• ۱۴۰۳ شنبه ۱۳ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5549 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۶ مرداد

مختصات گذار به نظم نوين جهاني تشريح شد

جهان براي همه

كيهان برزگر استاد روابط بين‌الملل دانشگاه طي تحليلي درخصوص نظم نوين بين‌المللي معتقد است: جهان در حال گذار به يك نظم نوين بين‌المللي است. ويژگي جديد اين نظم ايفاي نقش فعال كنشگران قدرتمند منطقه‌اي به همراه قدرت‌هاي بزرگ براي مديريت مسائل منطقه‌اي و جهاني است. بنا به جبر و ضرورت، قدرت‌هاي منطقه‌اي خواهان ايفاي نقش متناسب با ظرفيت‌هاي قدرت ملي و سازگاري آن با محيط ژئوپليتيك در قالب مشاركت با بازيگران جهاني هستند. بر اين مبنا، موضوع محوري در نظم نوين برمبناي مفهوم «جهان براي همه» است.
سه تحول مهم ژئوپليتيك و زنجيره‌وار منجر به تقويت مفهوم «جهان براي همه» شده است. نخست، تضعيف معادله غرب كه با خروج نيروهاي نظامي امريكا از منطقه غرب آسيا و واگذاري ميدان سياست و امنيت به قدرت‌هاي منطقه‌اي براي نخستين‌بار بعد از جنگ جهاني دوم اتفاق مي‌افتد. خلأ حضور فعال قدرت‌هاي بزرگ همزمان ميدان‌هاي رقابت و همكاري را براي كنشگران منطقه‌اي فراهم مي‌كند. اما اين كنشگران همچون ايران و عربستان سعودي و تركيه بنا به مصلحت و منافع بيشتر گرايش به همكاري و متنوع‌سازي روابط همزمان با دنياي غربي و دنياي غيرغربي دارند. نمونه آن، اتخاذ الگوي جديد سياست خارجي عربستان سعودي در تقويت همكاري‌هاي منطقه‌اي به ويژه با ايران است.
دوم، جنگ اوكراين كه نوعي پلوراليسم در مواجهه با سياست جهاني ايجاد و مفهوم «جهان غيرغربي» (به اصطلاح غربي‌ها «جهان جنوب» و از نگاه روس‌ها «جهان اكثريت») را وارد عرصه روابط بين‌الملل كرده است. در اين جنگ، قدرت‌هاي منطقه‌اي همانند ايران، تركيه و عربستان سعودي، هند، برزيل و... از انفعال سنتي در مواجهه با مسائل جهاني خارج و نقش‌هاي مستقل، متعادل و متناسب با ظرفيت‌هاي قدرت ملي خود را دنبال مي‌كنند. آنها از يك‌سو، مخالف جنگ روسيه در اوكراين هستند و آن را محكوم مي‌كنند، چون اعتقاد به اجراي حقوق بين‌الملل به‌طور برابر براي همه ملت‌ها دارند. از سوي ديگر خواهان پيروزي غرب و ناتو در اين منازعه نيستند، چون احساس مي‌كنند معادله غرب در سلطه بر سياست جهاني بيش از حد جلو رفته است. به گزارش خبرآنلاين در ادامه اين مطلب آمده است: سوم، ايفاي نقش سياسي چين در عرصه رقابت‌هاي ژئوپليتيك منطقه‌اي و جهاني است. برمبناي نظريه سيكل قدرت، گسترش حجم اقتصاد يك كشور نيازمند پشتيباني از طريق ايفاي نقش فعال سياسي است. چين از فرصت دو تحول ژئوپليتيك فوق استفاده كرده و با ايفاي نقش ميانجيگرانه در بهبود روابط ايران و سعودي جايگاه جهاني خود