• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5587 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۴ مهر

درنگي بر مساله «سليقه موسيقايي» مردم ايران در گفت‌وگو با حسين نورشرق

موسيقي در ايران گرفتار سياست‌زدگي است

نمي‌توان توسعه فرهنگي را سياست‌زده ديد و انتظار ارتقاي سليقه موسيقي مردم را داشت

سيمين سليماني

مخاطب، در كيفيت ارايه هنر موسيقي همچون هر هنر ديگري نقش تعيين‌كننده دارد، وقتي يك اثر موسيقايي توليد مي‌شود، اگر ادبيات بحث را به سمت اقتصادي‌تري هدايت كنيم اين مخاطبان هستند كه در نهايت بازار يك كالا را كه اينجا يك اثر هنري است، پررونق يا كم‌رونق مي‌كنند. البته سليقه مخاطب خود معلول بسياري چيزهاست از جمله سياست‌هاي فرهنگي جامعه، تبليغات و...؛ اين مقدمه‌اي بود تا به موضوع بحث اين شماره بپردازيم. بسيار شنيده‌ايم كه اقبال مخاطبان به ويژه جوانان به موسيقي اصيل ايراني كم شده است و سليقه شنيداري آنها به سمت انواع ديگر موسيقي رفته، در اينجا نوع موسيقي و ژانر آن مورد بحث نيست، آنچه به آن پرداخته‌ايم مواجهه مخاطبان ايراني و غيرايراني با موسيقي اين سرزمين است و اينكه چه مي‌شود كه پيوند مخاطبان به ويژه جوانان با موسيقي سرزمين‌شان كمرنگ مي‌شود. از حسين نورشرق، خواننده موسيقي كلاسيك ايراني پرسيديم كمرنگ شدن پيوند مخاطب با فرهنگ موسيقايي خودش چه صدماتي را به دنبال دارد و مسووليت مراقبت از اين پيوند بر عهده كيست؟ نورشرق فارغ‌التحصيل مقطع دكتري از انستيتوي دولتي هنرشناسي مسكو است؛ او از سال 2010 ميلادي در كنسرواتوار چايكوفسكي مسكو ابتدا به عنوان مشاور مركز فرهنگ موسيقي جهان و سپس به عنوان مدير بخش آسياي ميانه و خاورميانه در اين كنسرواتوار مشغول به كار است.

 

شما اجراهاي بسياري خارج از ايران داشتيد. مواجهه مخاطبان ايراني و غيرايراني چه تفاوت‌هايي باهم داشت؟

ما در مقطعي زندگي مي‌كنيم كه مردم كشور ما با معضلات بزرگي دست و پنجه نرم مي‌كنند و صحبت كردن در مورد موسيقي بدون پرداختن به آسيب‌هاي فرهنگي موجود، غيرواقع‌بينانه به نظر مي‌رسد. موسيقي ايراني غير از اينكه يكي از عناصر مهم فرهنگ‌ساز در فرهنگ ايراني است، در طول دهه‌هاي اخير تبديل به يكي از بحث‌برانگيزترين حوزه‌هاي فرهنگ عمومي شده است. ما در حوزه فرهنگ دچار آشفتگي عجيب‌وغريبي هستيم. وضعيتي كه مي‌توان گفت به نسبت سير تحولات و توسعه اجتماعي در جهان پيرامون‌مان، به ندرت در برهه‌هاي مختلف تاريخي با آن مواجه بوده‌ايم؛ اما درباره پرسش شما بايد بگويم كه ايده‌ها و احساسات مشترك انساني، عامل اساسي در تداوم حيات انسان به خصوص در حوزه فرهنگ قلمداد مي‌شود. هرچند كه در عين حال تفاوت فرهنگي نيز اجتناب‌ناپذير و خاصيت زندگي بشر است. تجربه اجراي موسيقي در خارج از ايران در ابتدا دگرگونه به نظر مي‌آيد، گويا زندگي شكل ديگري دارد ولي به مرور وقتي در آن جامعه زيست مي‌كنيد، مي‌بينيد خيلي كنش‌ها و واكنش‌ها مشترك هستند. فرهنگ‌شناسان بزرگ معتقدند كه اگر فرهنگ يا زبان ديگري را عميقا بشناسيد، همان فرهنگ و زبان به شما كمك مي‌كند كه در آيينه آن فرهنگ بيگانه، فرهنگ خودتان را دقيق‌تر بشناسيد. وقتي يك هنرمند براي اجراي موسيقي به صورت مستقل و نه بنابر يك مناسبت خاص، با مخاطب غير ايراني مواجه مي‌شود، در ابتدا اندكي نگران است كه آيا مخاطبي كه به فرهنگ ديگري تعلق دارد، موسيقي او را درك خواهد كرد؟ اگر كنش‌هاي فرهنگي را ساقه و برگ تصور كنيم كه همانند گياهان و اقليم‌هاي متفاوت و متكثر هستند، منابع فرهنگي در واقع ريشه‌هايي هستند كه ميراث مشترك تمام بشريت محسوب مي‌شوند، هرچند به واسطه شرايط هر اقليم، گياهان متفاوتي در آن منطقه رشد مي‌كنند. همين موضوع در موسيقي هم صدق مي‌كند؛ موسيقي به عنوان يك پديده فرهنگي، در ميان تمام فرهنگ‌هاي موسيقايي ريشه‌هاي مشترك و ساقه و شاخه و ميوه‌هاي متفاوتي دارد. ما كه در ايران زندگي مي‌كنيم اگر يك موسيقي هندي را بشنويم انگار كه اين موسيقي براي ما بيگانه نيست، چون يك قرابتي با موسيقي ما دارد ولي وقتي موسيقي چيني يا موسيقي ژاپني را مي‌شنويم، انگار هيچ‌گونه قرابتي ندارد، گويي فواصل، لحن و شكل متفاوت است. در نتيجه شكل مواجهه مخاطب با موسيقي ايراني در فرهنگ‌هاي هم‌خانواده و غير هم‌خانواده متفاوت است.

