اميد در وضعيت محاصره
نميگويند در كشوري 85 ميليوني، ترافيك در دو جاده توريستي اصلي كشور، اصلا امر عجيبي نيست. نميبينند كه چطور خودشان را به سفرهاي نزديك و بسيار كمهزينه عادت دادهاند. نميبينند كه فشار اقتصادي به وضوح به سفرهها كشيده شده و قدرت خريد و شاخص فلاكت به كجا رسيده است. عجيب اينكه مسوولان با اين همه بيكفايتي و ناكارآمدي، اعتماد به نفسشان در تعيين تكليف براي امور شخصي و سبك زندگي مردم هيچ خدشهاي برنداشته است.
چه نهادي اين مشكلات را بايد رفع كند؟ دولت و مجلس. چه كساني ميتوانند وارد آن شوند؟ فقط همانها كه موافق يا مسبب اين مشكلات هستند و هيچ چيزشان، حتي ظاهرشان شباهتي با اكثريت عادي مردم ندارد. حالا اگر كساني با همان ظاهر و باور مورد قبول حاكميت وارد اين نهادها شوند و گشايشي را دنبال كنند چه ميشود؟ طرد و حذف. حتي اگر اينطور نشود و بخواهد به عنوان مثال يكي از مسائل اعصاب خردكن اين روزهاي مردم راجع به اينترنت و فيلترينگ را حل كند، چه بايد بكند؟ هيچ. چون اختياراتش به نهادي خلقالساعه به نام شوراي عالي فضاي مجازي سپرده شده است. اگر بخواهد در حوزه فرهنگي كاري كند، نهاد ديگري به نام شوراي عالي انقلاب فرهنگي متشكل از جمعي همگن و همشكل و همباور كه كمترين نسبتي با تنوع سلايق موجود در جامعه ندارد، در حال قانونگذاري مطابق باورها و سلايق خود است. حالا اگر يكي بتواند براي همه اين موارد راهحلي پيدا كند، وكيل مجلس بشود و مابقي نمايندگان را براي مصوبهاي مطابق ميل جامعه و خلاف نظر طبقه يكدست حاكم مجاب كند، تازه به سد شوراي نگهبان ميخورد كه با دقت تمام از سفت و سختترين افراد همان قشر خاص چيده شدهاند. اخيرا براي محكمكاري، مجمع تشخيص مصلحت نظام هم به نوعي شوراي نگهبان دوم شده تا تحت عنوان تطبيق با سياستهاي كلي نظام، چيزي از دست در نرود. اين وضعيت براي بسياري از مردم كه سلايق و باورها و مطلوبيتهاي ديگري دارند، وضعيت محاصره است. اخيرا آقاي ظريف در فضيلت سازشكاري و سازگاري و كنشگري مرزي يادداشتي نوشت كه مورد توجه قرار گرفت. اگر ايشان ميخواست يك مثال از اين مدل بزند، كنش عمومي اكثريت مردم از سال 76 به اين سو را ميگفت. مردمي كه براي تغييراتي عادي و حداقلي در زندگي خود، ميانهروانهترين راههاي مدني و ممكن را طي كردهاند. در انتخابات متعدد افرادي با شكل و شمايل و باورهايي منطبق با ارزشهاي رسمي برگزيدند تا با ميانجيگري آنها راهي بگشايند. جواب نداد. به راهحلهاي نيابتيتر عدول كردند، از تحول به اصلاح و از اصلاح به بهبود تنزل مطالبه دادند، باز هم نشد. طوري شد كه راه انتخابات را كمكم بيمعنا يافتند. در رسانهها مطالباتشان را با رعايت حال آنهايي كه بايد ميشنيدند و با ادبياتي كه آنها بپسندند، نوشتند و جوابي نگرفتند، بلكه آنها را توقيف شده ديدند. در فضاي مجازي به زبان آمدند، با پيام فيلتر مواجه شدند. به خيابان آمدند كه ديگر هيچ.
سطح هزينهها به جان آدمي رسيد.
اين مردم چه كنند؟ خودشان كه دوستدار اميد و ايمان به بهبود و تغييرند. متوجه دشمناني هم هستند كه كركسوار منتظر فروپاشي و به زمين خوردن كشورند. حس دشمنشناسيشان كار ميكند ولي ميدانند كه نااميد كردن دشمن وابسته به گشايش در امور داخلي است. ميدانند كه هم مساله و هم حل مساله دست خودمان است و نه دشمنان بيروني، اما هر چه كردهاند توان اقناع طبقه قدرتمند حاكم براي رسيدن به تفاهمي دروني را نيافتهاند.
كليد اميد دست مردم نيست. دست دشمنان بيروني هم نيست. از قضا بخشي از جامعه به اين رسيده كه از دل تاريكي و نااميدي، نور اميد را بزايد. براي همين آماده ريسك و جستن در تاريكي شده است. نوعي سياستورزي مومنانه از نگاه برخي و ناآگاهانه و آرمانگرايانه از ديد عدهاي ديگر. سياست يا تلاشي كه پس از ناكامي در سازش و سازشكاري، خارج از حساب و كتاب توانمنديها و به تعبير آقاي دكتر ظريف، بدون در نظر گرفتن امكانات و فرصتها، براي آرزوهايش دست و پا بزند. بسياري از اين افراد سابقه سازشكاريهاي حداكثري ولي ناكام داشتهاند. بسياري از آنها كه در پي كنش از سر نااميدي هستند تا چندي پيش در ستادهاي انتخاباتي، اميد ميجستند. راه دور نرويم. حرف از 76 و 88 نميزنم. افرادي ميشناسم كه حتي در سال 1400 در ستادهاي يكي از بستهترين انتخابات پس از انقلاب فعاليت كردند و حالا بريدهاند و اگر منفعل نشده باشند، از كنشهاي ريسكپذير اعتراضي و به نوعي انتحاري و بيحساب و كتاب دفاع ميكنند. مقصر اين اميدكشي كيست؟ اينها در منتهياليه اميدواري بودند و از كمترين روزنههاي گشايش به سادگي عبور نميكردند. مقصر بُراندن آنها كيست؟