ايرانيان و كليشههاي ضد منطقهگرايي
نظم جديدي كه بر اساس تفكر اجتماعي، فرهنگي و سياسي باستانگرايي و نسخههاي اخير و تعديلشده نظري آنها چون «نظريه ايرانشهري» بازسازي ميشود در تضاد با مباني منطقهگرايي قرار دارد. نگاه تحقيرآميز به جغرافياي همسايگي: نگاه تحقيرآميز به كشورهاي همسايه، جلوه قلمروي- جمعيتي و تاريخي دارد. جلوه تحقير قلمروي و جمعيتي به اين معنا است كه فلان كشور همسايه، وسعت كوچكي دارد و جمعيت آن در مقايسه با ايران بسيار اندك است. جلوه تحقير تاريخي نيز به اين مربوط ميشود كه فلان كشور همسايه، تازه به استقلال دست يافته يا روزگاري بخشي از قلمرو ايران بوده است. مشخص است كه با اين نگاه تحقيرآميز، تصور همكاريهاي منطقهاي غير ممكن است؛ چراكه شرط اوليه هر همكاري، به رسميت شناختن و احترام متقابل دو طرفه است. دوقطبي جغرافياي شيعي- سني: دستهبندي كشورها بر اساس دوقطبي جمعيت شيعي و سني، از عوامل اصلي تنش بين كشورهاي منطقه است كه تلاش براي منطقهگرايي را به شكست ميكشاند. تاريخ چند قرن اخير ايران و عثماني، براساس اين دو قطبي مذهبي نشاندهنده آسيبهاي جدي بر كشورهاي منطقه است كه ميراث ويرانگر آن هنوز سياستهاي منطقه را به تنش و تضاد ميكشد. دوقطبيهاي نژادي و زباني: دو قطبيهاي نژادي و زباني از آن جهت مانع منطقهگرايي ميشود كه جغرافياي بسياري از كشورها در مناطق مرزي بر زيستن اقوامي استوار است كه هم نژادها و هم زبانهاي آنها در كشورهاي ديگر همسايه حضور دارند. اين دوقطبيها ميتواند مناطق مرزي را به محل تنش و تضاد اجتماعي و فرهنگي و حتي امنيتي و نظامي تبديل كند. در بستر عوامل تقويتكننده كليشههاي ضدمنطقهگرايي ميتوان به اين نتيجه دست يافت كه پيشنهادهايي چون پيوستن ايران به سازمان كشورهاي ترك زبان يا شوراي همكاري خليج فارس، فقط در حد شعار باقي خواهد ماند و هرگز محقق نخواهد شد. بر اين اساس تا كشورهاي منطقه خود را از حصار كليشههاي ضدمنطقهگرايي و ادعاهاي تهديدكننده هويت همديگر رها نكنند، «همكاريهاي منطقهاي پايدار»، به رويايي دستنيافتني شباهت خواهد داشت. در برون رفت از اين حصار و دست بر داشتن از ادعاهاي تهديدآميز و تنشآفرين، سه كشور ايران، عربستان و تركيه نقشي كليدي دارند. اما در عرصه نظريهپردازي نيز نيازمند اشاعه و ترويج گفتمانهاي مبتني بر درك متقابل و دور شدن از تنشهاي مبتني بر دو قطبيهاي تاريخي، ديني، نژادي و زباني هستيم.