نقد و بررسي كتاب بدهي، پنج هزار سال نخست اثر ديويد گريبر
همهچيز خريدني نيست
محسن آزموده
شما هم لابد در فيلمها يا سريالها ديدهايد كه مثلا نقش منفي كلاش و پولدار، به كارآگاه اخلاق مدار و متعهد ميگويد: «قيمتت چنده؟» و وقتي به كارآگاه بر ميخورد و واكنش تندي نشان ميدهد، شخصيت خلافكار، جواب ميدهد: «همهچيز خريدنيه، حتي آدمها، فقط قيمتها متفاوته!» بعيد است كسي در درستي اين جمله ترديد كند. ديويد گريبر (2020-1961) انسانشناس آنارشيست امريكايي اما اينگونه نميانديشيد، بلكه معتقد بود شكلگيري همين ذهنيت به عنوان اسطورهاي ازلي و ابدي، امري جعلي و متاخر است. او كه خود فعال سياسي و اجتماعي بود، در كتاب «بدهي (پنج هزار سال نخست)» به جنگ اين كليشه رفت كه مبادله پاياپاي و مبتني بر حساب و كتاب «دو دو تا چهار تا»، تنها يا اصليترين شكل مناسبات بشري است و نشان داده تنها در دوران جديد است كه تحتتاثير تحولات فرهنگي و سياسي و اجتماعي، چنين تصور ميشود كه حتي در زندگي اقتصادي، اين شكل مبادله كه اكنون با پول صورت ميگيرد، مهمترين يا تنها شكل ارتباط بوده و هست. اين كتاب را علي معظمي، پژوهشگر فلسفه ترجمه و نشر چرخ منتشر كرده است. البته پيشتر هم مصطفي زماني ترجمه ديگري از اين كتاب با عنوان «تاريخ پنج هزار ساله بدهي» (نشر هوسم) ارايه كرده بود. پنجشنبه چهارم خرداد 1402 در موسسه ترديد، نشستي با حضور مترجم اين كتاب، نهال نفيسي انسانشناس و عضو هيات علمي دانشگاه علامه و اسماعيل ايزدي دانشآموخته و دانشجوي دكتراي اقتصاد برگزار كرد. در اين نشست بحثهاي جذاب و متفاوتي درباره بدهي و مناسبات اقتصادي انسان در طول تاريخ بيان شد كه گزارشي از آنها از نظر ميگذرد
مردمنگار اكتيويست
نهال نفيسي:كتاب بدهي، تاريخي 5 هزار ساله را در پانصد صفحه بيان كرده و من ميكوشم آن را در 5 جمله خلاصه كنم. مدعاي اصلي ديويد گريبر در اين كتاب مخالفت با اين اين اسطوره بنيادين علم اقتصاد است كه مثلا در گفتار آدام اسميت بازتاب يافته و ميگويد بنياد زندگي اقتصادي بشر مبادله است و مبادله يا معامله خواه به صورت تهاتر (پاياپاي و جنس با جنس) و خواه به شكل پيشرفتهتر پولي، ذات و گرايش طبيعي بشر است. به عبارت ديگر اساس آن اسطوره ميل ذاتي انسان به مبادله و معامله است. كتاب حاضر با اين اسطوره رايج و شايع علم اقتصاد مخالفت ميكند و ميگويد اين شكل از صورتبندي مناسبات انساني در قالب معامله يا مبادله قابل محاسبه، تنها يكي از اشكال صورتبندي ممكن از مناسبات اجتماعي و اخلاقيات بين انساني است و هيچ چيز ذاتي و طبيعي و ازلي و ابدي در مورد اين شكل از مناسبات و بدهكاري به همديگر و محاسبهپذيري و كميسازي ميزان اين بدهكاري به يكديگر وجود ندارد، بلكه مثل همه ترتيبات و ساماندهيهاي ديگر انساني، يك توافق تاريخي است كه زاييده و حاصل يك شرايط تاريخي خاصي است، ولي در زمانها و دورههاي ديگر و همزمان با همين دوره در جاهاي ديگر، صورتبنديهاي ديگري از مناسبات بين آدمها و اخلاقيات تعهداتي كه ما به عنوان انسان به يكديگر و به ساير موجودات اعم از كيهان و خدا و... وجود داشته است. اما آن صورتبندي خاص يعني مبادله و معامله، به دلايل مختلف به صورت روايت غالب درآمده و به تعبير گريبر به اسطوره بدل شده و گويي هميشه چنين بوده و سرنوشت محتوم تمام جوامع بشري همان است. در حالي كه گريبر با اين روايت غالب وارد جدل ميشود و اين كار را با ابزار انسانشناسانه انجام ميدهد.
اما آيا انسانشناسي يا مردمشناسي ابزار مناسب براي تحقيقي تاريخي با اين ابعاد در اختيار ميگذارد؟ معمولا انسانشناسي را با كليد واژه «مردم نگاري» ميشناسند. من هم در كلاسها و نوشتههايم تاكيد ميكنم كه مردمنگاري امضاي رشته انسانشناسي است. مردمنگاري يعني شيوهاي از نگرش و پژوهش و نگارش درباره جوامع انساني كه مبتني بر زيستن با جمعي مشخص و محدود براي بازه زماني مشخص است. در نتيجه گويي مردمنگاري معطوف به مسائل خرد و روزمره است و قابليت تعميمي خيلي كمي دارد و بسيار خاصگرا است. بنابراين اگر دادههاي خام و توصيفي مردمنگارانه از جماعتهاي خرد در بازههاي زماني محدود بخواهند ارزش تحليلي بيابند، بايد در اختيار متخصصين رشتههاي ديگر مثل جامعهشناسان و اقتصاددانها و... قرار بگيرند. تشرف گريبر به انسانشناسي هم از طريق همين مردمنگاري صورت گرفته است، او مردم نگاريهايي در ماداگاسكار و سپس امريكا و كانادا و بقيه نقاط جهان در معيت جمعيت پادجهانيسازي يا جهانيسازي بديل انجام داده است.
من هم در سالهاي 2000 تا 2007 كه دانشجوي دكترا در دانشگاه رايس امريكا بودم، گريبر را به عنوان مردمنگار جنبشهاي اجتماعي ميشناختم. در دورههاي آموزشي ما مردمنگاريهاي او به عنوان الگويي براي مردمنگاري در ميان فعالان اجتماعي ارايه ميشد. يكي از ويژگيهاي اين مردمنگاران آن است كه لزوما مدام در كنار يكديگر نيستند، مثل يك محله يا قبيله يا جزيره يا روستا، بلكه به صورت مقطعي گردهم ميآيند. يعني اگرچه در طول سال دغدغههاي مشتركي دارند، اما تنها در بازههاي زماني محدودي در سال گردهم ميآيند و ميشود با ايشان زيست و مشاهده توام با مشاركت انجام داد و سر از مناسباتشان در آورد، يعني مثلا در يك اعتراض خياباني برنامهريزيشده يا در يك رويداد يا سمينار يا كنفرانس يا بعضا اقامتهاي مقطعي مثل چادرهاي جنبش وال استريت. همچنين گريبر به عنوان يك مردمنگار كنشگر شناخته ميشود. اين خود مساله جديدي است كه چطور ميتوان هم مردمنگار يك فعاليت اجتماعي و مطالعهكننده آن فعاليت بود و هم خود عضوي از فعالان اجتماعي كه آن مساله اجتماعي را دنبال ميكنند؟
بنابراين گريبر در وهله نخست يك مردمنگار بود، اما در كتابهاي بزرگش مثل Debt و The Dawn of Everything از مقياس كوچك يك عده آدم خاص مثلا در كبك يا در شهري در ماداگاسكار در يكسال، به مقياس 5 هزار سال تاريخ بشر رسيده كه بسيار عجيب است. اين جهش مقياسي اين سوال بجا را پديد ميآورد كه آيا انسانشناسي ميتواند ابزار مناسبي براي تاريخنگاري در مقياس جهاني و كلان باشد؟ يك پاسخ به اين سوال آن است كه يكي از ايرادات گريبر به اسطوره مذكور و اينكه پول امر جديدي نيست و تنها شكل پيشرفته همان تهاتر است، مبتني نبودن اين ادعاها بر مستندات عيني و تاريخي است. البته ارايه مستندات در سطح جهاني براي بازه زماني 5 هزار سال كار آساني نيست. حتي براي بسياري از بازههاي زماني، دادههاي تاريخي وجود ندارند و مثلا در آنجا باستانشناسي كه در امريكا زيرشاخه مردمشناسي است، به كار ميآيد. حتي در اسطوره تهاتر و مبادله، گفته نميشود آن انسانها كجا زندگي ميكردند و فرمول نحوه تهاتر و مبادله كالا به كالا مشخص نيست. در حالي كه اين سرزمين تخيلي يا كه گويي انسانها در آن با هم تهاتر ميكنند، هيچ مختصات مشخصي ندارد. گاهي به نظر ميآيد درباره ساكنان جزاير اقيانوس آرام يا بوشمنهاي استراليا صحبت ميشود، زماني به نظر ميرسد انگار راجع به آفريقا بحث ميشود.
نحوه بحث نيز چنان است كه گويي همه اينها به عنوان ديگريهاي پيشامدرن، قابل تغيير به يكديگر هستند. در حالي كه اگر آنها را به زمينههايي كه از آن آمدهاند، برگردانيم و به شواهدي كه از دادههاي باستانشناختي و سفرنامهها و گزارشها و اسناد و كتيبهها و... مراجعه كنيم، درمييابيم موضوع به همين سادگي نيست و اگرچه انسانها در جوامع مختلف بعضا مبادله ميكردند، اما اين مبادله لزوما با منطق امروزين مبادله پاياپاي نبوده است. يعني اگر با لنز مردمنگارانه در داخل آن مناسبات زوم كنيم، متوجه ميشويم كه قضيه پيچيدهتر از اين حرفهاست. مثلا دادههاي مردمنگارانه به ما نشان ميدهند كه تهاتر تقريبا هيچوقت در هيچ جامعهاي بين همسايگان و خويشاوندان انجام نميگرفت، بلكه بين بيگانگان صورت ميگرفت، يعني بين افرادي كه قرار نبود بار ديگر يكديگر را ببينند. اما در مورد افرادي كه با آنها رابطه بادوام و پايداري وجود دارد، مثل كساني كه باهم دوستند يا با هم مناسبات خانوادگي دارند يا با يكديگر در يك اجتماع زندگي مشترك فعال دارند و... مبادله به اين شكل پاياپاي نبوده و نيست. همچنان كه بسياري از روابط و مناسبات انسانها با يكديگر محاسبهپذير نيست. مثل رابطهاي كه براي ماندن نياز به مراقبت و ساختن دارد. اين چيزي نيست كه قابل محاسبه و باز پس دادن به صورت مقابله به مثل نيست. حتي در مواردي اگر فرد بخواهد چيزي را به شكلي كه دريافت كرده، به شكل پاياپاي باز پس دهد، اهانتآميز و غمبار تلقي ميشود، زيرا پايان رابطه است، مثل زماني كه فرد بخواهد در رابطه مادر با فرزندي، حساب و كتاب كند!
بنابراين اداي دين و مقابله به مثل هميشه گرايش ذاتي انسانها براي حفظ روابطشان باهم نبوده است و اين رابطه پاياپاي تنها زماني صورت ميگيرد كه فرد علاقهاي به ادامه ارتباط با ديگري نداشته باشد و بخواهد حساب و كتابش را با او تسويه كند. همچنان كه وقتي دوستي به ما هديه ميدهد، اگر هديه او را محاسبه كنيم و بخواهيم سريع آن را جبران كنيم يا با هديهاي گرانتر، اصطلاحا توپ را در زمين او بيندازيم، شكل ديگري از رابطه را رقم زدهايم تا رابطهاي كه در آن در دوستي عشق و وفاداري و مهر و محبت و مراقبت از يكديگر و رابطه حرف اول را ميزند و قابل محاسبه به صورت پولي نيست. بنابراين جدا كردن افراد از زمينهها و جدا كردن مناسبات واقعي آدمهاي واقعي با هم در زندگي روزمره بسيار پيچيده است و تنها راه ساده كردن آن، اين است كه اين افراد را از زمينه واقعيشان جدا كنيم. بردگي شكل غايي چنين جدا كردن افراد و چيزها از زمينه است، وقتي كه فردي را از محيطي كه به آن تعلق دارد، جدا كرده و منزوي ميكنند و به جاي ديگري ميآورند كه فاقد نام و تاريخ و اجتماع و قبيله و خانواده هستند و ارزشمنديشان تنها در مبادلهپذيري آنهاست، انسانهايي كه زندگي ندارند، بلكه به موجوداتي قابل سنجش و معامله بدل ميشوند. بنابراين در تقليل دادن مناسبات انساني به مساله بدهي محاسبهپذير، خشونتورزي نهفته است زيرا آن پيچيدگي را كه در زمينه و اتصالات ما به آدمها وجود دارد، در نظر نميگيرد، مثل محاسبه كردن ارزش مادي هديه و در نظر نگرفتن پيچيدگيهاي مناسبات انساني. در حالي كه در هديه دادن، آنچه به دست ميآيد، نه مبلغي محاسبهپذير كه يك رابطه صلحآميز اجتماعي است.
