یادداشتی بر داستان کوتاه «ماهیها در باد» نوشته حسین آتشپرور
این خاک نفس نمیکشد
شبنم کهنچی
این روزها خاک در زایندهرود، در دریاچه ارومیه، دریاچه هامون، تالاب گاوخونی و... همان خاکی است که به قول راوی «ماهی در باد»، نفس نمیکشد و باید آن را در تابوت ریخت؛ «خاک را در تابوت بریز حسینا، این خاک مرده است.»
داستان کوتاه «ماهی در باد» که حسین آتشپرور آن را به سیمین دانشور تقدیم کرده، داستان مرگ خاک است، خاکی که بیآب فقط بر باد مینشیند و همه چیز را میبلعد. این داستان را که با اسطوره، غنیشده میتوان مرثیهای برای جای جای خاک مردهای دانست که دیگر گهواره آب نیست.
حسین آتشپرور «ماهی در باد» را با پیشانینوشتی از «تفسیر سورآبادی» که تفسیری از قرآن و حاصل کار ابوبکر عتیق نیشابوری در قرن پنجم هجری است، آغاز کرده. پیشانینوشتی که نثرش و مضمونش در اولین جمله داستان ادامه یافته است؛ «پس آنگاه بارانی از سنگریزه بر آنجا فرو بارید. چون صبح بدمید شهر «سدوم» به صورت بیابانی درآمده و خانههای قوم ویران شده بود» (تفسیر سورآبادی)، «شن روان موج خورد و تا ساق پای حسینا بالا آمد. گرد و خاک چرخ زد. موج بالاتر آمد و حسینا به نفس نفس افتاد... گردباد او را به خود کشید. زیر پایش ذرهذره خالی شد و تاریکی او را بلعید.» (ماهی در باد). این پیشانینوشت نه فقط در اولین جمله ادامه یافته بلکه در تمام داستان جاری است؛ بیابان، سنگ، باریدن، ویرانی و صبح...
راوی داستان «ماهی در باد» دانای کلی است که به ذهن هیچیک از شخصیتهای این داستان سرک نمیکشد اما زبان همه کس و همه چیز میشود؛ زبان حسینا، زبان باد، زبان شبح، زبان زن سنگی، زبان ناهید و.... همانطور که روایت زمان مشخصی ندارد اما به مکانهای مختلفی سرک میکشد تا نشان دهد خاک چطور همه چیز را پر کرده است؛ به شوراب، قلعه دختر، کوه اشتران، به کویر لوت (خراسان) و در بازگشت به گذشته به گندی شاپوردر خوزستان.
«ماهی در باد»، تصاویری دارد که داستان را غیرواقعگرا میکند: «حسینا در میدانگاهی «شوراب» میان سیلاب خون، بر مرتفعترین قله سبز شد و دوسازه را به دهان گرفت و شروع به زدن کرد. قلههای خارایی تازه از کف اقیانوس بیرون آمده بود و آب آن را ماهیان ِ سرخ قطره قطره میمکیدند... کف اقیانوس یکپارچه مخمل سبز بود. ماهیها، رقص ِ سرخ میکردند و تمام گل و گیاه با دو سازه که نفس گردان ِ حسینا بود و میبارید، در مداری ابدی نظم گرفته بودند.» این داستان توصیفاتی دارد که آن را تبدیل به داستانی واقعگرا میکند؛ مانند توصیف رسوم سنتی مربوط به شترها: «لوک جلودار آذینبندی بود. شترهای دیگر هم، آینهبندان. منگولههای رنگی در آیینههای پیشانی، همراه با صدای جیرینگ جیرینگ. با هر حرکت ِ پا و سر نهصد و نود و نه شتر، هزاران چرخ میخورد و در هر چرخش، هزاران رنگ بود.» حتی گاهی میتوان اثر از سبک رئالیسم جادویی را در این داستان دید: «وقتی زن گفته بود درخت پسته برای الو خوبه شبح زن را دیده بود که سرشاخهای را در آتش انداخت و نیست شد.» از سوی دیگر اتکای داستان به اسطوره باعث شده به عنوان یک داستان نمادین هم شناخته شود؛ ناهید و شاپو... همچنین این داستان را میتوان جزو داستانهای بومی گنجاند که به زندگی مردم کویرنشین پرداخته. این تنوع یکجا کنار هم و پیچیده بههم از ویژگیهای داستان «ماهی در باد» است.
آتشپرور همانطور که این داستان را به سبکهای مختلف داستانی آمیخته، آن را به رنگ نیز آغشته کرده است: «اسکلتی بلوری به رنگ سرخ خرمن میکوبید. چندین شبح به شکل بز در نمکزار میچریدند. اسکلتی نارنجی پشت چرخ پشمریسی بود. شبحی از نمک، گندم آرد میکرد و خورشید با رنگهای سبز و بنفش و صورتی برآمد.»
غیر از رنگ این داستان که به دور از فضای شهری و به صورت کامل در طبیعت جریان دارد به موسیقی نیز مزین است: «دوسازه». این سازی است که حسینا میزند، برای مستی: «حسینا به قله کوه رفت و رو در روی نقش سنگی زن دوسازه را رو به هوا ساز کرد: شب و آتش و آینه. رنگ و رقص. شتر، مست. آدم، مست. شب و دوسازه، مست. رقص ِ آدم و شتر و دوسازه...» برای ماهیهایی که از دریای خون، قطره قطره خون میمکند و سبزی همهجا را میگیرد: «حسینا روی آن قله دوسازه را میان لبها رو به هوا داشت. سبزهها همراه نفس گردان او قد کشیدند.» و برای قربانی کردن: «حرکت تند رنگها در آینه. رقص شتر. برق ِ آفتاب. آسمان ِ آبی. صدای دوسازه میبارید و میبارید و میبارید. در حرکتی تند حسینا دوسازه را جلوی پای نقش سنگی پرت کرد. دست برد و کارد را از بغل پای تاوه به در کشید...»
نام داستان نشان میدهد نویسنده چقدر از حیوانات برای ساختن فضای داستان و نمادسازی استفاده کرده است: «ماهی در باد». غیر از ماهی، سگ یک چشمی در داستان وجود دارد که در اولین تصویر از کنار میدانگاهی شوراب، وغ میزند، در میانه داستان در کوچهها زوزه میکشد و در پایان داستان تا شانه در شن فرو رفته و سنگ شده. در کنار این سگ، شبحهایی به شکل بز در نمکزار میچرند، ماری است که ابتدای داستان فیش فیش کنان ردی بر خاک میاندازد و اواخر داستان از او فقط پوستی افتاده میبینیم. موشی است که اولین تصویر مشغول جویدن بن دیوار است و در پایان داستان راوی تله موشی بر قله میبیند. قمری، بره آهو... و شتر که قربانی شد.
آتشپرور از توجه به طبیعت و کمک گرفتن از المانهايش پا فراتر گذاشته و چهار عنصر طبیعت را نیز در محضر این داستان احضار کرده است: «قرنها باید بگذرد، باد بوزد تا سنگ خاک شود خاک باد و باد، آتش و آتش، آب.» باد در این داستان با حسینا حرف میزند و خاک همهچیز را پر میکند. همان پاراگراف ابتدای داستان راوی میگوید: «باد با خود گفت: آخرین موجود زنده «شوراب» هم هیچ شد.» و گویی همان ابتدا، داستان از آخر به اول گفته میشود، داستان قربانی شدن حسینا. یا جلوتر: باد گفت: در پی چه میگردی حسینا؟» و اواخر داستان: «باد میگوید: تو اگر نباشی خاک تنها خاصیتی ندارد.»
نویسنده در داستان «ماهی در باد» نثری کلاسیک و شاعرانه دارد. نثر روان است اما خواننده با زبانی پرکنایه روبهرو است. شخصیت واقعی این داستان فقط حسینا است، مردی که تنها بازمانده شوراب است، آیینهای مذهبی و اسطورهای را بهجا میآورد تا باران ببارد و شوراب را نجات دهد؛ نهال پسته میکارد، شترش را قربانی میکند، شکر تقدیم میکند، ساز میزند، میرقصد... تا ناهید که نگهبان آبهای زمین است به رحم بیاید. اما باران نمیبارد و حسینا هم در شن مدفون میشود؛ حسینایی که از ابتدای داستان نماد زندگی بود و پیش از آنکه قطارهای شتر در پای «قلعه دختر» یکی یکی بمیرند و صدای زنگ شترها خاموش شود، با نهال پسته میآید.
در این میان راوی، حسینا را به سفری تاریخی میبرد. جایی که ناهید نا دیدن حسینا شروع به اشک ریختن میکند و شاپور میترسد گندی شاپور را آب ببرد. پس او را به قله کوه میبرد و به سنگی میبندد... ناهید آنقدر میبارد که همه جا سبز میشود و خودش سنگ. وقتی حسینا از گذشته بازمیگردد پای همین نقش سنگی زن، ساز میزند، میرقصد و شترش را قربانی میکند.
«ماهی در باد» نوشته حسین آتشپرور در مجموعه داستانی به همین نام سال 89 منتشر شد و سال 90 توانست برنده اولین دوره جایزه مطبوعات ادبی (لوح زرین سیمین دانشور) شود. آتشپرور سال 1331 در دیسفان- گناباد به دنیا آمد. او از داستاننویسان نسل سوم ایران است.