را با تقويت روابط با اين دو قدرت منطقه‌اي تحكيم بخشيد. كاري كه روسيه به دليل ظرفيت كم اقتصادي قادر به انجام آن نبود. اما بي‌شك چين از تمامي ظرفيت‌هاي موجود خود براي جلوگيري از شكست روسيه در جنگ اوكراين و با ناتو در جهت تامين منافع استراتژيك خود استفاده خواهد كرد. از ديدگاه چين، غرب و ناتو بيش از حد بر سياست جهاني سلطه دارند. بر همين مبنا، چين با ارايه الگوي «ابتكار امنيت جهاني»، رويكرد سياست خارجي خود را متمركز بر ادغام فعاليت‌هاي اقتصادي و نقش‌هاي ژئوپليتيك با هدف ايجاد تعادل در سياست جهاني از طريق مشاركت فعال با دنياي غيرغربي و قدرت‌هاي منطقه‌اي كرده است. بر اين مبنا، اكنون با دو جهان روبه‌رو هستيم: جهان غربي و جهان غيرغربي كه همزمان در خط رقابت و همكاري تكنولوژيك و ژئوپليتيك قرار دارند. در اين مواجهه، قدرت‌هاي جهاني عمدتا در بلوك‌هاي شرق (چين و روسيه) و غرب (امريكا و سه قدرت اروپايي) خواهان جذب قدرت‌هاي منطقه‌اي در بلوك‌هاي خود براي تقويت جايگاه جهاني خود هستند. در روند جذب حمايت قدرت‌هاي منطقه‌اي جالب اينكه، معادله غرب همانند دوران جنگ سرد در پي تقويت ائتلاف‌هاي سياسي- نظامي براي حفظ سلطه سنتي خود بر سياست منطقه‌اي و جهاني و در مقابل معادله شرق در پي تقويت ائتلاف‌هاي توسعه‌اي و اقتصادي براي تضعيف مهم‌ترين ابزارهاي سلطه معادله غرب در نظام جهاني يعني جنگ، تحريم و مكانيسم مالي (سلطه دلار در تبادلات تجاري) است.
به واقع، گذار به نظم نوين خود حاصل افزايش توان و ظرفيت‌هاي سياسي- اقتصادي و نظامي قدرت‌هاي نوظهور منطقه‌اي و جهاني غيرغربي از يك‌سو و نارسايي‌هاي معادله غرب در مديريت سياست جهاني از سوي ديگر است. دستيابي قدرت‌هاي نوظهور به تكنولوژي‌هاي مستقل و قدرت بازدارندگي و ادغام آنها با عنصر جغرافيا، يك برتري نسبي در ايجاد زنجيره منطقه‌اي انتقال كالاها و بهره‌برداري از عنصر ژئوپليتيك براي توليد ثروت و امنيت در محيط منطقه‌اي آنها فراهم كرده است. به عنوان نمونه، تركيب و ادغام كريدورهاي جديد شمالي- جنوبي (روسيه، آذربايجان- ايران- هند) و شرقي- غربي (جاده جديد ابريشم چيني) يك تحول برجسته توسعه‌اي و ژئو استراتژيك در شكل‌گيري يك محور ژئوپليتيك آسيايي در خارج از جهان غربي است. با كنترل و تقويت «زنجيره انتقال منطقه‌اي كالاها»، اين محور قادر است منطقه بسته سرزميني اوراسيا را به مناطق جنوبي خليج‌فارس و اقيانوس هند و در حاشيه آنها به مناطق شرق و غرب مديترانه (شامات و شمال آفريقا به ترتيب) متصل كند. به نظر نظريه‌هاي سنتي ژئوپليتيك در روابط بين‌الملل، همچون تسلط بر «هارتلند» (يعني همين مناطق اوراسيا و حاشيه‌هاي آن) مساوي است با تسلط بر جهان، در هندسه معادلات جهاني جان دوباره‌اي مي‌گيرند.
همزمان نارسايي‌هاي غرب در مديريت سياست جهاني و منطقه‌اي نقش برجسته‌اي در تضعيف موقعيت اين بلوك قدرت داشته است. اكنون بحث غالب مفهومي و موضوعي در بسياري از كنفرانس‌هاي بين‌المللي بر محور چگونگي مواجهه با جهاني‌زدايي و غرب‌زدايي است. سازه فكري غرب سعي در القاي اين بحث دارد كه ايدئولوژي ليبرال- دموكراسي غربي در ماهيت انعطاف‌پذير است و همچون گذشته راهي براي سازگاري، حفظ و برتري جايگاه خود در سياست جهاني پيدا مي‌كند. به عنوان نمونه، غرب با طرح جريان «استعمارزدايي» در دهه 1960 و 1970 در مسير يكدست كردن جهان بر آمد، چون باور عمومي اين بود كه نيروهاي ملي برآمده از خيزش‌هاي ملي و مردمي‌ در نهايت به سمت غرب گرايش مي‌يابند. از اين طريق غرب تلاش كرد تا تضادهاي موجود در ماركسيست و نظام كمونيسم را به سود خود رقم بزند. در اين روند غرب موفق شد تا با بهره‌برداري از نارسايي‌هاي سياسي و اقتصادي نظام سوسياليستي شوروي در جنگ سرد پيروز شود و به اصطلاح «جهاني شدن ليبرال-دموكراسي» را به جريان بيندازد و بر سياست جهاني سلطه مطلق يابد.
اما برخلاف سازه فكري و غالب غربي، جهاني شدن منجر به توليد ثروت و افزايش امنيت به‌طور برابر براي همه نشد. به جاي آن منجر به رشد ملي گرايي و اتكا به خود و بي‌اعتمادي فزاينده به اصول و اهداف غرب درجهان غيرغربي شد. به‌واقع، استفاده بيش از حد معادله غرب از ابزارهاي جنگ و تحريم به ويژه توسط امريكايي‌ها، استانداردهاي دوگانه در مديريت مسائل جهاني و مهم‌تر از همه نفي هدفمند چندجانبه گرايي در مديريت سياست جهاني، همگي منجر به شورش سياسي دنياي غير غربي عليه دنياي غربي شده است. تبعيض هسته‌اي و حقوق بشري به نفع اسراييل و به بهاي منافع ايراني‌ها و فلسطيني‌ها فقط دو نمونه استاندارد دوگانه غرب هستند. تحريم روسيه بدون مشورت با جهان غيرغربي، امنيت غذايي، امنيت انرژي، امنيت هسته‌اي، امنيت زيست محيطي و به‌طور كلي امنيت بشري را در جهان به خطر انداخته است.
نظم نوين خواهان روابط متعادل در عرصه‌هاي سياسي و اقتصادي در يك جهان برابر يا به عبارتي متكي بر مفهوم «جهان براي همه» است. اين نظم الزاما ضد غربي نيست، اتفاقا جهان غيرغربي به روابط متوازن با معادله غرب براي ايجاد تعادل در روابط با شرق به لحاظ توسعه‌اي و اقتصادي و همزمان نشانه‌اي از منزوي نبودن نياز دارد. اما اين واقعيت را نبايد ناديده گرفت كه دنياي غير غربي از نارسايي‌هاي غرب در هدايت سياست‌هاي منطقه‌اي و جهاني به ستوه آمده و خواهان ايفاي سهم خود در معادلات توليد ثروت و امنيت در جهان است. بي‌شك، در منازعه ميان قدرت‌هاي بزرگ، قدرت‌هاي منطقه‌اي محل تنفسي پيدا مي‌كنند تا ضمن ابراز وجود و ايفاي نقش در سياست جهاني و محيط ژئوپليتيك خود، به همكاري‌ها و تعاملات خود سروسامان جدي‌تري بدهند. به اين لحاظ، معادله غرب يا شرق براي حفظ و تقويت جايگاه خود در سياست جهاني بايد تن به مشاركت و همكاري با قدرت‌هاي منطقه‌اي بدهند و بالاتر از همه فلسفه سياسي و مفهومي خود از حكمراني بين‌المللي را به سمت «جهان براي همه» سوق دهند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون