• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5486 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲۸ ارديبهشت

آه ويسواوا... آه ويسواوا

اميد مافي

در گوشه پرت و دورافتاده‌اي از خاك لهستان، مادام شيمبورسكا دوازده سال است از آفتاب دست كشيده و بي‌نفس، در حوالي سرگرداني راه شيري به خواب رفته و رج زدن كلمات شبق را مرور مي‌كند. زني كه خواب‌هايش را ريخت و پاش نكرد و نخواست از سر روزمرّگي به زندگي نُك بزند. همو كه تسخير نوبل ادبي در ميان غول‌ها، به پاداش يك عمر زندگي شاعرانه و آكنده از سكوت و سكونش بدل شد. نوبلي كه شمايلي باشكوه از شعر يخ زده آن سوي قاره يشمي را در حقيرترين قاب‌ها نشاند و به قمار كلمات كليم پايان داد.  بانوي فاتح اما هرگز اسير تبختر نشد و در غروب‌هاي دلگير با همان كلاه پشمي گوسفندي و بلوز گرم مجلسي‌اش، براي كودكان قد و نيم قد يتيم‌خانه كراكوف، شعرهايي به غايت شگفت و دلبرانه خواند و آبنبات‌هاي چوبي را با حوصله ميان‌شان قسمت كرد.   «موتسارتِ» مهربان شعر كه همه عمر پاي رئاليسم سوسياليستي مورد علاقه‌اش ايستاد و لحظه‌اي به اين فكر نكرد كه مانيفست خود را در زير سيگاري روي ميز خاموش كند تا آخرين نفس در حريق حسرت تابستان سوخت و در سرماي گداكش آن سوي ورشو سطرهاي نمور خويش را به واحه‌اي سبز در آغوش سرد سراب سپرد.  بانوي بي‌بديل شعر سال‌ها در قامت كارمند راه‌آهن براي لكوموتيوها و سوزنبانان، مسافران و ريل‌هاي غمگين، شعر سرود و اعجاز هستي و حيرت از كثرت وجوه را با ماندن در محبس فرديت و دل باختن به عنصر تخيل تاخت زد. ويسواوا شيمبورسكاي شفيق، بي‌هيچ ادعاي پرطمطراقي شعر را همچون طفل نوپايش پروراند و استغناي واژه‌ها را به استهزاي مرگبار اين جهان ترجيح داد تا به وقت تمام شدنش در بعدازظهري مغموم، نسرين‌ها آوايش را به حافظه بسپارند و رود «ادر» در بستر خشك سرزمين مادري سراغش را بگيرد و يادش، در پلك به‌هم زدني به ترنم ترانه زيباي كوه‌هاي برفي در آن سوي كراكوف بدل گردد و هر اندازه ناخوانا، صدا كردن نام متبركش در غلغله خنده‌هاي شيطاني، شهامتِ جهيدن بخواهد. بانوي نوبل، در آخرين برگ سفرنامه خويش ناگهان نوبل شد! 
شهامت مي‌خواهد
دوست داشتن كسي كه
هيچ‌وقت
هيچ زمان
سهم تو نخواهد شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون