مومنان و مرتدان
مرتضي ميرحسيني
سال 1536 ميلادي در چنين روزي از ماه ژوئن بود كه اسپانياييها زير نام كليساي كاتوليك، شعبهاي از دادگاه تفتيش عقايد را در مكزيك برپا كردند. در باور آنان حراست از آموزههاي رسمي كليسا و دفاع از راستديني، محدوديت جغرافيايي نميشناخت و بدعتگذاران و مشركان و مرتدان، هر جا كه بودند بايد شناسايي و -به زور شكنجه و زندان- مجبور به توبه و اصلاح ميشدند. ماموران اين دادگاه زير سايه كليسا، به خودشان اجازه ميدادند در شخصيترين و خصوصيترين امور زندگي مردم عادي دستدرازي كنند و نه فقط سخناني را كه مردم به زبان ميآوردند كه افكاري را كه در ذهن و باوري را كه در قلب داشتند به پرسش بكشند. دبورا بكراش در كتاب «تفتيش عقايد» مينويسد؛ تفتيش عقايد «صرفا نوعي بازجويي، نوعي دادگاه يا اتاق شكنجه نبود، هر چند غالبا تمام اين عناصر را در خود داشت. تفتيش عقايد، به بيان دقيقتر عبارت بود از هياتهاي داوري بسيار مجهز كه كليساي كاتوليك ميكوشيد از طريق آنها به يكپارچگي انديشه و عمل ديني دست يابد و آن را حفظ كند. براي اين منظور، كليسا به كارگزاران خود كه ماموران تفتيش عقايد ناميده ميشدند، اختيار داد كه كساني را كه ممكن بود اعتقادات يا اعمالشان مغاير آموزههاي كليسا باشد، بيابند.» اين بساط را ابتدا در اروپا، در قلمرو شاهان كاتوليك پهن كردند و بعد به هر كجا كه دستشان رسيد-مثل همين مكزيك- گسترش دادند. هر جا نشانهاي از دگرانديشي يا حضور فرقههاي ديگر مذهبي ديده يا گزارش ميشد، ماموران دادگاه تفتيش عقايد نيز آنجا بودند. بعد هم در تباني با مردان قدرت، آن را از مسائل ديني و مذهبي فراتر بردند و همه مخالفان سياسي و چهرههاي محبوب و مردمي مثل ژاندارك را كه ميتوانست چالشي براي اعمال قدرتشان باشد، با انگ و افترا به چنين محاكمي كشاندند. درست است كه تعصب ديني به اروپا و به قرون وسطي محدود نميشود و عمري به درازي تاريخ بشر دارد، اما اين اروپاييهاي كاتوليك بودند كه نظامي چنين گسترده براي اعمال تعصب ايجاد كردند و تا چند قرن سرپا نگهش داشتند. استدلال اوليه كليساي كاتوليك در تاسيس اين نظام، دفاع از صلح و ثبات در ميان مسيحيان بود. «در قرن دوازدهم اعتقاد عمومي بر اين بود كه تنها يكپارچگي در امور ديني ميتواند صلح و امنيت را در جامعه اروپايي تضمين كند.
از اينرو كليساي كاتوليك دستگاه تفتيش عقايد را برپا كرد تا از آن به عنوان سلاحي براي مقابله با تهديدهاي فرضي نسبت به قدرت معنوياش استفاده كند. پاپها متوجه اين نكته نيز بودند كه شك كردن در آموزههاي كاتوليكي، قدرت سياسي چشمگير كليسا را زايل خواهد كرد. به هر قيمتي كه شده بايد تهديدهايي كه متوجه قدرت سياسي و معنوي كليسا بود حذف يا خنثي ميشد.»
هدفي هم كه براي دستگاه تفتيش عقايد تعريف كرده بودند، دفاع از آموزههاي سنتي درباره مسائلي مثل ايمان و اخلاق بود و «در اصل، دستگاه تفتيش عقايد ميبايست وظيفه خود را از طريق اقناع فكري انجام ميداد. اما سرانجام، رهبران دستگاه تفتيش عقايد براي ترساندن كساني كه گمان ميكردند از آموزههاي رسمي كاتوليك منحرف شدهاند، به مجازاتهاي شديد، حتي اعدام از طريق سوزاندن متوسل شدند.» داستان ژاندارك و فرجامي كه براي او رقم خورد و نيز محاكمه گاليله كه بحثي علمي درباره رابطه زمين و خورشيد را پيش كشيده بود و بعد مجبور به عقبنشيني از آن شد، جزو مشهورترين ماجراهاي تاريخ دادگاههاي تفتيش عقايد هستند. همچنين شاهكار كارلو گينزبرگ كه «پنير و كرمها» نام دارد و به همين نام هم به فارسي ترجمه شده است، روايتي جالب و تاثيرگذار از شيوههاي شناسايي مظنونان و چگونگي بازجويي و مجازات در اين دادگاهها ارايه ميدهد. در بخشي از اين كتاب ميخوانيم؛ «رختهايش را كندند و همانگونه كه مقررات دادگاه تفتيش عقايد معين كرده بود، بدنش را وارسي كردند تا مشخص كنند آيا شكنجه را تاب ميآورد يا نه.» شخصيت محوري كتاب -كه آسياباني قرن شانزدهمي است- شكنجه را تاب آورد، اما مجرم شناخته و به اعدام ميان شعلههاي آتش محكوم شد.