یادداشت حجت الله ایوبی به بهانه درگذشت آلن تورن و مروري بر انديشههاي او
جامعهشناس بزرگ فردا
حجتالله ايوبي
سالهاست كه آثار و نوشتههاي آلن تورن را دنبال ميكنم. گزارشي از آخرين اثرش در 2022 را مدتي پيش تهيه و در محفلي ارايه كردم. همين ديروز مقالهاي را درباره ديدگاههاي تورن به پايان رساندم. دو، سه هفته پيش با يكي از دوستانم در فرانسه تماس گرفتم و از او خواستم راهي پيدا كند كه گفتوگويي را با آلن تورن ترتيب بدهم. روز جمعه نوزدهم خرداد، پيام داد كه همه چيز براي اين گفتوگو آماده شده بود، ولي اجل مهلت نداد و آلن تورن در 97 سالگي درگذشت.
تدبير كند بنده و تقدير نداند
تدبير به تقدير الهي به چه ماند
درگذشت آلن تورن بيپروا كه مدافع حقوق برابر براي خارجيها و همواره طرفدار آزادي حجاب در فرانسه بود، خبر ناگواري است. به احترام تلاشهايش گوشههايي از انديشههايش را مرور ميكنم.
پايان جامعه مدرن و آغاز جامعه فرامدرن ارتباطاتي
آلن تورن بسان كسي است كه از اعماق قرني تاريك و پر ابهام خود را به قرن بيست و يكم رسانده است. او گذر از قرن گذشته به قرن جديد را گذر از يك جامعه به جامعهاي به غايت متفاوت ميداند. بشر در گام نخست در جامعه كشاورزي با طبيعت دستوپنجه نرم ميكرد و معنابخش زندگياش دين و خدا بود. واسطه او با خدا كليسا و روحانيون در اديان گوناگون بودند. اما در جامعه صنعتي شاهان، حاكمان و سياست جاي خدايان را گرفتند. معنابخش زندگي اقتصاد و سياست و منفعت شد. رابطه فرد با اين خدايان جديد به دست واسطههايي به نام احزاب سياسي و جامعه مدني افتاد. تورن معتقد است كه بشر اينك گام سوم زندگي را آغاز كرده است. كنشگر منفعل جامعه صنعتي به سوژه مستقل و آزاد تبديل شده است. در اين گام سوم رابطه انسان و طبيعت و رابطه انسان با ماشين جاي خود را به رابطه انسان با انسان داده است. آلن تورن پيشتر در كتاب پايان جامعه خبر از فروپاشي گام دوم زندگي بشر داده بود. (Touraine,2013) او در سال 2022 ويژگيها و مختصات جامعه جديد را ترسيم ميكند. او خبر از آينده روشنتري براي زندگي و بشريت ميدهد. او گويي بر درگاه جامعه جديد ايستاده، از سختيها و مشكلات جامعه قديم ميگويد و از بارقههاي اميدي كه در جامعه ارتباطات و فرامدرن ميبيند، حكايت ميكند. (Touraine, 2022) آلن تورن جامعه جديد را جامعه ارتباطات ميداند. او در كتابي با عنوان «جامعه ارتباطات و كنشگرانش» اين جامعه فرامدرن را داراي ماهيتي ارتباطاتي ميخواند. (Touraine,2021) در جامعه ارتباطات سختي و سردي ارتباط با ماشين و آهن جاي خود را به نرمي و لطافت ارتباط انسان با انسان ميدهد. او در آثار مختلفش ميكوشد تفاوت جامعه ارتباطاتي فرامدرن را با جامعه صنعتي نشان دهد. او اين كتاب را با فصلي با عنوان «اينك زمان بانوان» آغاز ميكند. تورن معتقد است جامعه ارتباطات جامعه كنشگري زنان است، زيرا در اين جامعه بار ديگر شاهد بازگشت احساس و عاطفه به متن زندگي اجتماعي خواهيم بود. (Touraine,2021: 25-28)
جامعه فرامدرن بر پايه احترام به «ديگري» و به رسميت شناختن او سامان يافته است. ديگري در جامعه ارتباطات برخلاف جامعه گذشته، به جاي رقيب و شريك ميتواند رفيق و همراه باشد. به جاي رقابت و ستيز ميتوان و بايد او را دوست داشت. ارتباطات بر پايه احترام به ديگري و به رسميت شناختن شخصيت فردي و تفاوتهاي ديگري بنا شده است؛ بنابراين در جامعه فرامدرن ارتباطي، تفاوت هم حق است و هم اصل. (همان منبع ص 28) در اين جامعه، فرد، ديگري را آنگونه كه هست ميپذيرد و همه حقوقي كه جهاني و فراگير هستند، اختصاص به هيچ نژاد و مليتي ندارد و چتري است افراشته بر سر همه بشر به عنوان انسان. به همين دليل از ديدگاه تورن تنها اصول جهانشمول در جهان فرامدرن حقوق اساسي انسانهاست.(Touraine,2021: 25-32)
شورش عليه جامعهشناسان كلاسيك
آلن تورن در كتاب بازگشت كنشگر (Touraine, 1984) پايان جامعه، (Touraine, 2013) پارادايم جديد، قرن جديد سياسي (Touraine, 2016)، جامعه جديد، (Touraine, 2022) و ديگر آثارش به خوبي فاصله عميق خود را از ديگر جامعهشناسان همعصر و پيش از خود نشان ميدهد. تالكوت پارسونز نماد و دوركيم الهامبخش بيبديل جامعهشناسي كلاسيك در روزگار جواني آلن تورن بود. ريشه ستيز و شورش تورن عليه جامعهشناسي كلاسيك برداشتي است كه آنها از رابطه فرد و نظام و يا ماهيت كنش فردي و جمعي كنشگران دارند. نظريه كنشِ تورن درست نقطه مقابل همه جامعهشناسان قرن نوزدهم و بيستم است. قرني كه از ديدگاه تورن به پايان خود رسيده. او با اعلام پايان قرن، همه نظامات اجتماعي گذشته را در بحران و افول ميبيند. جامعهشناسي كلاسيك فرد را در خدمت نظام ميداند؛ اما آلن تورن اين هرم را وارونه كرده و نظام را در خدمت فرد قرار ميدهد. (Touraine,1978: 10) ديدگاههاي تورن را ميتوان شورشي عليه جامعهشناسان روزگار خود دانست. او به ويژه خود را نقطه مقابل پارسونز ميداند.
آلن تورن در آخرين كتابش در سال 2022 در شرح مختصر زندگي خود مخالفت عميق خود را با جامعهشناسان كلاسيك آورده است. تورن از آغاز فعاليتهاي دانشگاهي و پژوهشياش خود را نقطه مقابل جامعهشناساني چون تالكوت پارسونز ميبيند. تورن مينويسد: «در نخستين بخش از زندگيام 12 كتاب درباره طبقه كارگر و خودآگاهي اين طبقه نوشتم. به طور موازي 13 اثر درباره جنبشهاي اجتماعي و بررسي اين جنبشها در امريكاي لاتين، لهستان و فرانسه چاپ كردم. اكنون چند سال است كه در اين دوران پرابهام درباره تحول بنيادين جامعه و شكلگيري جامعه جديد مينويسم. تاكنون 14 كتاب در اين باره نوشتهام. در اين آثار شكلگيري جامعهشناسي جديدي كه آن را جامعهشناسي سوژه بشري ناميدهام به رشته تحرير درآوردم. 10 كتاب ديگر براي شرح گذار از جامعهشناسي كار به جامعهشناسي سوژه كه مبتني است بر پيوند و هماهنگي بين ابعاد اقتصادي، فرهنگي و سياسي جوامع مدرن... . من از 1949 تا 1993 خود را وقف مطالعه و تحقيق درباره جامعه صنعتي كردم. حوزه مطالعاتم در اين باره را از فرانسه به امريكا گسترش دادم. تحصيلاتم را در اكول نرمال سوپريور انجام دادم. براي تكميل مطالعاتم روانه امريكا شدم و به دو دانشگاه مهم اين كشور يعني هاروارد و كلمبيا رفتم. اين دو دانشگاه در رشته جامعهشناسي سرآمد بودند و من با پيشزمينه تاريخ، ادبيات كلاسيك و فلسفه و بدون دانش جامعهشناسي به اين دو دانشگاه وارد شدم. ثبتنام در كلاسهاي تالكوت پارسونز كه استاد مسلم و پرآوازه كاركردگرايان و مشهور در همه كشورها بود برايم باورنكردني بود. نتيجه اين اقامت خلاصهاش اين بود كه فهميدم او همان استادي است كه بايد با او با تمام توان مقابله و مبارزه كنم. پس از آن به دانشگاه كلمبيا رفتم و در آنجا پاي سخنان و درسهاي روبرت. كي. مرتن و استاد پل لازار اسفلد نشستم. اين دانشگاه و اين اساتيد را به انديشهها و يافتههاي خود بسيار نزديكتر يافتم. شايد به دليل اتريشي الاصل بودن لازار اسفلد بود كه انديشههايش رنگ و بوي اروپاييتر داشت... بدينترتيب راهم به جامعهشناسي هموار شد. آن هم در روزگاري كه نظريهپردازيهاي بلندپروازانهاي در اين عرصه مانند بلشويسم مطرح بود. انديشهاي كه هيچگاه مرا جذب نكرد. اين سالها جنبشهاي دانشجويي در بركلي، نانتر و كاليفرنيا مرا شيفته خود كرد و براي مطالعه آنها دست به كار شدم. من خود را با جامعه صنعتي تعريف كردم اگرچه همواره كوشيده آزادي خود را در تفكر و انديشه نگه دارم... .اين آخرين كتاب از مجموعه كتابهايي است كه من درباره گذر از جامعه صنعتي و ورود به جامعه ارتباطات مينويسم. كتابي كه مصادف شد با تولد نوهام آلما در 19 ژوئن 2020 كه آن را نشانهاي ميدانم براي اينكه اثر متعلق به آينده است. آينده از زبان كسي كه بازمانده از جامعه صنعتي گذشته است و بازماندهاي كه هم جامعه صنعتي (كه در آن زيسته) را تحسين و هم به شدت نقد ميكند.» (2022: 235-234) اين كتاب كه ديگر ميتوان گفت وصيتنامه علمي او است از بهترين آثار تورن است. در اين كتاب او به درستي خود را جامعهشناس فردا اعلام ميكند. تولد نوهاش آلما در هنگام نگارش اين كتاب برايش الهامبخش بود. او در جايجاي اين كتاب وصيتگونهاش از آينده و ناتواني پارادايمهاي جامعه مدرن براي تحليل جامعه فرامدرن ميگويد.
افول هيولاي جامعه و آزادي فرد كنشگر
بررسي چرايي كنش و رابطه فرد و نظام از موضوعهاي مهم جامعهشناسي و حتي جامعهشناسي سياسي است. ماهيت كنش به رابطه فرد و نظام اجتماعي برميگردد. جهان مدرن با كنار زدن مقدسات ديني، مقدسهاي ديگري را به نام پديدههاي قدسي اجتماعي جاي آنها نشاند. جامعه كليسايي و ديني واسطه بين خدا و مردم در جهانِ گذشته بود. در جهان مدرن رابطه بين خدايان جديد يعني حاكمان و نمايندگان را جامعه مدني برعهده گرفت. احزاب، سنديكاها و انجمنها به جاي كليساها و روحانيون ديني نشستند تا رابطه آنها را با خدايان اقتصاد و سياست تنظيم و هماهنگ كنند. عقل و احساس و عاطفه جاي خود را به خردگرايي و محاسبه داد. اما به تدريج جهان مدرن و صنعتي با بحرانهاي بزرگي روبهرو شد. دو محصول اصلي جامعه صنعتي يعني ديوانسالاري و ماشين كه مخلوق بشر بودند به تدريج كنترل فرد را در اختيار گرفته و بر خالق و آفريننده خود سلطه يافتند. بشر مدرن دچار گمگشتگي و بحران هويت و تعارض بين شخصيت حقيقي و اجتماعي خود شد. سنت، عشق و عاطفه نماد عقبماندگي و محاسبه و منفعتگرايي نماد مدرنيته و نوگرايي شد. فرد در برابر نظام تسليم شد. كنش به معناي سازگاري با نظام، دروني كردن هنجارهاي آن و تطابق به خواستههاي آن معنا شد. اين خلاصه رهاورد جامعهشناسي كلاسيكي است كه پديدههاي اجتماعي را عيني دانسته و به پيروي از دوركيم آنها را شيانگاري كرده است. كاركردگرايان، ساختارگرايان و حتي فردگرايان جملگي نظام و منوياتش را بر فرد خواسته و ناخواسته حاكم كردند. فرد جامعه مدرن شخصيت حقيقي خود را در برابر نظام اجتماعي و هيولاي جامعه به كلي از دست داد. پديدههاي دستساز بشر به صورت هيولايي درآمدند كه اراده فرد را در هم شكستند. مفاهيم اجتماعي مانند طبقه كارگر، همبستگي، مليت به ابزاري براي درهمكوبيدن اراده فرد درآمدند. قرن بيستم قرن كشتار انسانها به نامِ جامعه بود. پديدههاي اجتماعي به صورتي ابري بر بالاي سر جامعه سايه افكندند. ابرگونهاي كه سايه مهر خود را روي نظامهاي توتاليتر افكند و اراده انسانها را درهم كوبيد. در غبار و ابر اين مفاهيم نظامهاي فاشيستي و نازيستي و كمونيستي تاختند و ميليونها نفر را به نام ترقي، پيشرفت و خير جمعي به كام نابودي و مرگ بردند. جامعهشناسي كلاسيك با دغدغه حفظ نظم و به اميد ترقي و پيشرفت اين رابطه را به زبان علمي تدوين و تئوريزه كرد.
حقوق فرهنگي و بازگشت عشق و عاطفه و كنشگري زنان
جامعهشناسي آلن تورن شورش عليه بسياري از بنيادهاي جامعه مدرن و تلاش براي بازگشت شكوه كنشگر در برابر نظام است. او جامعهشناسي خود را جامعهشناسي فرد ميداند و نه نظم. او معتقد است با بازگشت و زنده شدن فرد به عنوان كنشگر خلاق، عشق و عاطفه و احساس به جامعه برخواهد گشت. نهادهاي مدني ديگر توان ميانجيگري بين فرد و حكومت را ندارند. همانگونه كه كليساها از بين فرد و خدا حذف شدند، اين نهادها نيز در حال از بين رفتن هستند. او معتقد است بشر از جامعه مدرن به جامعه فرامدرن و از جامعه صنعتي به جامعه ارتباطات پر كشيده است. جامعه ارتباطات بر پايه رابطه انسان با انسان بنا شده است. رابطه انسان با آهن سرد جاي خود را به رابطه انسان با انسان داده است. در نتيجه جامعهپذيري جاي خود را به آگاهي و خودآگاهي طبقاتي جاي خود را به آگاهي از خود داده است. در اين جامعه ديگري نه شريك است و نه رقيب. در رابطه انسان با انسان، ديگري آنگونه كه هست به رسميت شناخته ميشود. تفاوت حق هر كسي است. در رابطه انسان با انسان، عشق و عاطفه و احساس دوباره به متن كنشگري برميگردد. كنش در جامعه فرامدرنِ ارتباطاتي رفتار آگاهانه كنشگري است كه تورن نامش را «سوژه» گذاشته است.
سوژه تورن ماهيتي فرهنگي دارد. به همين دليل او در آثار گوناگونش از حقوق فرهنگي و انسان فرهنگي سخن ميگويد. در جامعه ارتباطات كه جاي جامعه صنعتي را گرفته است، حقوق سياسي و اقتصادي تنها درخواست كنشگران نيست. كنشگر امروز ميخواهد كه خودش و تفاوتهايش و انتخابهايش مورد احترام باشد و به رسميت شناخته شود.
او معتقد است دوران تضادهاي طبقاتي پايان يافته و تضاد اين روزگار بر محور خوبي و بدي و خير و شر است. همه آنها كه حقوق اساسي جهانشمول فرد را به رسميت ميشناسند در محور خير و همه آنها كه اين حقوق را تنها براي مليت، قوم و نژاد و جماعتي خاص ميخواهند در محور شر هستند.
از ديدگاه تورن در اين دوران عشق و صميميت و عاطفه جاي كنشهاي عقلاني سودمحور را گرفته است. به همين دليل او زنان را كه نماد عشق و عاطفه هستند، كنشگر اصلي قرن جديد ميداند. جهان ارتباطات جهان كنشگر فعالانه زنان است و زنان در اين دوران تنها به دنبال برابري با مردها نيستند. آنها ميخواهند به عنوان كنشگر مستقل و آزاد به رسميت شناخته شوند. آلن تورن با همين مبنا رفتار فرانسويها با زنان محجبه را نكوهش ميكند و تفاوت را حق طبيعي هر فردي ميداند. او در تحقيقات ميداني كه انجام داد، دختران محجبه فرانسوي را دختران مدرني ميداند كه حجاب را با آزادي پذيرفتهاند و تفاوت را براي ديگران طبيعي و حق آنها نيز ميدانند. تورن با برداشت فرانسوي از لايسيته كه نتيجهاش دينستيزي است، مخالف است. او اتفاقا معتقد است اديان توحيدي نقش مهمي در زايش سوژه آزاد داشتهاند. تورن با اعلام فروپاشي جامعه مدرن برداشتهاي نژادپرستانه و دينستيز اين دوران را در غرب به شدت ملامت ميكند.
آلن تورن معتقد است كه در جهان سوژهها خبري از بازتوليد نيست. سوژه بر اساس تجربههاي زيستي و آزادي و خوداتكايي و خودبنيادي خود و رها از الزامات گذشته در فرآيندي كه تورن آن را «تاريخمندي» ميخواند در حال توليد روابط اجتماعي و هنجارهاست. برخلاف جامعهشناسان پيشين كه كنش را امري اجتماعي و در پيوند پيوسته با عينيتهاي دروني شده پديدههاي اجتماعي ميدانستند، او معتقد است سوژه بايد فاصله خود را با پديدههاي اجتماعي حفظ كند. تنها به يمن چنين فاصلهاي است كه سوژه ميتواند خود را ابراز كند. خودنمايي سوژه تنها در گروی فاصله و دوري او از پديدههاي انتزاعي و اجتماعي است.