هيچ مديري به پيري جمعيت ايران باور علمي ندارد!
بامداد لاجوردي
علم آمار و جمعيتشناسي از وقوع يك امر قطعي خبر ميدهند كه «جمعيت در حال پير شدن است.» جريانهاي سنتگرا برخلاف هزاران گزاره علمي و قطعي كه سنتگرايان با آن مخالفت ميكنند، اما با اين گزاره اخير همدل هستند و هرگز تحقق آن را زير سوال نميبرند. سنتگرايان براي علاج پيري يك راه چاره پيدا كردهاند كه مردم بايد هرچه بيشتر فرزندآوري كنند. آنها به شهروندان به چشم كارخانه آدمسازي نگاه ميكنند. هر چند براي اين هدف خود خيلي زحمت ميكشند و صدا و سيما را بسيج كردهاند تا تبليغ فرزندآوري كنند و داروخانه و پزشكان زنان و ماماها و... را مرعوب تا كسي را براي فرزندنياوري راهنمايي نكند؛ اما برخلاف همه اين تلاشها شاهدي مبني بر اينكه در جامعه شوق فرزندآوري ايجاد شده باشد، نيست. حتي آمارها هم نشان نميدهد در چند سال اخير، نرخ فرزندآوري بالا رفته باشد.
اما گزاره پير شدن قريبالوقوع جمعيت يك نتيجه ديگر هم دارد كه انگار براي مسوولان و سياستگذاران اهميتي ندارد. مساله اينجاست كه در عين حال كه اجراي سياستهاي فرزندآوري شكست خورده اما سياستگذاران براي آدمهاي زندهاي كه قرار است سه دهه بعد پيري خود را در اين آب و خاك سپري كنند برنامهاي ندارند؛ انگار برنامهريزان گرفتار نوعي خيالپردازي درباره بچههاي هنوز به دنيا نيامده شدهاند و تصور ميكنند اگر فرزندان جديد ايراني به دنيا بياورند آنها كشور را زير و زبر ميكنند.
نمونه بيتوجهي به مسائل سالمندي حتمي جمعيت در آينده نزديك زياد است. براي مثال برخلاف خبرهاي ريز و درشت افتتاح مراكز درمان ناباروري و گشايشهاي شگفتانگيز در كشف داروها و روشهاي نوين درمان ناباروري كه هرروز در اخبار ميشنويم، انستيتوهاي داروسازي و پژوهشكدههاي پزشكي و درماني هيچ كشف حيرتانگيزي در درمان و كنترل عوارض ناشي از سالمندي فراگير و سراسري جمعيت ايران ندارند؛ در حالي كه همه آنها مطمئن هستند در چند دهه آتي با سيل سالمندان گرفتار در پيامدهاي ناشي از افزايش سن روبهرو خواهيم بود.
هزينههاي درمان در ايران به قدري بالا رفته كه جوان امروز از سالمندي ميترسد و وحشت آنها نه به دليل تنهايي كه با فرزندآوري حل شود، بلكه به دليل نبود نظامهاي حمايتي است.
به همين ترتيب بهرغم آنكه نظريهپردازان اقتصادي و پولي سنتگرا، ساعتها درباره عوارض پير شدن جمعيت صحبت ميكنند، اما هيچكدام از آنها نتوانستهاند براي صندوقهاي تامين اجتماعي كشور نسخهاي بپيچند كه عصاي دست جامعه سالخورده كنوني و آينده باشد. اكنون هيچ افق روشني براي پيرمردها و پيرزنهاي آينده كشور از نظر معيشتي ديده نميشود، اخبار نااميدكنندهاي از صندوقهاي تامين اجتماعي و حمايتي به گوش ميرسد كه تنها ثمره آن نگراني است. بهزعم اهل فن، بهبود عملكرد صندوقهاي تامين اجتماعي با فرزندآوري و نيروي كار جديد حل نميشود بلكه مساله ريشهاي و به ساختارهاي تامين منابع مالي اين صندوقها مربوط ميشود.
از سويي ديگر رسانهها نيز هيچ برنامه آموزشي ندارند كه براي مثال چطور بايد با سالمندي روبهرو شد يا چه تداركي براي حفاظت از روان خود در دوره پيري بايد ببينيم. انگار جامعه جوان به حال خود رها شده تا به صورت طبيعي به دوران سني پيري برسد، اما حاكميت برنامهاي براي حفاظت و حمايت از دوران پيري شهروندان خود ندارد. روشن است اگر برنامهريزان به پيري جمعيت باور علمي داشتند اول از همه براي تهيه مقدمات حفاظت از جامعه سالخورده در آينده نزديك برنامهريزي ميكردند!