بود. روحش شاد، يادش گرامي،  نقد  قدرتش  ماندگار.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون