• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۸ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5560 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۹ مرداد

گفت‌وگو با احمد طالبي‌نژاد درباره فعاليت جديد كارگردان «درباره الي» در خارج از ايران

چرا شرايط فيلمسازي براي فرهادي در ايران فراهم نيست؟

تينا جلالي

چندي پيش نشريه WorldofReel، اطلاعات مختصري از فيلم جديد اصغر فرهادي منتشر كرد. اين نشريه نوشت: «فرهادي به‌ دنبال ساخت فيلم جديد خود در امريكاست و مي‌خواهد اثر جديد خود را در لس‌آنجلس جلوي دوربين ببرد. به احتمال قوي پس از پايان يافتن اعتصاب بازيگران و نويسندگان شاهد شروع فيلمبرداري فيلم جديد اين كارگردان باشيم.» البته فرهادي پيش از اين هم دو فيلم« گذشته» و «همه مي‌دانند» را خارج از ايران ساخت و تجربه كار در ابعاد جهاني را دارد پس ما با نكته جديدي مواجه نيستيم، اما آنچه محل بحث و بررسي است اينكه جغرافيا در ساخت آثار يك فيلمساز بسيار مهم است. بي‌تعارف بايد گفت اين كارگردان جهاني به همان اندازه كه توانسته فيلم‌هاي خوب با شهرت جهاني در ايران بسازد كار در خارج برايش توفيق چنداني نداشته، البته كه خود فرهادي هم در صحبت‌هاي اخير گفته ترجيحش به فيلمسازي در ايران است: «در فيلم‌هايم تلاش مي‌كنم تا جاي ممكن زندگي در ايران را نشان دهم. ساخت فيلم به زبان فارسي و پرداختن به مشكلات جامعه خودمان آسان‌تر است، وقتي به كشور ديگري مي‌روم، عادات، زبان و محيط اجتماعي متفاوت است. تاكنون دو فيلم در خارج از ايران ساخته‌ام، اما هنوز احساس مي‌كنم فيلم‌هاي هنري رابطه تنگاتنگي با فرهنگ و اجتماع دارند. وقتي براي كشورم و مخاطبانم فيلم مي‌سازم، كارم آسان‌تر است. در ديگر كشورها احتمال بروز دشواري‌هاي خلاقانه وجود دارد.» فارغ از اين بحث، فرهادي از سرمايه‌هاي سينماي ايران به شمار مي‌آيد، هر فيلم او كه در ايران ساخته شده آورده‌هاي بي‌شماري (به لحاظ جذب مخاطب، گردش سرمايه، درخشش بين‌المللي و...) براي سينماي ايران داشته چرا بايد او در خارج از ايران فيلم جديدش را بسازد؟ اصلا بياييد پرسش ديگري مطرح كنيم، آيا فرهادي بايد در خارج از ايران فيلم بسازد يا در داخل ايران؟ اهميت فيلمسازي اصغر فرهادي براي سينماي ايران چيست؟ در اين باره با احمد طالبي‌نژاد، منتقد سينما گفت‌وگويي انجام داديم كه پيش روي شماست. همچنين رضا درستكار و شاهين شجري‌كهن دو منتقد نام آشناي سينماي ايران هم تحليل‌هايي در اين باره داشتند كه پيش روي شماست.

 

درباره فيلمسازي اصغر فرهادي در امريكا چه تحليلي داريد؟

اينكه اصغر فرهادي مي‌خواهد در لس‌آنجلس و امريكا فيلم بسازد دو جور حس به آدم دست مي‌دهد، يك حس اينكه به هر حال اين كارگردان بعد از چند سال فيلم جديد مي‌سازد و فيلمسازي است كه حرفه‌اش اين است، كارش اين است و موقعيت جهاني دارد و به هر صورت دلش مي‌خواهد كار كند، در مملكت خودش الان شرايط كار كردن را به دلايلي ندارد. اين حس به نظر من حس خوبي است و آدم خوشحال مي‌شود. مگر ما چند فيلمساز در اندازه‌هاي شهرت جهاني اصغر فرهادي داريم؟ بعد از فوت عباس كيارستمي بار اصلي اين مسووليت ناخواسته بر دوش اصغر فرهادي نهاده شده است.

اما حس دوم؟

حس دوم كاملا متضاد است، اين است كه چرا در شرايطي قرار داريم كه اغلب سينماگران ما در وضعيت خوبي نيستند و نمي‌توانند كار كنند به دلايل مسائل سياسي و اجتماعي به خصوص به دليل حوادث سال گذشته، خيلي از فيلمسازها، بازيگرها و هنرمنداني كه از اين جنبش مردم حمايت كردند الان ممنوع‌الفعاليت شدند، ممنوع‌الفعاليت شدن يعني ديگر كار نكنند. لابد كساني كه اين ممنوع‌الفعاليت ‌ها را ايجاد كردند بلد هستند جايگزين درست كنند كما اينكه قبلا هم اين كار در دهه شصت تجربه شده است، وقتي كه فيلمسازهاي پيش از انقلاب جز معدودي كه فيلم‌هاي ارزشمند ساخته بودند بقيه حذف شدند، آقايان آمدند و كلاس گذاشتند و خيلي از دانشجويان را جمع كردند، دانشجويان حزب‌اللهي و بسيجي را، آموزش فيلمسازي دادند كه از بين اين آدم‌ها دو، سه نفر توانستند به عنوان فيلمساز مطرح ادامه دهند، بقيه چند فيلمي هم حتي ساختند ولي به هيچ موقعيتي دست پيدا نكردند و در نهايت شدند نسخه بدل همان فيلمسازهاي قبل از انقلاب كه حذف‌شان كرده بودند، به هر حال الان وضعيت اين است كه اصغر فرهادي در ايران نمي‌تواند فيلم بسازد و حرفه‌اش هم فيلمسازي است و بايد كار كند در نتيجه آدم از اين جهت خوشحال مي‌شود كه او فيلم مي‌سازد، اما از اين جهت كه چرا نتواند در مملكت خودش فيلم بسازد، غم‌انگيز است.

واقعيت امر را بايد بپذيريم كه هر فيلمسازي در كشور خودش جايگاه و منزلت ديگري دارد.

كاملا موافقم، يادم هست يك‌بار در یکی از سال‌های دهه 70 با آقاي عباس كيارستمي صحبت مي‌كرديم، گفت‌وگوي بين ما خصوصي بود، از او سوال كردم كه چرا شما نمي‌روي خارج از كشور فيلم بسازي؟ اين صحبت براي زماني است كه او هنوز به خارج از كشور نرفته بود و فيلم در خارج نساخته بود. او در جوابم گفت: من همه دنيا را گشتم و مي‌دانم كه در مملكت خودم كيارستمي هستم. وقتي در مملكت خودم فيلم مي‌سازم، كيارستمي هستم حتي براي جهانيان. وقتي آنجا مي‌روم و فيلم مي‌سازم، مي‌شوم مثل صدها فيلمسازي كه از كشور خودشان مهاجرت كردند، ولي در كشور و موقعيت جديد به آن جايگاه و منزلت که دل‌شان مي‌خواسته نرسيدند.

خب اصغر فرهادي پيش از اين هم فيلم در خارج ساخته، «گذشته» و «همه مي‌دانند». اتقاقا در هر دوي اين دو فيلم ستاره‌هاي نامداري بازي كردند مثل برنيس بژو در فيلم «گذشته» يا خاوير باردم و پنه لوپه كروز در فيلم «همه مي‌دانند». ولي اين دو فيلم به اندازه فيلم‌هاي داخلي فرهادي حتي در خارج از كشور و مجامع فرهنگي هم مورد توجه واقع نشدند.

البته دليلش كاملا مشخص است.

بله براي اينكه همه مديران جشنواره‌ها و تماشاگران خارجي مي‌خواهند از طريق فيلم‌هاي يك فيلمساز بدانند در كشور خودش چه خبر است؟ از درون كشور فيلمساز باخبر شوند، موقعي كه فيلم جدايي نادر از سيمين به نمايش درآمد و در چند جشنواره جايزه گرفت دليل اين موفقيت را در مقاله‌اي نوشتم كه اين كنجكاوي در مورد ايران در اغلب كشورها وجود دارد، به خصوص در بين طبقات روشنفكر و آگاه جوامع بشري. بنابراين فكر مي‌كنند فيلم اصغر فرهادي يا كيارستمي يا فيلم‌هايي از اين دست مي‌تواند دريچه‌اي باشد تا بتوانند از اين طريق آن جامعه را بشناسند. الان هم همين‌طور است، وقتي فيلم او در لس‌آنجلس يا در فرانسه ساخته مي‌شود مردم آنجا خودشان در آن كشور هستند و مي‌دانند اوضاع و احوال كشورشان، فيلمي كه در آن كشور ساخته شود مي‌دانند مساله آنهاست و مساله مردم ايران نيست.

حالا فكر مي‌كنيد در اين شرايط كه اصغر فرهادي در كشور ديگر كار مي‌كند و فيلم مي‌سازد تصور نخبگان جامعه درباره او چه خواهد بود؟

واقعيت اين است كه به اين پرسش پاسخ دادن بسيار دشوار است، چون نخبگان جامعه ما بر سر دوراهي قرار گرفته‌اند. اگر بگويند كه چرا او به آنجا رفته و چرا دارد فيلم مي‌سازد؟ به هر حال مي‌دانيم او يك امكاني دارد كه در اختيار همه نيست كه بتوانند در سطح بين‌المللي و حتي با بازيگران بين‌المللي فيلم بسازند ولي فرهادي اين امكان را دارد. فراموش نكنيم خيلي از فيلمسازان آلمان در دوران فاشيسم هيتلري كوچ كردند و به امريكا رفتند. فريتس لانگ يكي از آن نامدارترين فيلمسازان‌شان است، ده‌ها فيلمساز ديگر از جاهاي مختلف بعضي از كشورهاي كمونيستي مثل لهستان كوچ كردند. مي‌خواهم بگويم اين يكجور ناگزيري است و نبايد قضاوت عجولانه كرد. از يك طرف هم اين پرسش مطرح است كه آيا همه فيلمسازان ايران اين فرصت را دارند؟ بالطبع در پاسخ بايد گفت نه. براي اينكه فيلمسازي مي‌تواند در آنجا فيلم بسازد كه در سطح جهاني اسمش، موقعيت و آثارش مطرح باشد كه خب در حال حاضر تنها كسي كه در ايران اين موقعيت را دارد بعد از كيارستمي، اصغر فرهادي است.

ما تعدادي فيلمساز داريم كه كوچ كرده‌اند مثل امير نادري و بهرام بيضايي، اما سوالي كه اينجا مطرح مي‌شود، اين است كه امير نادري با وجود اينكه چند فيلم هم در خارج ساخته چرا به موقعيت سابقش برنگشت؟ لااقل در ايران يا حتي در سطح جهاني؟

بله نكته مهم و درستي است كه محافل و جشنواره‌هاي سينمايي او را مي‌شناسند، اما آن موقعيت طلايي كه در ايران داشت الان آنجا ندارد همچنين آقاي بهرام بيضايي نمي‌دانم دقيق چند سال است كه مهاجرت كرده، اما واقعا در آنجا نتوانسته فيلم بسازد و تا جايي كه مي‌دانم يكي، دو نمايش كار كرده و حيف هم است. بهرام بيضايي فيلمساز، دهه هشتم زندگي‌‌اش را طي مي‌كند، آدم دلش مي‌سوزد كه چرا اين آدم‌ها در كشور خودشان نمي‌توانند فيلم بسازند. ممكن است مقامات بگويند اين فيلمسازان بيايند و در كشور فيلم بسازند ما استقبال مي‌كنيم، اما به راستي كدام فيلمسازي حاضر است در اين شرايط در ايران فيلم بسازد؟ به هر حال پارادوكسي اينجا وجود دارد. كار فيلمسازي است و بايد بسازد. اگر كه فيلم نسازد از كجا تامين شود؟ چون در سينماي ايران تامين مالي وجود ندارد البته با اعتصاب هنرمندان هاليوودي، حالا متوجه شديم در هيچ جاي دنيا ظاهر تامين مالي براي سينماگران به شكل مطلوب وجود ندارد. خب اصغر فرهادي مي‌خواهد فيلم بسازد، اميدواريم بسازد و ما هم اين شانس را داشته باشيم كه فيلمش را ببينيم، اما امكان دارد بعد‌ها بابت همين فيلم لطمه ببينيد شايد هم برعكس پيشنهادي باشد براي ديگران كه اگر اينجا نمي‌توانيد به كشورهاي ديگر برويد و فيلم بسازيد. به هر حال كسي كه كارش هنر و خلاق است نمي‌تواند به اميد روز ايده‌آل بنشيند تا بعد فيلمش را بسازد، شعر بگويد و رمان بنويسد و كار هنري و فرهنگي بكند. معيارها هم كه از نظر دولت و نظام روز به روز معدودتر و معيوب‌تر مي‌شود. الان وزير ارشاد با اطمينان خاطر گفته است 400 نيروي حزب‌اللهي را وارد وزارت ارشاد كند لابد اين افراد را جايگزين هنرمنداني كند كه در آنجا كار مي‌كنند، كارمند رسمي هستند، اما هنرمند هم هستند. اما هيچ كس نمي‌تواند تضمين كند كه اين 400 نفر آيا هنرمند هستند يا نه؟ چون به قول حافظ، عشق آمدني بود نه آموختني. سركلاس نمي‌شود هنر را ياد داد، مي‌شود تجربه‌ها را گسترش داد، مي‌شود اصول و فنون را آموزش داد، اما خود هنر و هنرمند بودن چيزي نيست كه سر هيچ كلاسي در جهان آموخته شود. بنابراين نمي‌توانم در مورد اصغر فرهادي قضاوت قطعي كنم بايد منتظر باشيم و ببينيم چه پيش مي‌آيد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون