معمايي كه آسان شد ولي حل نشد
علي رضايي
«آحاد مردم خواستار رعايت حجاب در جامعه هستند». «مردم خواستار برخورد قاطع با اغتشاشگران هستند».«مردم حامي و پشتيبان اصلي دولتانقلابياند...» گرچه بيان اين دست جملات از زبان مسوولان و صاحبمنصبان كشور امر رايجي است ولي كساني كه با اقشار مختلف جامعه در ارتباطند، در مواجهه با اين جملات يا تركيبهايي چون «دولتمردمي» ، اين پرسش در ذهنشان جوانه ميزند: مقصود گوينده از واژه مردم چيست و چه كساني در دايره اين مفهوم ميگنجند؟!اگر مترادف واژه مردم را آدميزاد، انسان، بشر و... بدانيم و اطلاق آن بر ۸۵ ميليون ايراني را مدنظر قرار دهيم، آنگاه انتساب چنين خواستهها و ارزشها و مطالباتي به تمامي مردم با واقعيتهاي خارجي انطباقي ندارد و مقصود گويندگان جملات فوق مبهم باقي ميماند. اكنون امام جمعه مشهد به ياري آمده و ابهامها را تا حدودي رفع كرده است.
او به صراحت اعلام كرده: ما، متدينان را به نام «مردم» ميشناسيم. براي ما آن مردمِ لاييك موضوعيت ندارند، مردمِ متدين موضوعيت دارند. نياز به توضيح ندارد كه با اين تعريف، كسر قابل توجهي از اتباع ايراني از دايره شمول واژگاني مردم حذف شده و به تعبير آقاي علمالهدي اساسا موضوعيت نداشته و به هيچ انگاشته ميشوند. اگرچه مُعمّاي واژه مردم در ذهن و ضمير برخي مسوولان، با اين تعريف امام جمعه مشهد آسان شد، ولي اين مُعمّا هنوز حل نشده است. چرا ؟! زيرا ايشان در تعريف مردم، قيدي را اضافه نموده و گفته است: مردمِ متدين موضوعيت دارند.پس او بايد رفع ابهام جديدي كند كه مقصود از قيد متدين چيست؟ آيا فقط مسلمانان ايراني مشمول اين تعريف ميشوند و اقليتهاي مذهبي از اين دايره خارجند يا خير؟! آيا از نظر ايشان، فقط ايرانيان شيعه حائز وصف مردمند يا ايرانيهاي سني با جمعيتي بيش از ده ميليون نفر هم مردم حساب ميشوند؟! سوال مهمتر اينكه آيا ايرانيان مسلمان شيعه، كه اكثريت جامعه را تشكيل ميدهند، همگي در محدوده تعريف مردم قرار دارند يا فقط آن قسمتي از شيعيان كه به اصطلاح انقلابياند و قرائت فقهي خاص مد نظر آقاي علمالهدي در باب حكمراني را پذيرفتهاند مُشرّف به شرف واژه مردم ميشوند؟! اين سوالات ميتواند جزئيتر از اين نيز ادامه يابد ولي به همين سه پرسش كلي اكتفا ميكنم. خوب است ايشان در كنار پاسخ به اين سه پرسش و رفع ابهام از قيد« متدين» به اين نكته نيز توجه كند كه هر تخصيصي، لاجرم تخصيص ديگري را به دنبال دارد و پاياني بر آن متصور نيست، در حدي كه ممكن است در آينده نه چندان دوري، بانگي بلند شود كه:« مركز افتاد برون، بس كه شد اين دايره تنگ...»
به عنوان يك محصل علمحقوق بايد به ايشان تذكر دهم اولا: تركيب «مردمِ متدين» هيچ جايگاهي در قانون اساسي كشور ما ندارد. ثانيا: مطابق ادبيات حقوقي و روح قانون اساسي، كليه ساكنين ايران به استثناي اشخاصي كه تبعيت خارجي آنها مُسلّم باشد و يا كساني كه پدر يا مادر آنها ايراني است [ با لحاظ شرايط قانوني] ايراني و جزو مردم ايران محسوب شده و از كليه حقوق مندرج در قانون اساسي و قوانين عادي برخوردارند . واژه مردم به نحو اطلاق در جايجاي قانون اساسي از مقدمه تا پايان آن، بارها تكرار شده است.ملاحظه اصول متعدد نشان ميدهد كه از نظر قانون اساسي، تمامي ايرانيان از هر دين و آيين و قوم و زبان و جنسيتي، در دايره شمول واژه مردم بوده و داراي حقوق مساوي در كليه زمينههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و... هستند. اگر قانون اساسي معيار داوري است، بايد به امام جمعه مشهد متذكر شد كه بر خلاف نظر ايشان، مردم ايران عليالاطلاق حتي اگر متدين هم نباشند، به صرف آدميزاد بودن از نظر قانون اساسي، نه تنها موضوعيت دارند بلكه در كليه زمينهها با لحاظ شروط قانوني بر سرنوشت خود حاكمند.