• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5560 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۹ مرداد

درباره اهميت فيلمسازي اصغر فرهادي

لطفا فیلم بساز!

رضا درستكار

1- اصغر فرهادي، فيلمي جديد خواهد ساخت، چه خبر خوبي است. به عنوان يك ايراني، يك سينمادوست، حس افتخار مي‌كنم. اما چرا؟! براي عرصه‌ فيلمسازي، چه اتفاقي افتاده كه شنيدن آماده‌سازي يك فيلم توسط سينماگر در ما اين حس را مي‌آفريند؟! هر چند احساس مي‌كنم در كساني هم شايد، حس معكوس ما را بيافريند!
آن روزهاي نوجواني ما، زماني كه فيلم ساختن، هنوز تا اين حد سهل و در دسترس نشده بود، خبر آماده‌سازي فيلمي از بزرگان سينما همين حس را در ما برمي‌انگيخت؛ حس غرور و اشتياق و انتظار.
فيلم‌ ساختن مترادف بود با نوعي ارزش‌آفريني، خلق، آفرينش و ما لحظه‌شماري مي‌كرديم تا روز موعود فرا برسد...
تا اينكه رفته رفته بر تعداد فيلم‌ها و فيلمسازها افزوده و افزوده شد و آن حس جادويي، كم‌رنگ و كم‌رنگ‌تر. تا اينجايش هم باز مساله‌اي نبود، اما از زماني كه كساني حس كردند مي‌توانند از همين فيلم و سينما راهي براي جا انداختنِ فكر و رويه‌ خودشان بيابند و همه ‌چيز را مصادره و «معنا» را مصنوع سازند و هنر و هنرمند را دست‌آموز و رام كنند تا منويات خود را پيش ببرند و خود را بر ديگر خلق ممتاز و برتر گردانند، داستان چرخيد!
هر روزي كه اين فكر بيشتر رشد كرد و نضج گرفت، و فيلم‌ها از آن طعم و عطر و «راز»، بيشتر و بيشتر تهي و تهي‌تر و قالبي‌تر شدند، بيشتر فرو رفتيم و بيشتر از عشق سينما دور شديم و بيشتر لشكر مصنوع‌ساز، تصرفات كردند و فيلمسازهاي خوب را در اقليت و عسر و حرج قرار دادند و فيلم‌هاي خوب كم و كمتر شدند و هنرمندان اصيل منزوي‌تر و از تعدادشان بيشتر و بيشتر كاسته شد و... 
حالا فيلم داريم زياد هم داريم، فيلمساز و كارگردان داريم زياد هم داريم، تلويزيون لشكري از اينها را در استخدام خود در آورده، كرور كرور محصول مصرفي، چيپس و پف‌فيل و فيلم و سريال مي‌سازند، بيلان مي‌دهند و...
سالانه دستور داده‌اند ۲۰۰، ۳۰۰ تا فيلم سينمايي هم اين‌طرف ساخته شود و سينما را به انقياد در آورد!
محيطي جديد و رقابتي شديد هم در پلتفرم‌ها ساخته و دامن زده‌اند تا به تصرفات افزوده شود و ديگر ايماني به هنر و مومني به آن باقي نماند! كلي فيلمساز و سينماگر را هم اينجا به‌خط كرده‌اند، تهيه‌كنندگان پولدار‌ِِ پولساز بي‌بهره از هنر، راه مي‌روند و به پشت‌‌شان هم مي‌گويند نيا...، غرور غرور در كارشان نزول كرده‌اند و اما مفتخرند كه كلي اثر سرگرم‌كننده در كارنامه دارند هر چند كه همه آثارشان به ‌قدر جويي و به لعنت خدا هم نيا‌رزد و «جهل» چنان رخ نموده كه جاهل، خود را از طايفه‌داران هنر مي‌خواند! در فاصله ده سال، آن‌قدر فيلم و سريال ساخته‌اند و مي‌سازند كه نگو و نپرس و اما هنوز كه هنوز است فيلمي نساخته‌اند كه با آن بتوانند بمانند! و اين، آن نكته و «رمز» است. به اين بايد نگاه كرد.
آنها حتي نمي‌دانند كه نمي‌توانند ذره‌اي در ساحت سينما تصرف كنند، اما خود را متصرف مي‌خوانند!
اين لشكر عظيم يك كار كرده‌اند با من و ما و همه، يعني آن حس جادويي و رازواره سينما را در ما به نابودي كشانده‌‌اند، آن تجربه شگفت را به اضمحلال سوق داده‌‌اند، كساني كه پول‌اندوزي و ثروت را در سينما باب كردند و آنهايي كه با فكر مسموم تصرف در آن، آن را از جوهر و اصالت تهي ساختند. هر دو گروه هم به خيال خود، عنوان‌‌دار و ممتاز شدند بر ديگر خلق! اما هيچ‌كدام مسعود كيميايي و ناصر تقوايي و عباس كيارستمي و فريدون گله و رخشان بني‌اعتماد و اصغر فرهادي نشده‌اند، نمي‌شوند!
آن روزهايي كه سينما طعم و عطر واقعي داشت، ما «گوزن‌ها» داشتيم، «كندو» مي‌ديديم و «هامون» در سينما ساخته مي‌شد و مي‌توانستي در جادوي تصوير به خلسه «طعم گيلاس» بغلتي و «طلاي سرخ» ببيني و بفهمي كه قبول خاطر و «لطف سخن» خداداد است، نه دست‌ساز فلان تئوريسين كوته‌فكر فلان جناح، يا برخاسته از پول فلان آدمي كه در سينما اشتهار به پولسازي دارد و كل كارنامه‌اش هم صنار نمي‌ارزد.
2- بله! حالا دوباره خبر رسيده است كه يكي از آن سينماگران، فيلمي خواهد ساخت و ما براساس «درباره الي»، «جدايي نادر از سيمين»، «فروشنده» و ديگر آثارش حس مي‌كنيم كه مي‌توان در «انتظار» رايحه سينما بود و در اين ازدحام پوچي و زباله‌سازي‌هاي انبوه، دوباره تنفس كرد و اندكي هم نفس كشيد و با اشتياق، «اميدوار» ماند و باري ديگر با تصويري و خاطره‌اي از روزهاي خوب سينما، در انتظار يك روز خوب ديگر در سينما ماند و اميد را پاس‌داري كرد؛ كه سينما به هنر امثال فرهادي زنده است نه به خزعبلاتي كه «جان» ما را خراشيده‌اند و ما را به جهان‌شان راه نيست.
3-«هنر، مزرعه بلال نيست كه هر سال كرور كرور محصول دهد.» اين جمله درخشان از فيلم علي حاتمي و خود آن آقاي علي حاتمي، كه ۲۶ سال از درگذشتش مي‌گذرد و هنوز كسي به جايش نيامده و ساخته نشده، اثبات‌كننده هم هستند و نشان مي‌دهند كه قبول خاطر و لطف سخن خداداد است نه دست‌ساز اين جريان و آن طايفه!
شما، فيلمساز و هنرمند به دنيا مي‌آييد ولاغير. تكنسين و كارگردان و كارچرخان را مي‌تواني از طريق آموزش بسازي و بپروري؛ اين‌ همه كلاس و آموزشگاه و آموزشكده داريم، اما هنرمند نه؛ هنرمند را نمي‌توان ساخت، هنر وديعه الهي است، يا دركش مي‌كني، يا آب در هاون مي‌كوبي! تمام.
اما عالي‌جنابان! اين آموزه بزرگ را بايد بالاخره دريافت. سيستم‌ها بايد راه و رفتارشان را اصلاح كنند و سرانجام به اين «باور» برسند كه با ريختن آب در چاله، رودخانه‌اي شكل نمي‌گيرد، چشم‌هايي نمي‌جوشد. 
فيلمساز فشاري و سفارشي، والله تعالي فيلمساز نمي‌شود و فيلمش هم نمي‌ماند. اين را تاريخ مي‌گويد نه من! مي‌خواهيد فهرست بلند و بالاي‌شان را مروري كنيم؟!
پدر نازنينم با ايماني شگفت به ما مي‌گفت؛ پسر جان چشمه بايد از خودش بجوشد.
آيا سينما توانست جايگزيني براي علي حاتمي پيدا كند؟! هشت سال از مرگ عباس كيارستمي گذشته، شما يك پلان از سينماي او را توانستي بسازي؟! جراتش را داشتي تا اساسا به سمت آن نوعِ باورنكردني از هنر ميل كني؟!
اگر دستگاه‌هاي دولتي مي‌توانستند فيلمساز بسازند و بيافرينند كه الان بايد صد تا صد تا فيلم داشتيم مشابه «الرساله»؛ نه كه چند دهه فيلم و سريال ساخته شود كه كل آن هنوز حتي به گرد يك سكانس از «الرساله»، آنجايي كه گفت: «او از قلب‌ها وارد شد نه به زور و از درها»، نرسد و... 
4- به استناد كارنامه بسيار پربار اصغر فرهادي مي‌توان خوشحال بود به عنوان يك ايراني و باز در انتظار بود تا يك اثر خوب متولد شود و مشتاق بود تا موضوع «بيگانگي با اين جهان» و «دلتنگي در اين دنياي خراب» را در اثري ديگر از اين فيلمساز تجربه كرد.
آري! من در جهان آثار اين فيلمساز از تماشاي بيگانگي خودم در اين جهان، به وجد مي‌آيم، از عسرت خودم، از تنهايي و بي‌كسي خودم، از احاطه گسترده‌اي كه شده‌ام، از مظلوميت خودم، از تماشاي بي‌كسي «انسان» به ‌وجد مي‌آيم.
آري! من منتظرم و هر چند فيلم‌هاي فرهادي مرا بيشتر و بيشتر نااميد مي‌كند كه اين دنياي خراب را نمي‌توان آباد كرد، اما من مي‌بينم كه «انتظار» من بيهوده نيست و من بايد زندگي كنم و دوباره و صد باره و هزار باره سنگ بزرگ خودم را (چون سيزيف اسطوره‌اي) از پايين اين كوه، بكشانم و بغلتانم و بالاي آن ببرم و «انسان بودنم» را ثابت كنم، هر روز و هر زمان و دوباره و صد باره و هزار باره... و باز سنگ من به پايين فرو بغلتد و باز با هزار اميد، با هزار تلاش بكوشم و انسان بودنم را دوباره و صدباره ثابت كنم و خسته نشوم و باز هم بكوشم و «اميد» را بردارم و بروم و بروم و بروم...؛ چون آدمي در اين دنياي ناپايدار چاره‌اي جز زيستن و راهي جز رفتن ندارد و اين جوهر سينماي فرهادي است آن‌طور كه من مي‌فهمم.
اصغر فرهادي دوباره فيلم خواهد ساخت، زهي سعادت، خدايا عمري ده تا فيلمش را ببينم، ترجيح مي‌دهم باز هم «فروشنده» و باز هم «گذشته» و «قهرمان» را ببينم تا با زباله‌هاي تصويري سرگرم‌كننده، سر كنم و فريب بخورم و شاد باشم كه چه آدم احمقي هستم كه ديگران براي سرگرم شدنم دارند از صبح تا شب براي من و امثال من نقشه مي‌كشند كه مبادا ذره‌اي فكر كنم! مبادا به خود آيم! مبادا از خواب صبوح بپرم! كه هوشيار شوم!
فرهادي فيلم خواهد ساخت تا منِ بيننده، عميقا به «فكر» فرو روم كه كيستم و چه مي‌كنم در اين جهان خراب؟!
من، بيداري را ترجيح مي‌دهم، چون به اين جهان آمده‌ام تا بينديشم، من حقيقت را مي‌طلبم، چون در آزمون آن بارها و بارها شكست خورده‌ام! و به اين وادي ميل كرده‌ام حتي اگر تلخ‌تر از زهر هلاهل باشد.
5- اصغر فرهادي و امثال او، كه از ايشان نام بردم و اخلاف‌شان، خويشاوندان سرزمين من، ميراث‌دار فرهنگ ايران‌زمين هستند. به كساني بر مي‌خورد طبعا! اشكالي ندارد بر بخورد. مرا ببخشيد، ما در اقليت محض هستيم !
من يك فنِ سينمايي هستم، از جهان سياست و چه و چه و چه سر در نمي‌آورم، من فنِ آثار بيضايي، فيلم‌هاي نادري، روستايي و... هستم.
من از ديدن فيلمي از اصغر فرهادي كيفور مي‌شوم و تا اطلاع ثانوي كه سينما قرارا در دست دوستان متصرف است، دوست مي‌دارم در همين اقليم باشم و در همين وادي و تفكر نفس بكشم، از دنياي مصنوع و شادي كه براي من و امثال من تدارك ديده‌اند سخت بيزارم، بيزار.
6- گفته شده فرهادي در خارج از ايران فيلم خود را خواهد ساخت. خب اشكالي ندارد، سينما كه مرز جغرافيايي نيست نگرانش شويم، وقتي ما با سينماي برگمان و آنتونيوني و بونوئل احساس خويشي بيشتري داشتيم تا با فيلم‌هاي زبان فارسي سرزمين‌مان، احساس خويشاوندي با سينماي امثال فرهادي كه طبيعي است.
امثال فرهادي و خودش هر جايي از جهان كه باشند و نفس بكشند، آنجا قطعه‌اي از خاك ايران است.
 كاش البته فرهادي زير سايه درختان سرزمين خودش فيلم مي‌ساخت. به آن فكر كنيم كه چرا نشده، چرا نمي‌تواند؟!
 وقتي نكته‌گيران و نگهبانان به‌ظاهر سينمايي، انبوه گشته‌اند و مي‌گردند تا از هر كلمه‌اي و جمله‌اي، «تعبيري» بسازند و براي هر فيلمش «تفسيري» خارج از اصل حقيقت ارايه مي‌دهند تا مانع حركت رودخانه شوند و چشمه خلاقيت سينماگر را بخشكانند، بگذار فرهادي خارج از ايران فيلم بسازد، چه باك؟ امروز با قدرت تكنولوژي فاصله ما به‌هيچ رسيده است.
7-وقتي مي‌توان هنوز درباره اضطراب‌هاي انسان فيلم ساخت تا از دست انسان نكته‌گير در امان بود، فرهادي عزيز فيلم بساز! رسالت سينماي روياپرداز «خواب» بود، شما به خودت و به هنر وفادار بمان و «خاطره» من انسان از آن جهان را براي‌مان بساز كه اينجا را هدف غايي و نهايي‌ام نبينيم. 
هر جاي جهان كه هستي، ما با «تاويل» آثارت به جريان سينماي تو احترام مي‌گذاريم و درك مي‌كنيم كه چرا خواسته‌اي يك فيلم ديگرت را يك جاي ديگر جهان بسازي. 
با ايمان با تو حرف مي‌زنيم زيرا در آثارت به شعور و فهم ما احترام گذاشته‌اي و ما را در جريان موضوعاتي گذاشتي كه كمتر مي‌دانستيم.
ما تو را و آثارت را در يك دفعه حضورت نمي‌بينيم و نديديم، ما تو را در دفعات حضورت مي‌بينيم، در دفعات فيلم‌هايت وجدان مي‌كنيم، براي همين با ايمان حرف مي‌زنيم.
من، فن‌ِ سينما، كه هنوز به دعا ايمان دارم، براي شما و فيلمسازان و هنرمنداني چون شما دعا مي‌كنم، آرزو مي‌كنم اصغر فرهادي و هنرمنداني مثل او فيلم بسازند، فيلم خوب بسازند و فرهنگ و «سند» من ايراني را غني كنند، نه براي من، كه منم به انرژي سينماي شما براي اميدوار بودن نياز دارم، براي نسل فرداي من، نسل فرداي ما، كه به خودشان ببالند كه سينماگري اين‌طوري هم بوده و تاريخ و «پشت» فرهنگي سرزمين ما شده است. پس فرهادي عزيز فيلم بساز، يك فيلم خوب و ارزشمند ديگر بساز.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون