يادداشتي درباره يك جنبش هنري معاصر
آيا «سقاخانه» فقط يك عنوان است؟
حجت اماني
جنبش هنري سقاخانه از مهمترين رخدادها در تاريخ هنر مدرن ايران به شمار ميآيد كه از زواياي مختلفي مورد بررسي، نقد و بازخواني قرار گرفته است. اين نوشتار با نگاهي فرامحلي به اين جنبش و تاثير بافت فكري حاكم در منطقه جغرافيايي هنر خاورميانه در شكلگيري بسترهاي فكري و هنري آن در ايران ميپردازد.
با عقبنشيني استعمارگران غربي در خاورميانه پس از جنگ جهاني دوم و نيز تغييراتي كه در تجربههاي هنرمندان غربي رخ داده بود، اين تجارب تجسمي ضمن نفي آموزشهاي آكادميك غربي تمايل به استفاده از عناصر و اشكال الهامبخش از سنتهاي هنري جغرافياي جهان اسلام را همراه داشت؛ مانند هانري ماتيس هنرمند فرانسوي كه در آثارش از سنتهاي زيباشناسانه نگارگري (مينياتور) بهرههاي فراوان برد. افزون بر اين، مولفه مهم ديگري چون ظهور ناسيوناليسم و قدرت آن در منطقه و همچنين شكلگيري هويتهاي جديد بعد از جنگ جهاني دوم و استقلال دولتهاي اين ناحيه، هنرمندان اسلامي را بر آن داشت تا روندها و گرايشهاي غالب زمان خود را زير سوال بردند. بنابراين سنتهاي تجسمي محلي و بومي كه پيش از اين توسط معلمان غربي به عنوان غيرهنري رد ميشدند، وضعيت هنر را براي بسياري از هنرمندان اين عرصه بازيابي كرد. به اين ترتيب هنرمندان در اين مناطق شروع به بازگشت به ريشههايشان كرده و ميراث خود را كاويدند. همچنين غرور جديدي به مليت و استقلال سياسي تازه يافته خود به دست آوردند. اين بيداري فرهنگي منتهي به رشد و توسعه هنر معاصر در حوزه جغرافياي جهان اسلام شد.
در اين برهه، هنرمندان خاورميانه كه دچار پراكندگي و سرگشتگي شده بودند بدين معنا كه آموزههاي سنتي با آموزههاي متنوع غربي برايشان قابل درك نبود، چراكه از نظر بافت فكري همگون نبودند. از اين رو در تلاش براي جستوجوي هويت بودند و آن را تنها ابزاري براي حفظ خود ميديدند. برخي از اين هنرمندان با اين باور كه هنر امري جهاني است ضرورتي براي استفاده از ميراث فرهنگي خود نميديدند و در مقابل عدهاي تنها به سوژهها و موضوعات محلي خود در قالبهاي رايج اروپايي مانند جنبشهاي نوظهور امپرسيونيست و كوبيست را ادامه دادند و گروهي نيز به دنبال اين بودند كه به سنتهاي زيباشناسانه ميراث مكتوب گذشته خود كه بيشتر شامل نگارگري و خوشنويسي ميشد به كارهايشان هويت دهند. هرچند گروهي از اين هنرمندان از به كار بردن پيكرهها و نشانههايي از سنتهايشان با روشهاي غربي، ناخشنود بودند. افزون بر اينها، ايجاد فضاي پسااستعماري و نقد غرب و متفكران اسلامستيزي چون ارنست رنان، همچنين ايجاد بستري در نيمه دوم قرن بيست و يكم به هنر آبستره در جهان عرب و مهمتر از همه براساس احساس نياز هنرمندان آنان را به كشف دوباره هنر گذشته رهنمون ساخت، چرا كه غير از اين چگونه ميتوانستند با آموزههاي غربي و آموزشهاي آكادميكي كه در مدارس غربي گذرانده بودند شكل خلاقانه ديداري تازهاي به وجود آورند؟ به اين ترتيب در تلاش براي جايگزين كردن شيوههاي غربي بودند و بررسي مولفههاي زيباشناسانه تمدن گذشته خودشان را از سر گرفتند كه برخي از جريانها و جنبشهاي بومي را در حوزه زيست خود شكل دادند.
