• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5483 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۴ ارديبهشت

اربابي به نام اجاره

ابراهيم عمران

غم و آزگار اين روزهاي خيلي از آدم‌هاي دور و برمان اجاره خانه است. تالمي كه دست‌كم دوماه قبل از پايان سال اجاره حكم‌فرما مي‌شود و يك تا دو ماه هم طول مي‌كشد تا با شرايط جديد اخت شويم. اين خو گرفتن سبب مي‌شود تا بسياري از لحظات ديگر زندگي را از دست بدهيم. از دوازده ماه سال چهار ماهش اينچنين سپري مي‌شود. هشت ماه باقيمانده را هم لذتي از دوران نخواهيم برد. فكر آن چند ماه از دست رفته ذهن را قلقلك مي‌دهد. اينكه مي‌توانستيم كارهاي دلخواه را انجام دهيم و نشد. به راستي چه كسي را مي‌توان پاسخگو دانست؟ عمر هدررفته را چه فرد يا افرادي بر خواهند گرداند؟ روزهاي سرگرداني و پريشاني را چگونه مي‌توان از سر گذراند؟ يادآوري آن نيز دردناك است. چاره اما چيست. در كجا مي‌توان ملجايي جست. آزگار‌هاي ديگر و توتم‌هاي بعد اجاره هم در جاي خود؛ جايگاهي دارند بس عظيم! اگر غم اجاره نباشد مي‌توان راحت‌تر زيست. بهتر انديشيد. اجاره فكر را زايل مي‌كند. قدرت تصميم نيك را از بين مي‌برد. تو گويي همه سلول‌هاي فكري فرد اجاره‌دهنده به نحوي بدين سر ماه وابسته است. بد مرضي است. دوايي درد آن را نمي‌كاهد. چشمان نگران فرد اجاره‌دهنده؛ روشنايي ندارد. رباتي است كه مي‌آيد و مي‌رود. بعد از مدتي از هر چه موجر و مستاجر است؛ في‌نفسه متنفر مي‌شود. جرات اينكه راجع به اجاره بشنود را؛ ندارد ديگر. از هرچه املاك و سايت است، بيزار مي‌شود. آنچنان قدرت ارباب زياد است كه در كار يوميه‌اش نيز مي‌ماند. اين ارباب (اجاره) دست كمي از اربابان ديگر اجتماع ندارد. 
اربابان ديگر را شايد بتوان به نوعي دور زد؛ حتي نارو زد و گاهي هم مجيزشان گفت. اين يكي اما هرچه كني؛ سر ماه يقه‌ات را مي‌گيرد. اصولا از خوش‌نشيني‌اش هم فقط ضرب‌المثل مانده و بس! خوش‌نشيني زماني معني داشت كه خود مستاجر پيشاپيش دست برنده را داشت. تو گويي چشم زده شده‌اند مستاجران توسط صاحبان املاك و خانه طي چندين دهه! حاليه اما همه دنبال مثل جديدي هستند تا آن ضرب‌المثل كذايي را فراموش كنند. به مدد وضع نابسامان اين سال‌ها، همه مناطق شبيه هم شده‌اند. دير زماني منطقه و محله در گوشه و كنار شهر، با هم توفيري داشتند در نرخ اجاره. اين‌بار اما «صابون پزخونه» دست كمي از «اميريه» ندارد. «فرهنگ» پهلو مي‌زند به «سيدخندان» و همين جور برو تا نوك كوه كه لبخندي از سر تمسخر به زير پونز نقشه مي‌زند صاحب نقشه شهر كه چه ماندي كه سر گلوبندك با ته فرشته؛ در همنوايي اركستر قيمت‌ها با هم والس دو نفره اجرا مي‌كنند! آري اينچنين است كه داستان پر آب چشم اجاره‌دهنده بالا و پايين شهر نمي‌شناسد. همه را به اندازه وسع‌شان درگير مي‌كند. ديگر تهران‌نشيني، ابهتي است كه بالا و پايين ندارد. همين كه تهران سكني باشي؛ انگار شاخ غول را شكستي! دعا بايد كني كه به حاشيه‌اش رانده نشوي! گذشت آن سال‌ها كه از سر ذوق مي‌گفتند از راه‌آهن تا تجريش؛ خيابان وليعصر هستش و تو كجاش هستي؟ و در جواب مي‌گفتي به مزاح شمرون و اونم مي‌گفت حتما پيچش! اگر بتواني در بيست و دو منطقه‌اش جايي اجاره كني، كاري كردي كارستان كه شايد بعدها نامت در سامانه‌هاي رصد املاك؛ رهگيري شود و پزش بماند براي آيندگانت!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون