ظاهربيني ديني
براي مثال اگر از غدير صحبت ميكنيم، در درجه اول بايد از ميزان تقيد به مضامين و ارزشهاي تبليغي امام علي(ع) كه در نهجالبلاغه آمده و در دسترس است، بگوييم و نه از طول و عرض جشن آن. با اين حال پرسش اين است كه چرا مسوولان كشور به جاي ارجاع به آمارها و شاخصها و سنجههاي معتبر و مرتبط با دينداري به مسائل ظاهري و بدون ربط با فلسفه دينداري اشاره ميكنند؟ در واقع چرا به جاي واجبات بر مستحبات تاكيد دارند. مگر نه اينكه بعثت براي برپايي قسط و تكميل مكارم اخلاقي و از اين قبيل است؟ خوب چرا نشانگرهاي اين ويژگيها را نميسنجيد و به جاي آن به شاخصهاي ظاهرگرايانه روي آورده ميشود؟ مهمترين علت اين رفتار غلبه ظاهرگرايي است كه خود را در شكلهاي گوناگون نشان ميدهد. رياكاري نتيجه روشن اين رفتار است كه اتفاقا از شاخصهاي منفي دينداري است. چرا برخي افراد حتي در جواني و ميانسالي چند داغ مهر در پيشاني دارند، درحالي كه بيشتر مراجع با ۸۰ سال عبادت از داشتن چنين نشاني محروم هستند؟ چرا ظاهر بسيار مذهبي با ريشهاي آراسته و انگشتر عقيق و تسبيح شاهمقصود و ذكر هميشگي و دايمالوضو دارند ولي بعدا اخباري از آنان شنيده ميشود كه دود از كله همه بلند ميشود؟ اين ظاهرگرايي بلاي جان دينداري و ترويج آن است، به ويژه اگر توجه كنيم كه دين بايد با باطن و رابطه فرد با خداوندي كه بالطبع دانا به همه امور و قلبهاي افراد است كار داشته باشد و ظاهرگرايي دقيقا به معناي آن است كه دين را از رابطه فرد و خدا به رابطه فرد با فرد و ظاهر تقليل ميدهد. اين رويكرد است كه در گزارش آقاي وزير ارشاد درباره رواج دينداري به اين صورت بازتاب پيدا ميكند كه سال گذشته ۸۱ درصد جوانان و نوجوانان سياه بر تن كردهاند و شايد از اين تحول بزرگ! اين نتيجه را گرفتهاند كه جامعه ايران نسبت به ۵۰ سال پيش باايمانتر، مومنتر و عفيفانهتر شده است! و هيچ شاخصي براي اين ادعاهاي گزاف ندارند درحالي كه تمامي شواهد حاكي از معكوس بودن اين مسير دارد، چه شاهدي روشنتر از برخي منصوبين اين وزارتخانه كه در احكام ظاهرگرايانه با صفات بسيار عرفاني و غلوآميز تعريف و به پست و مقام منصوب ميشوند، ولي در باطن چنان هستند كه كل مقامات وزارتخانه متبوع از شنيدن اخبارش شرمنده ميشوند. اين وضعيت نتيجه ظاهرگرايي به همراه گروهگرايي افراطي است. علت ديگري هم كه براي توجيه استناد به اين گزارشها وجود دارد، ترس از تبعات پذيرش واقعيت است. حكومتي كه با ادعا و هدف رواج دينداري شكل گرفته، اگر نتيجه معكوس داشته باشد، پس بايد بپذيرند كه اين فلسفه؛ از اساس يا به دليل كاركردهاي موجود ناكارآمد و بينتيجه بوده، سهل است كه نتيجه عكس داشته است. طبيعي است كه از اين مسير بايد برگشت و به اين راه ادامه نداد. اگر چنين واقعيتي در جامعه باشد كه هست، آنگاه براي ناديده گرفتن و قلب واقعيت بايد روايتي جديد از واقعيت را روي كاغذ جعل كرد يا واقعيت را به گونه ديگري كه مطلوب آن نتيجهگيري است ديد، بدون اينكه كسي آن را نقد كند. بسياري از اين گزارشها كه مقامات رسمي اعلام ميكنند فاقد اعتبار علمي و نيز سوگيرانه و نادرست است فقط براي قانع كردن مقامات به وجود واقعياتي است كه وجود خارجي ندارد. والسلام.