از مهمترين اين جنبشها انجمن حاميان (مدافعان) هنري مصر متشكل از گروهي هنرمندان مصري از جمله محمد عبد الهادي و حسين القربالي به وسيله و سرپرستي حبيب گرجي از هنرمندان و پيشگامان هنر مدرن بود كه در سال ۱۹۲۸ م در مصر تاسيس شد. اعضاي اين گروه خارج از مصر، در فرانسه و انگلستان آموزشهاي لازم را براي تدريس نقاشي در مصر گذرانده بودند. اما با اين وجود، پس از بازگشت به مصر تغيير جهت دادند. در واقع اولين گروه هنري مصري غربستيزي بودند كه با هدف زدودن تاثيرات غربي از هنر معاصر مصر به نفع مليگرايي، آغاز به كار كردند. آنها به جاي تغيير سوژهها و موضوعات محلي مانند زنان با پوششهاي محلي، مراسمهاي محلي، دهقانان و كارگران مصري و... روي سبك و شيوههاي هنري فارغ از تاثيرات غربي متمركز شدند. تلاش و تفكر آنها در جهت آفرينش هنر مصري (ميراث مصرباستان و دوره اسلامي) با استفاده از هنرهاي محلي و بومي بود كه با فنون غربي آغشته نبود. در مناطق ديگري از خاورميانه با كمي تفاوت زماني جنبشهاي بومي و محلي مانند «بعدواحد» در عراق كه متمركز بر استفاده از خوشنويسي بود، روي داد و نيز جنبش هنري خارطوم قديم در سودان از جمله آنهاست. بنابراين ميتوان گفت: زمينهها و بسترهاي فكري در منطقه شكل گرفته است و در ايران نيز با تاخير، در برنامههاي دانشكده هنرهاي تزييني تهران كه با سياستهاي فرهنگي كلي حاكم بر فضاي جامعه هنري آن روز، هدف ايجاد هنر مدرن با استفاده از هويت و نشانههاي ملي بود. كريم امامي از جمله استاداني بود كه در اين دانشكده، زبان انگليسي تدريس ميكرد و به دقت برنامههاي اين دانشكده را زيرنظر داشت كه بعدها نام سقاخانه و مهمترين مقالهها را درباره جنبش هنري سقاخانه نگاشت.
به احتمال قوي بسياري از هنرمندان سقاخانه بهطور مستقيم با آثار اين دسته از متفكران جهان سوم كه تلاش داشتند در مقابل هجوم غرب بايستند و با خودباوري به ارزشهاي فرهنگ سنتي كه ميتوان از مديحه عمر به عنوان اولين هنرمندان مهاجر عراقي و سپس جميل حمودي كه از اواخر دهه 1940م تلاش كردند از زيباييشناسي خوشنويسي اسلامي به عنوان اصليترين هنر سنتي اسلامي بهرهبرداري كنند، نام برد. در دهه 1950ميلادي (1336ش) منصوره حسيني هنرمند ايراني نيز از خوشنويسي عرفاني در نقاشيهاي آبسترهوار خود استفاده كرده كه در منابع معتبر خارجي اشارهاي به آثار و نام او نشده است. همچنين در دهه 60 م اتل عدنان هنرمند لبناني تجربههاي به تعبير خودش مانند مشقهاي ژاپني با استفاده از خطوط عربي انجام ميدهد. سپس در امتداد آنان گروه «بعد واحد» در سال 1970 با محوريت انديشههاي شاكر حسن السعيد تشكيل ميشود كه خود از هنرمندان پركار و از تاثيرگذارترين هنرمندان عراقي بود كه تلفيقي زيبا از مدرنيته، اسلام و عربيسم را در آثارش به نمايش گذاشت. با توجه به اين مطالب، به باور نويسنده «سقاخانه» فقط يك عنوان است كه بر آثار گروهي از هنرمندان ايراني - فارغ از خلاقيتهاي فردي و هنريشان- در دورهاي خاص كه متاثر از افكار مسلط منطقه بود نهاده شد كه پيشتر در كشورهاي همسايه حوزه جغرافياي خاورميانه شكل گرفته بود.
نقاش و دانشآموخته
دكتراي تاريخ هنر اسلامي