چالش ميل و خرد در دادگاه دونالد ترامپ
بهداد بردبار
سارا كريمي
اميدوارم روزي آنجا بنشيند و بگويد: «زماني كه به رياستجمهوري انتخاب شوم، مرز را به جاي تفريحي تبديل ميكنيم. بعد بايد 25 دلار بدهيد و مجوز ورود بگيريد و بعد براي هر كسي كه كشتيد 50 دلار جايزه بگيريد. چيز قشنگي خواهد شد.»
٭يك حامي ترامپ در مصاحبه با نيويوركتايمز
دونالد ترامپ اولين رييسجمهوري است كه دو بار استيضاح شده و اتهامات مالي و مالياتي بسياري عليه او مطرح شده، او در دادگاه نيويورك تحت محاكمه است. رييسجمهور پيشين ايالات متحده در پرونده تعرض جنسي به يك نويسنده زن محكوم به پرداخت غرامت شده است. دونالد ترامپ در اولين ماههاي ورود به كاخ رياستجمهوري جيمز كومي، رييس پليس فدرال امريكا را اخراج كرد. سنت سياسي واشنگتن رييس اف.بي.آي. را مقامي بيطرف در نظر ميگرفت و رييسجمهور جديد اجازه ميداد تا دوره 10ساله خدمت او به پايان برسد. مشاوران او هشدار داده بودند كه اخراج رييس اف.بي.آي. به يك بحران سياسي تبديل خواهد شد. در آن زمان پليس فدرال امريكا مشغول تحقيق در مورد رابطه كمپين انتخاباتي ترامپ و روسيه بود. حالا نمايندگان كنگره و وزارت دادگستري از اين وحشت داشتند كه قويترين مرد امريكا مانع تحقيقات پليس شود. مقامات وزارت دادگستري دولت ترامپ به جاي حمايت از تصميم رييسجمهور بازرس ويژه مولر را مسوول تحقيق در مورد ارتباط احتمالي كمپين انتخاباتي ترامپ و روسيه كردند. گزارش مفصل مولر اولين حسابكشي جدي از مرد ثروتمندي بود كه سكان دستگاه اجرايي امريكا را به دست گرفته بود. در نهايت گزارش مولر به دليل قوانين داخلي وزارت دادگستري نه رييسجمهور را متهم كرد و نه او را تبرئه كرد. دونالد ترامپ با پشتوانه حمايت گروههاي مختلف سياسي، اتنيكي و مذهبي كه او را محققكننده آرزوهاي خود ميديدند به قدرت رسيد. اگر پيش از اين انتخابات صاحبان سرمايه با حمايت از كمپينهاي انتخاباتي ميتوانستند نمايندگان وفادار به خود را وارد جهان سياست كنند تا منافع آنها را حفاظت كند، اينبار ترامپ كه خود يك ميلياردر بود در رقابت با هيلاري كلينتون پيروز شد.
او ركس تيلرسون، رييس هيات مديره شركت عظيم اكسان موبايل را به عنوان وزير خارجه انتخاب كرد. بتسي دواس يك ميليونر ديگر كه تجربه كار دولتي نداشت را به عنوان وزير آموزش انتخاب كرد. گروههاي سفيدپوست كمدرآمد و بدون تحصيلات عاليه گروهي از ميليونرها و ميلياردرهاي مهاجرستيز را به كاخ سفيد فرستاده بودند تا عظمت امريكا را بازگردانند. يكي از شعارهاي انتخاباتي او ساختن ديواري عظيم با مرز مكزيك بود تا جلوي مهاجران غيرقانوني را بگيرد. او مدعي بود كه كسي از او بهتر ديوار نميسازد و او مكزيك را مجبور خواهد كرد تا هزينه ساخت ديوار را بپردازند؛ ادعايي كه محقق نشد. چرا و چگونه چنين شعارهاي واپسگرايانهاي در سيستمي كه مدعي صدور دموكراسي در جهان است، روي كار آمد؟ اگر سري به كمپينهاي انتخاباتي برنيسندرز بزنيم، به چرايي و چگونگي اين ماجرا پي ميبريم.
امريكاي آرماني
ايالات متحده امريكا امروز محصول دواتفاق تاثيرگذار است. ابتدا اين مردم براي استقلال از بريتانيا مبارزه كردند و سپس درخواست لغو قانون بردهداري از طرف ايالتهاي شمالي اين كشور را به ورطه جنگ داخلي انداخت. كشوري كه با تلاش كساني چون آبراهام لينكلن به كشوري با داعيه آزادي، دموكراسي و حقوق برابر تبديل شد و يكي از منسجمترين قوانين اساسي را جايگزين نظام حقوقي بريتانيا كرد. لينكلن قهرمان آزاد كردن بردگان اين كشور در ۱۴ آوريل ۱۸۶۵، تنها چند روز پس از پايان جنگ داخلي، با همسرش مري به ديدن يك نمايش در تئاتر فورد رفته بود كه توسط جان ويلكس بوث، هوادار كنفدراسيون ترور شد. مردم امريكا از لينكن به عنوان قهرمان ايالات متحده ياد كرده و او را به عنوان يكي از بهترين رهبران در تاريخ امريكا و جزو تاثيرگذارترين افراد تاريخ بشريت معرفي ميكنند. حتي باراك اوباما او را رييسجمهور مورد علاقه خود عنوان كرد.
ميراث لينكن اساس جايگاه مشروع امريكا براي مداخلات بشردوستانه در جاي جاي جهان بوده است. هر كجا كه استعمار پير بريتانيا، فرانسه و روسيه اعتماد به بيگانه را از بين برده بود، حضور امريكا ميانجيگرايانه و مصلح تلقي ميشد. از جمله در ايران پسا جنگ جهاني اول و در كشاكش سر وسامان دادن به وضعيت كشوري بدون بودجه و ساختار بروكراتيك كارآمد! گرچه نه تجربه ايران و نه تجربيات اغلب كشورهاي ديگر از حضور مستشاري، نظامي و اقتصادي ايالات متحده آنقدر كه انتظار ميرفت موفق و مشروع نبود، اما اين چهره براي دههها از امريكا كشوري مدافع دموكراسي، آزادي و حقوق بشر ساخت. چهرهاي كه مردم امريكا آن را مايه افتخار خود ميدانستند و اوج آن را در به قدرت رساندن چهره روشنفكري چون جان اف. كندي ديدند. جوانترين رييسجمهور امريكا كه پيش از آنكه رييسجمهور شود، برنده جايزه پوليتزر شده بود. كندي با آنكه كمكهاي محدودي به نيروهاي نظامي براي براندازي دولتهاي كمونيستي كرد، اما به دليل راهاندازي «نيروهاي صلح» و پيشنهاد «معاهده محدوديت آزمايش اتمي در زمين» و اقداماتي از اين دست در ذهن عموم به عنوان سياستمداري صلحطلب و دموكراسيخواه تقديس ميشد. او در يكي از معروفترين سخنرانيهايش در ۲۶ ژوئن ۱۹۶۳، به برلين غربي رفت و در ضديت با كمونيسم سخنراني كرد و گفت: «آزادي مشكلات بسيار دارد و دموكراسي كامل نيست، اما ما هيچوقت مجبور به ساختن ديواري براي نگهداشتن مردممان در كشور نبودهايم!»
كندي هم مانند لينكن ترور شد تا سيماي كامل يك قهرمان شكل بگيرد. قهرماني كه به عنوان يك دولتمرد خود را مسوول پاسداري از ايدههاي والاي خير و آزادي ميدانست و براي جاودانگي نام نيك مردمان سرزمينش تا پاي جان براي رفتن به سوي ايدهآل مبارزه كرد. به اين ترتيب دولت امريكا تجسم همان دولتي شد كه هگل در فلسفهاش ترسيم ميكرد، جايگاهي براي خرد نخبه كه پيشران توسعه و پيشرفت ملت ميشود و از ايدههاي والا پاسداري ميكند. دولت همان مغز متفكر سرزميني است كه ايجاد تعادل ميان منافع فردي و گروهي و با منافع جمعي و ملي را برعهده دارد و به تنظيم امور ملي با امور كلي و جهاني ميپردازد. دولت همان ربط خردمندانهاي است كه استدلال يك ملت را براي اخذ يك تصميم جمعي و جهت دادن به اراده ملي ميسازد. ملت امريكا ذيل گفتمان دولتي كه چهره اسطورهاي آن آبراهام لينكلن و قهرمان ملياش جان اف. كندي بود، خود را حد نهايت يك دولت- ملت مدرن ميدانست. سرزمين فرصتها! جايي براي رسيدن به رفاه! رفاه اما كليدواژه گمراهكنندهاي است. واژهاي كه به اندازه آزادي مبهم و به اندازه خير همگاني براي همگان دستنيافتني است. ولي عموم همانقدر كه به آزاديخواهي و صلحطلبي كندي افتخار ميكردند، رفاه اُناسيس (از ابرثروتمندان زمان) را هم الهامبخش و اميدآفرين ميدانستند. اناسيس بازرگان و سرمايهدار معروف كه ثروت خود را از راه انواع استفاده و سوءاستفاده از قوانين مالياتي كشورهايي چون آرژانتين و موناكو به دست آورده بود، با تجارت غيرقانوني و ضد محيطزيستي نهنگ به اوج رساند و يكي از پولدارترين مردان جهان شد. كسي كه ميتوانست هر چيز و هر كسي را به دست بياورد، حتي ژاكلين كندي، بيوه جان اف. كندي، رييسجمهور قهرمان امريكا را!
همه چيز! به جز رياست جمهوري امريكا!
آرزوي سرمايهداراني چون اُناسيس براي رسيدن به قلههاي قدرت و شهرت در همين حد خلاصه ميشد و آن دولت هگليان كه مرد سياستمدار را مرد اخلاق ميدانست، به آنها اجازه ورود نميداد. همچنين افكار عمومي هنوز از دولتمرد شدن مردي كه آشكارا قوانين را زير پا ميگذارد ابا داشتند. حتي اگر اين مرد از خانواده كلينتون بود، تخطي او در برقرار كردن روابط نامشروع خون رسانهها را به جوش ميآورد. اما چه بر سر اين جامعه و آن ايده دولت آمد كه تنها با گذشت نيمقرن، مردي چون دونالد ترامپ با پروندههاي رنگارنگ فرار مالياتي، رفتاري نابهنجار و شعارهايي عليه آرمانهاي دموكراسيخواهي براي جهان به رياستجمهوري رسيد و دولت به محمل مهاجرستيزان تبديل شد؟ در واقع بايد پرسيد چه شد كه ترامپ به آرزوي اُناسيس رسيد؟
سرزمين آرزوهاي برباد رفته
سندرز در پيامي كه در حساب كاربري توييتر خود منتشر كرد، نوشت: «اين غيرقابل قبول است كه بسياري در امريكا پولدار و پولدارتر ميشوند و خانوادههاي كارگران در تقلا هستند. ما اقتصاد همراه با رنج نميخواهيم بلكه نيازمند اقتصادي براي همه جامعه هستيم.۱۴۰ ميليون امريكايي جز قشر كم درآمد هستند و ۹۲ ميليون قادر به پرداخت هزينههاي خود نيستند. ۵۰ ميليون امريكايي نميتوانند خوراك خود را تامين كنند و ۴۰ ميليون نفر نيز احتمال دارد بيخانمان شوند.» اين تصويري است كه برني سندرز از امريكا در قرن بيستويكم ارايه ميدهد، تصويري كه هر چند واقعي است اما اعضاي يكي از دو حزب تاثيرگذار اين كشور را مجاب نميكند كه فرصت را به او بسپارند و به فكر راهحلهاي اساسي براي تغيير اوضاع باشند. در عوض جامعه پاي صندوقهاي راي ميرود و دونالد ترامپ را انتخاب ميكند. سندرز مدافع سلامت همگاني، مرخصي پس از زايمان با حقوق و نيز آموزش دانشگاهي بدون شهريه (يا با وامهاي كمبهره) است. در سياست خارجي، او حامي كاستن از هزينه كرد نظامي امريكا، پي گرفتن بيشتر ديپلماسي و همكاري بينالمللي و تاكيد بيشتر بر حقوق كار و دغدغههاي زيستمحيطي در زمان مذاكره بر سر توافقات تجاري بينالمللي است. به نظر ميرسد شعارهاي سندرز بيش از پيش به ايدههاي والاي آزادي و برابري نزديك است. اما هنگامي كه او در ۱۹ فوريه ۲۰۱۹ ميلادي اعلام كرد كه قصد دارد تا براي شكست دادن دونالد ترامپ در انتخابات رياستجمهوري آينده رقابت كند، رهبران سياسي حزب دموكرات ميدانستند كه برنده چنين رقابتي دونالد ترامپ است. چرا كه در جامعهاي كه دههها فرصتهاي آموزش براساس نابرابري طبقاتي توزيع شده، رسانهها و سينما با بوقهاي كركننده به دنبال تبليغ روياي موفقيت در سرزمين جادويي هستند و اسطورهها همه براساس معيارهاي شخصيتي و پشتكار وصفناپذير داوري ميشوند، كسي حرفهاي يك پيرمرد يوتوپيست- سوسياليست را درباره اصلاح ساختاري اقتصاد- سياسي نميپذيرد و مسير پيشنهادي او را راه درمان دردهاي جامعه نميداند. در ذهن برساخته چنين فرهنگي همانقدر كه انتقادات سندرز اغراقآميز و راهحلهايش غيرواقعي است، شعارهاي ترامپ باورپذير و مسير پيشنهادياش عملي و شورانگيز است. ترامپ كه يك شخصيت تلويزيوني معروف بود، به هيچوجه شبيه به سياستمداران عصا قورت داده نبود. او هر كسي را كه ميخواست مسخره ميكرد. چيزهايي به زنان ميگفت كه اصلا كسي به خود اجازه نميدهد كه بگويد. ترامپ قصد داشت يك جامعه چند فرهنگي را با خطابههاي نژادپرستانه اداره كند. مكزيكيها و مهاجران لاتين را مجرم و خطرناك معرفي كند و بگويد البته بعضي از آنها آدمهاي خوبي هستند. اما اين شيوه تنها به تضادها دامن ميزند. جامعه امريكا همچون ديگ جوشاني است بر آتش. پس از قتل جورج فلويد مرد رنگينپوست تظاهرات گستردهاي در جاي جاي اين كشور برقرار بود. رييسجمهور به جاي تلاش براي آرام كردن معترضان تنها بر آتش خشم ميافزود. ترامپ نماد لذتجويي و رفاه بود. توالت و حمام طلاييرنگ خانه او، هليكوپتر و جت شخصي او و زمينهاي گلف او را همه ديده بودند. او روياي ديگران را زندگي و براي نفع شخصي از هيچ كاري دريغ نميكرد. او سالها برگههاي مالياتي خود را ارايه نكرد و در آخر زماني كه برگهها افشا شد مشخص شد كه او اصلا مالياتي متناسب با ثروت خود نميداده است. اگر بخواهم مفاهيم كانت را به عاريه بگيرم او نماد [ميل] بود. ميل به او فرمان ميداد كه با يك ستاره فيلمهاي پورن همبستر شود و او انجام ميداد و بعد براي مخفي نگه داشتن رابطه مجبور ميشد مبالغي را پرداخت كند. جالب اينجا است كه ترامپ كه پروندههاي باز متعددي در دادگاهها دارد بالاخره به دليل پرداخت به استورمي دانيلز مجبور شد خود را به دادگاه معرفي كند و در دادگاه منهتن بازداشت شد. هر چند كه اين بازداشت كوتاه بود اما بازداشت يك رييسجمهور سابق در امريكا موضوعي بيسابقه است. اين جدال سياسي بين دو حزب يا جدال دادستانها و وكلاي ترامپ است اما همزمان جدال بين خرد و ميل است. اجازه بدهيد تا مثالي بزنم. اگر شخصي گرسنه در جنگل قارچ پيدا كند ميل به او ميگويد بخور و نياز خود را برطرف كن. اما خرد به او ميگويد صبر كن قارچ ممكن است سمي باشد و تو را بكشد. رييسجمهور امريكا در يك مكالمه تلفني از رييسجمهور اوكراين گروكشي كرد. از او خواست تا در مورد فساد مالي پسر جو بايدن تحقيق كند تا كمكي را كه كنگره تصويب كرده بود به اين كشور پرداخت شود را آزاد كند. مقامات اطلاعاتي اين قانون شكني را اطلاع دادند و كنگره او را استيضاح كرد. هر چند كه هم حزبيها - به رغم سوگند بيطرفي - از او حمايت كردند و او از مقام رياستجمهوري خلع نشد. اما كنگره نشان داد كه در برابر قانونشكني ميايستد. دونالد ترامپ هم در زندگي شخصي و هم در مقام رياستجمهوري بدون رعايت قانون (مانند عدم پرداخت پول دولت اوكراين) يا با نژادپرستي، مهاجرستيزي سياست را براساس ميل پيش ميبرد. قضات، حزب رقيب و جامعه مدني تلاش ميكرد با خرد مانع صدمه ديدن جامعه شود.
دادگاه ترامپ فارغ از نتيجه آن تلاشي است براي بازگرداندن خرد به جامعه
هدونيسم يا لذتگرايي با لحظه سر و كار دارد. ميخواهد نيازي برطرف شود و عواقب عمل مهم نيست. در ابتداي جستار از يك هوادار ترامپ نقلقول كردم كه آرزو ميكرد مرز به مكاني تفريحي تبديل شود تا او بتواند مهاجران غيرقانوني را شكار كند. مشخص است كه او آدمكشي را عملي لذتبخش و تفريحي در نظر ميگيرد. اما فاجعه وقتي است كه افرادي با اين انديشه قدرت سياسي را در دست بگيرند و نماينده خود را به كاخ سفيد بفرستند. در برابر اين هدونيسم، خير مشترك قرار ميگيرد كه هرچند حاملاني كم و صدايي ضعيف دارد، اما بذرهاي اميدش را در آگاهي تراژيكي از آنچه رخداده و همه جامعه را ساخته ميكارد. انتقادات تلخ و سخت اين تريبونهاي كمجان منافع ريز و درشتي را كه در اين جامعه پرورش يافتند نشانه ميگيرد و پيش از هر چيز شاخص خودخواهي را كه در سايه خيراعلاي منافع ملي مشروعيت يافته بياعتبار ميسازد. در نگاه تيزبين اين موضع نقاد، همدستي دولت با سرمايهداران ناگريز رخ ميداد و تهي شدن اين نهاد مدعي خرد از خرد جمعي، سرنوشتي محتوم بود. با اين حال اميد نمرده و آينده محكوم به تحمل اين وضعيت نيست. راهي كه پيش روست ميتواند آبستن نقدهاي كوبندهتري باشد و در نتيجه بازنگري در ساختارها شادي طولانيتر و سعادت همگانيتري را محقق كند. در آخر قصد ما تمجيد از دموكراسي امريكا نيست كه بسياري در مورد قوت و ضعف آن گفتهاند. نيت ما تحليل ماجراي دادگاه ترامپ با وام گرفتن از مفاهيم ميل و خرد بود.