باگت فرانسوي يا نانهاي خانگي محلي در ايران
محمد نيكوفر
پنجشنبه، 4 خرداد 1396:
سلايق غذايي افراد در سفر متفاوت است. براي بسياري از ايرانيان بهترين بخش سفر رفتن به رستوراني و سفارش جوجهكباب، كباب يا چيزي مشابه است، نيز هنگام رفتن در طبيعت كموبيش همان الگو را دنبال ميكنند. براي برخي ديگر سحرخيزي، بيرون رفتن و خوردن كلهپاچه ارجحيت دارد. مثالهاي فراواني را ميتوان براي افراد با ذائقههاي متفاوت و در فرهنگهاي مختلف آورد.
فكر كنم اين احساس لذت از نوع خاصي غذا بيشتر از آنكه به حس چشايي مربوط باشد، به سابقه ذهني آن غذا در حافظه ما برميگردد. تحليل اينكه آيا سهم خانواده و باورهاي اجتماعي در مورد انتخاب آن نوع غذا بيشتر است يا سهم حس چشايي، از حوصله و نيز از بضاعت علمي من خارج است. نيز در اينجا قصد ندارم به شرح ذائقه متفاوت خود بپردازم و ضرورتي در بيان آن نميبينم. اما بد نيست در اينجا از يك خاطره شيرين و در عين حال معمولي يك روز سفر بنويسم.
روي مسيري مستقيم از پاريس تا تولوز ركاب ميزنم. هواي اين قسمت فرانسه در ميان روز گرم ميشود، اما هواي صبحدم مطبوع و دلپذير است و من به همين دليل خيلي زود ركابزني را شروع ميكنم. امروز خيلي خوششانس بودم كه درست زماني كه وارد روستاي روي مسير خود ميشوم، نانوايي روستا شروع به كار كرده است. معمولا در روستاهاي برخي كشورهاي بزرگ اروپاي غربي نانواييها صبح زود شروع به كار ميكنند. اين نانواييها نانهايي را به سليقه افراد آن منطقه پخت ميكنند كه معمولا نان حجيم هستند. از آن نوع نانهاي پهن و لاغر به سبك ايران و خاورميانه در آنجا خبري نيست. در فرانسه معمولا مردم باگت ميخورند. اما خوردن باگت در روستاهاي فرانسه كه با دست به عمل ميآيد، داراي كيفيت بسيار متفاوتي از باگت ماشيني
است.
عكس ضميمه را در همان روز گرفتهام. ساعت 7 صبح به مركز روستا رسيدم، متوجه شدم مردم روستا به سمت نانوايي (بلانژري) ميروند تا نان تازه بخرند. من هم دوچرخه را در جايي گذاشته، به نانوايي رفته و از نانواي جوان خوشاخلاق دو باگت ميخرم. يكي را براي وعدههاي غذايي بعدي داخل خورجين ميگذارم و ديگري را هم كه با كنجد كامل است براي صرف صبحانه بيرون ميگذارم. جاي آرامي را در آن اطراف پيدا كرده و نان را كه هنوز گرم است با پنير و گردو همراه كرده و با لذت فراواني ميخورم. براي من از خوردن غذايي گرم در يك رستوران گران در مركز پاريس دلچسبتر است.
اما اين تنها تجربه لذتبخش من از تناول يك غذاي ساده نبوده است. مثلا در سفري ديگر وقتي روي جاده قهرود، قمصر، كاشان در حال ركابزني بودم، در حومه جنوبي كاشان يك تابلوي نان خانگي هيزمي ديدم. وارد آن كوچه فرعي شده و از آن نانوايي نان گرم بزرگ و سنگيني را كه داراي كيفيت مطلوبي بود، خريدم.همانجا در داخل آن نانوايي بزرگ روي تختي نشسته و آن نان را با پنير زيرهاي همراه كرده و خوردم، تجربه خوبي بود، خصوصا كه با گپ زدن با شاطر همراه شد.