بنابراين نگاه مردمنگارانه و زمينهمند كه مبتني بر آنجا بودن (being there) و با ديگران زيستن (living with others) است، اهميت زيادي دارد و با نگارش تاريخ 5 هزار ساله بيربط نيست. ما از نظر گريبر در برهههايي از تاريخ جهان ايستادهايم كه ترتيبات كنوني و تخيل جمعي به بنبست رسيده و كار نميكند، نمونهاش فروپاشي 2008 در بازار مسكن امريكاست. حرف گريبر اين است كه اين ترتيبات اموري ذاتي مناسبات بشر ي نيستند و در يك شرايط خاصي تنظيم شدهاند و نسبتي با قدرت دارند و اگر دموكراسي معنايي داشته باشد، يعني بايد درباره ديگرگونه بودن اين ترتيبات با هم به گفتوگو بنشينيم و بپذيريم كه چيزها آنگونه كه هستند، لزوما آنگونهاي نيست كه بايد باشند و اين داستان را به شكل ديگري هم روايت كرد كه ترتيبات ديگري را ساپورت كند و از قضا در دهههاي اخير شواهد بيشتري در تحقيقات باستانشناسي ارايه شده كه اين ديدگاهها را پشتيباني ميكند كه برخلاف اين ايده كه انسان گرگ انسان است و آدمها مدام در مقابل معامله و مقابله به مثل هستند، چنين نيست و الان هم ميتواند چنين نباشد.
با هم بودن و با ديگران زيستن و آنجا بودن را در منش خود گريبر هم مشهود است. منش مردمنگارانه كه متعهد به بودن با ديگران است. او در جنبش والاستريت به عنوان انسانشناسي كه از آكادمي درآمد و وارد فضاي جنبش اجتماعي شد، بسيار موثر بود. زماني كه گريبر به جنبشهاي جهانيسازي بديل پيوست، زماني بود كه از دانشگاه ييل فرصت مطالعاتي داشت، در حالي كه نهايتا گريبر را اخراج كرد و او خود تقاضاي بازنگري نداد. اما به هر حال در آكادمياي آنجا زيرساختهاي مناسب براي تحقيقاتي از اين دست خواه از نوع مردمنگارانه درازمدت و خواه از جنس محققانه با ابعاد طولاني وجود دارد. در سال 1389 وقتي آخرين مراحل استخدام در هيات علمي گروه انسانشناسي دانشگاه تهران را ميگذراندم، بايد ساعت 40: 9 با فرهاد رهبر رييس وقت دانشگاه مصاحبه ميكردم. او بعد از سوالهايي شخصي راجع به سن و ازدواج، پرسيد: چرا به ايران برگشتي؟ به نظر من اين بازگشت طبيعي ميآمد. اما او گفت: ديني به گردن شما نبود! ما متخصصان خودمان را تربيت ميكنيم و نيازي به شما نبود! اين بحث دين و گره خوردنش به نوع رابطه با ديگران، بعد از مطالعه كتاب گريبر برايم روشن شد. گويي آقاي فرهاد رهبر دين خود را با من صاف شده ميپنداشت. او تمام پيچيدگي تعهدات و مسووليتها و تكليفها و عواطفي را كه فرد ميتواند متقابلا با ديگر افراد داشته باشد، پاكشده ميپنداشت و از مايي صحبت ميكرد كه به وضوح من از آن بيرون بودم. البته من ماندم و ادامه دادم، اما گره خوردگي مفهوم بدهي و دين به زندگيهاي ما و مفهوم «ما» و ملت و جامعه جالب بود و ما براي زندگي آينده ناگزيريم متفاوت از گونهاي كه فرهاد رهبر ميانديشيد، بينديشيم.
استاد انسانشناسي فرهنگي دانشگاه علامه
بدهي يك رابطه اجتماعي است
اسماعيل آزادي:كتاب بدهي براي يك دانشآموخته اقتصاد، با دايره وسيع و حيرتانگيزي از شواهد و اطلاعات تاريخي و انسانشناختي، شگفتانگيز است. او كوشيده نشان دهد كه بدهي بيش از هر چيز يك رابطه اجتماعي است، نه صرف يك عدد يا تعين اقتصادي. او در ابتداي كتاب نشان ميدهد آنچه بعدا راجع به پول و اعتبار به عنوان تسهيلكننده مبادله پاياپاي گفته شده، چنين تقدم و تاخري درست نيست. گريبر نشان ميدهد مفاهيم اعتبار، دين و بدهي بر سكه و اسكناس تقدم دارند و خيلي از پيچيدگيهاي جوامع را با آنها ميتوان نشان داد.
اهميت تمايز گريبر ميان مفهومي از اعتبار كه بستر اجتماعي و سياسي و فرهنگي آن را ناديده نميگيرد، با مفهومي از اعتبار كه اقتصاددانان ميگويند، در اين است كه نه فقط نگاه ما به مناسبات گوناگون انساني و زندگي شخصي را دگرگون ميسازد، بلكه در كنش سياستگذاران در روابط بيناكشوري و در درون كشورها، جاهايي كه بدهي وجود دارد، هم موثر است. بسياري از كشورهاي كمتر توسعهيافته جهان سوم بدهكاريهاي خارجي نسبتا بزرگي به كشورهاي ديگر يا صندوقهاي بينالمللي دارند. گريبر ميگويد نگاه جديد به اعتبار، در نوع رفتاري كه با كشورهاي مقروض صورت ميگيرد و ميگويد بايد اينها به هر شكلي بدهي خود را پرداخت كند، ترديد ايجاد ميكند و ميگويد راهحلهاي ديگري هم بايد باشد و از نظر تاريخي بوده و ميتواند باشد.
كتاب در نقد اقتصاددانان اوج ميگيرد. او در فصلي براي رابطه انساني سه وجه قائل ميشود: 1. وجه اخلاقي و مبتني بر اصول برابري (base line communism) كه در آن ايده اصلي مرام اشتراكي يعني «به هر كس به اندازه نيازش، از هر كس به اندازه توانش» طرح ميشود. گريبر معتقد است اين وجه را در مناسبات انسانها در طول تاريخ ميتوان ديد، مثلا در خانواده كه روابط مبتني بر مبادله پاياپاي مالي نيست و روابط مبتني بر توان و نياز است. 2. وجه مبادله كه اقتصاددانها آن را برجسته كردند، يعني وجه كمي كه اگر چيزي ميدهيم، انتظار داريم عين آن را بر گردانيم. 3. وجه قدرت يا سلسلهمراتبي كه در روابط هست. گريبر در اين بخش به خوبي نشان ميدهد كه اولا اين سه بخش در بسياري از اوقات در هم تنيدهاند و بركشيدن يكي و گفتن اينكه اين وجه غالب است، قابليت تعميم به كليت روابط انساني را ندارد. ثانيا وجه نبوغآميز تحليل گريبر اشاره او به تحولپذيري اين سه وجه به يكديگر است. براي مثال نشان ميدهد كه جاهايي روابط مبتني بر برابري ميتواند خودش منجر به يك رابطه قدرت شود و بر عكس. مثلا جايي بين گروههاي قدرت ميتوان روابط مبتني بر برابري را ديد. در همه اينها آنچه هست، اين است كه قابل خلاصه شدن در يك مبادله صرف نيستند.
گريبر در كتاب از مارگارت آتوود نقل ميكند كه ارنست تامپسون طبيعتشناس كانادايي در تولد 21سالگياش نامهاي از پدرش دريافت ميكند كه در آن پدر همه مخارجي كه براي او كرده، فهرست كرده، از خرج زايمان و هزينه دكتر تا خرج تحصيل و تفريح و آسايش و ... پدر اين نامه را به عنوان هديه براي فرزندش ميفرستد. ارنست تامپسون بعد از دريافت نامه ميكوشد عين مبلغي كه در نامه آمده را به پدرش پرداخت ميكند و اين يعني ختم رابطه. اين مثال تاكيد گريبر را نشان ميدهد كه روابط انساني هميشه قابل تبديل و خلاصه شدن به رابطه پاياپاي مالي نيستند و اي بسا نبايد باشد. گريبر از اين بحث و مثال استفاده ميكند تا نگاه اقتصادي را نقد كند.
اما آيا اقتصاد امروزي ميتواند ريشههاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي در هم تنيده با مسائل مالي را دريابد؟ گريبر ميگويد اين توانايي در اين رشته نيست، زيرا اقتصاد كلان آن قدر مبتني بر فرضهاي عقلانيت كامل و منتشر است كه اگر مثلا از آن بخواهيد پيدايش بردگي را در امريكاي شمالي توضيح دهد، احتمالا از پيدايش فرصتهايي براي تجارت سخن ميگويد و تجار انگليسي و اروپاييهاي حاضر در امريكاي شمالي آن را ديدند و به آن پاسخ دادند و به دنبال جمعيتهايي گشتند كه قابليت بردگي داشته باشد. يعني ميكوشد همهچيز را با مبادله توضيح دهد، در حالي كه عملا روابط قدرت در بردگي ديده ميشود و نه نابرابري نهفته در اين رابطه و بري بودن از هر گونه ادراك انساني. زيرا تقليل دادن همهچيز به روابط مبادلهاي در نگاه اين رشته مفروض است. تازه اين زماني است كه اساسا برايشان واكاوي اين ريشهها مهم باشد.
اما آيا اقتصاد از منظر يك اقتصادخوانده ميتواند جواب ديگري به پرسش گريبر دهد؟ يعني آيا اقتصاد ميتواند به ريشه سياسي و اجتماعي نهادها برود؟ من معتقدم هم آري و هم نه. نه به همان معنايي كه گريبر ميگويد، يعني اگر رشته اقتصاد موجود در دانشگاهها را در نظر بگيريم، به همين نتيجه ميرسيم، زيرا در آن بحث چنداني از نهادها و فرهنگ و اجتماع و حتي وجه علوم اجتماعي بودن اين رشته نيست. اما در عين حال، اين همه اقتصاد نيست.
نزاع اجتماعي درون رشتههاي علوم اجتماعي از جمله اقتصاد هم كشيده ميشود. به ويژه بر شكلي از رشته اقتصاد تاكيد ميكنم كه در دورههاي تحصيلات تكميلي تدريس ميشود و سه حوزهاي كه به صورت موازي در سه دهه گذشته گسترده شدهاند و كوشيدهاند به آنچه گريبر درباره نقش سياست و تاريخ و اجتماع ميگويد، نزديك شوند و اي كاش گريبر حتي براي نقد اين سه، به آنها اشاره ميكرد: 1. اقتصاد رفتاري كه در آن اقتصاددانان نقش فرهنگ و محيط و اجتماع را در نظر گرفتند و با دانشپژوهان حوزههاي ديگر مثل انسانشناسان ارتباط برقرار كردند. 2. انقلاب باورپذير جايي كه برخي اقتصاددانها گفتند ما شماري نظريههاي كلاسيك اقتصادي داريم، اما آنچه در مشاهدات آماري جوامع ميبينيم، لزوما با آنها منطبق نيستند و بايد نقطه تمركز را از نظريهها به سمت سنجش مطالعات تجربي ببريم و اين الان يكي از اصليترين پارادايمهاي علم اقتصاد است. اخيرا اقتصاددانها با همين نگاه به سراغ منابع تاريخي رفتهاند. احتمالا مورخان در وهله اول تعجب كنند، اما به هر حال ميتوان اميدوار بود و جنبشهاي اجتماعي ميتوانند فشار بياورند كه اين روندها بهبود پيدا كند. 3. اقتصاد سياسي به معناي ايجابي آن با تكيه بر مثلا نظريهبازيها و فرماليسم رياضي، نگاهش را به سمت نهادهاي سياسي برگردانده و روندهاي تاريخي را مينگرد و به تدريج بيشتر راجع به فرهنگ و هويت و اثر آنها بر پديدههاي اقتصادي بحث ميكند. مثال آن در ايران كارهاي عجم اوغلو است كه شايد مشهورترين اقتصاددان زنده است كه در ژورنالهاي معتبر اقتصادي مينويسد، اما به نقش نهادهاي سياسي و رويدادهاي فرهنگي و اجتماعي هم ميپردازد. بنابراين گريبر ميتوانست به اين جنبهها هم بپردازد.
براي مثال بحث نرخ بهره كه گريبر راجع به آن بحث ميكند و درباره قوانين ضد ربا در اسلام ستايشآميز بحث ميكند. اما اهميت بهره در نظريههاي اقتصاد اين است كه برخي ميگويند انگيزهاي براي پسانداز ايجاد شود و پسانداز امكان منابعي براي تكنولوژي فراهم ميآورد و اين تكنولوژي ميتواند منجر به رشد و توليد بيشتر شود كه در نهايت رفاه را بيشتر ميكند. ميتوان راجع به اين مكانيسم بحث كرد، اما اين هم ميتواند محل بحث باشد و از اينجا ميتوان راجع به توليد و نظام توليد و سرمايهداري و كار مزدي و ارتباطي كه بدهي و اعتبار با آنها بحث كرد و با نحلههاي گوناگون اقتصادي مثل نئوكلاسيكها و شكلهاي امروزيتري كه راجع به روابط قدرت در چارچوب نظريههاي عدم تقارن اطلاعات و عدم تقارن قدرت بحث ميكنند، به آن پرداخت. كوتاه سخن اينكه مجموعه شواهد و مطالعات تاريخي گريبر يك مجموعه بينظير براي استفاده اقتصاددانان است تا به زمينه و زمانه پديدههاي اقتصادي هم توجه كنند.
دانشجوي دكتراي اقتصاد
در دانشگاه سايمون فريزر
چرا كتاب را ترجمه كردم؟
علي معظمي:سالها پيش اين كتاب را خوانده بودم و با توجه به حجم، قصد ترجمهاش را نداشتم. اما كتاب در كنار مطالب ارزشمندي كه دارد، يك فايده فلسفي فرعي هم داشت كه براي من خيلي مهم بود. از ميان انبوه كتابها و مقالاتي كه به آنها ارجاع داده، به دو منبع ارجاع ميدهد، يكي كتاب سيفورد درباره رابطه پيدايش متافيزيك و پول در يونان باستان كه بحث بسيار جذابي است، ديگري مقالهاي از مارك شل تاريخنگار هنر درباره رابطه پول و هنر. اين دو نويسنده و گريبر نشان ميدهند كه چقدر حوزههاي ناگشوده در ساحت فلسفي هست كه ما متوجه آنها نيستيم و كسي مثل سيفورد را ميخواهد كه هم متون تاريخي انسانشناسانه را بداند، هم مطالعات راجع به بوديسم را بررسي كند، شبيه كار خود گريبر در بررسي مساله مبادله در ادوار مختلف آيين بودايي براي بسط مضامين و ديدگاههايش. بنابراين به نظرم كتاب براي خوانندگان عامتر فارسي هم ميتواند جالب و هم گشاينده باشد و افقهاي تازهاي را پيش روي او باز كند، تا مسائل را به نحو ديگري ببيند. ما هميشه در تاريخ انديشه زماني توانستهايم جلو برويم كه توانستهايم نظرگاهمان را بيش از هر چيزي عوض كنيم. اميدوارم اين كتاب بتواند چنين نقشي براي خواننده فارسي زبان ايفا كند.
اما آنچه در اين كتاب براي من مهمتر بود، مضاميني مثل تعلق داشتن و بردگي و نظاميگري بود. نظاميگري نقطه اتصال و عبور از اقتصادهاي انساني به اقتصادهاي پولمحور به تعبير گريبر است. نقش برده در اين ميان پررنگ است. او به نحو غمبار و موثري نشان ميدهد كه ما در دنياي جديد روي استخوانهاي ميليونها برده و كشته جنگ ايستادهايم و متاسفانه اين ماجرا همچنان ادامه دارد. اين نكته مهمي است، زيرا قبلا هم در كارهايم كوشيده بودم روي مساله نظاميگري متمركز شوم و اين كتاب از اين حيث بسيار راهگشا بود و نميتوانستم آن را از دل فلسفه خواندن يا خواندن از فيلسوفان پيدا كنم. نكته مهم ديگري كه به وضعيت امروزين ما نزديك ميشود، اين است كه تلقي اسطورهاي كه گريبر از آن ياد ميكند، در چند دهه اخير تبديل به يك تلقي ايدئولوژيك شده كه كاملا در ايدئولوژي حاكم بر سر مساله پول و بازار ادغام شده است. موافقان و مخالفان نامدار و رسانهدار روي همين اسطوره ايستادهاند.
ترجمه اين كتاب بسيار سخت بود، نه فقط به اين دليل كه يك بازه تاريخي خيلي گسترده را مد نظر قرار ميدهد، بلكه به دليل خود ايجاز گريبر در نوشتن و زبان او. او در پاورقيها مخصوصا به نكاتي اشاره ميكند كه مترجم را وا ميدارد به اصل منابع رجوع كند و راجع به آنها مطالعه كند. به اين نكته از آن جهت اشاره كردم كه ممكن است لغزشهايي در ترجمه باشد. از اين كتاب دو ترجمه هست و خوشبختانه كتاب Bullshit Jobs (نظريهاي درباره شغلهاي مزخرف با ترجمه عليرضا شفيعينسب و شغلهاي چرند و پرند ترجمه سيمين فروهر) هم دو ترجمه دارد، سالها پيش رسالهاي راجع به انسانشناسي آنارشيستي نوشته بود كه خوشبختانه آنهم ترجمه شده است (پارههاي انسانشناسي آنارشيستي با ترجمه رضا اسكندري و مهرداد امامي). تمركز و توجه به او را به فال نيك ميگيرم و آن را يك اتفاق بازاري نميدانم. نه فقط به علت محتواي آثار گريبر كه بسيار نويسنده خوبي است و واقعا خواندني مينويسد. كتاب بدهي مملو از انديشههاي مختلف است كه هر كدام جاي بسط دارد، خصوصا كه بخش مهمي از آن به «ما»ي تاريخي ميپردازد. در كنار اين معتقدم اگر متفكري مثل گريبر كه متعلق به جريان اصلي نيست، اما بسيار مهم است، مورد توجه قرار بگيرد و كارهايش ترجمه شود، امكان پيگيري و خواندن را به خوانندهاي كه از منابع فارسي ميخواند، ميدهد تا تصوير جامعتر و بزرگتري از آنچه او گفته، به دست آورد و بتواند منظومه انديشهاي او را در ابعاد وسيعتري ببيند.
مترجم كتاب
گريبر معتقد است اداي دين و مقابله به مثل هميشه گرايش ذاتي انسانها براي حفظ روابطشان باهم نبوده است و اين رابطه پاياپاي تنها زماني صورت ميگيرد كه فرد علاقهاي به ادامه ارتباط با ديگري نداشته باشد و بخواهد حساب و كتابش را با او تسويه كند. همچنان كه وقتي دوستي به ما هديه ميدهد، اگر هديه او را محاسبه كنيم و بخواهيم سريع آن را جبران كنيم يا با هديهاي گرانتر، اصطلاحا توپ را در زمين او بيندازيم، شكل ديگري از رابطه را رقم زدهايم تا رابطهاي كه در آن در دوستي عشق و وفاداري و مهر و محبت و مراقبت از يكديگر و رابطه حرف اول را ميزند
آنچه در اين كتاب براي من مهمتر بود، مضاميني مثل تعلق داشتن و بردگي و نظاميگري بود. نظاميگري نقطه اتصال و عبور از اقتصادهاي انساني به اقتصادهاي پولمحور به تعبير گريبر است. نقش برده در اين ميان پررنگ است. او به نحو غمبار و موثري نشان ميدهد كه ما در دنياي جديد روي استخوانهاي ميليونها برده و كشته جنگ ايستادهايم و متاسفانه اين ماجرا همچنان ادامه دارد. اين نكته مهمي است، زيرا قبلا هم در كارهايم كوشيده بودم روي مساله نظاميگري متمركز شوم و اين كتاب از اين حيث بسيار راهگشا بود و نميتوانستم آن را از دل فلسفه خواندن يا خواندن از فيلسوفان پيدا كنم