شما علاوه ‌بر كار هنري، مداقه‌اي هم در مواجهه مخاطبان با موسيقي ايراني داشته‌ايد.

بله، من از سال ۲۰۰۷ ميلادي درگير چالش و دغدغه‌اي شدم و آن اينكه براي كساني موسيقي اجرا كردم كه براي اولين‌بار با موسيقي ايراني مواجه مي‌شوند. مثلا اگر به فستيوالي در كانادا، اروپا و امريكا دعوت مي‌شدم كه مي‌دانستم موسيقي ايراني قبلا به آنجا رفته، آن دعوت‌ها را نمي‌پذيرفتم ولي اگر به‌طور مثال از مغولستان، كلمبيا، ونزوئلا، كوبا يا چين براي اجراي كنسرت دعوت مي‌شدم تا براي مخاطبي كه براي اولين‌بار مي‌خواهد‌ موسيقي ايراني را بشنود كنسرت داشته باشم، با كمال ميل مي‌پذيرفته‌ام كه به آنجا بروم. اين تجربه برايم كم‌كم جالب شد كه به‌طور مثال اگر مي‌خواهم در مغولستان اجرا كنم، ابتدا در حد امكان آن فرهنگ را بشناسم، يعني همان‌طور كه مخاطب درباره من و موسيقي ايراني اندك مطالعه‌اي مي‌كند و با داشتن يكسِري اطلاعات به كنسرت من مي‌آيد كه موسيقي ايراني بشنود، من هم با داشتن لااقل آگاهي حداقلي سراغ او و فرهنگش بروم.

آيا در ارايه موسيقي هم متفاوت عمل مي‌كرديد؟

در حد امكان سعي مي‌كنم متناسب با فرهنگ او اشعار و قطعات را انتخاب كنم، البته در اصل من دخل و تصرفي در موسيقي ايراني نمي‌كنم و تلاش مي‌كنم موسيقي ايراني را به كلاسيك‌ترين شكلي كه مي‌شناسم، اجرا كنم ولي در انتخاب و ترتيب قطعات، انتخاب اشعار با توجه به برگردان و ترجمه آن و شكل ارايه، در حد امكان دقيق عمل مي‌كنم تا با توجه به شناختي كه داشته‌ام بهترين اجرا را براي مخاطبان آن منطقه انجام دهم.

و تجربه شما در ارايه‌هايي كه اساس آن يكي بود و رنگش متفاوت، چه بود؟

نمي‌توانم بگويم كه در تمام اجراها به خواست حداكثري‌ام رسيده‌ام، ولي اين مساله را از اين جهت به عنوان پيش‌فرض عرض كردم كه بگويم، اجراي يك كنسرت عملي دوجانبه و يك ديالوگ است، نه مونولوگ. اگر كنسرت را به مهماني شبيه بدانيم، با آراستگي و آمادگي حداكثري به آن مهماني مي‌رويم، غير از گفتن، شنيدن را هم مدنظر مي‌گيريم و به جاي اينكه به اثرگذاري و همراه كردن ميزبان با خود فكر كنيم، به اين مي‌انديشيم كه از طرف مقابل چه چيزي مي‌توانيم بياموزيم. شناخت مخاطب اولين گام در همراه كردن او با خود است. اين ساده‌ترين شكل تعامل و ابتدايي‌ترين شكل سرمايه‌گذاري فرهنگي است.

در بسياري از كشورها موسيقي در مدارس تدريس مي‌شود و طبيعتا جواني كه از كودكي با فرهنگ موسيقايي خودش عجين بوده، حالا خيلي بهتر مي‌تواند موسيقي مناطق ديگر را درك كند، اما شرايط براي جوانان ما متفاوت است. با اين وضعيت چه بايد كرد؟

در عصر ما، در حالي كه كشورها دوران تثبيت فرهنگ ملي خود را از سر گذرانده و خواسته يا ناخواسته خودشان را در مقابل پروسه جهاني شدن مي‌بينند، ما چند دهه‌اي را از سر گذرانده‌ايم كه سياست‌هاي كلان فرهنگي، در عين تظاهر به حمايت از فرهنگ ملي، بدون هيچ ابايي، نظاره‌گر پر و بال زدن آن در عرصه‌هاي رسمي بوده است.

سياستگذاري كلان فرهنگي در چند دهه اخير به معني واقعي كلمه، دچار يك بام و دو هواي فرهنگ ملي و فرهنگ اسلامي بوده و هرجا تعارضي بين سنت‌هاي ملي و باورهاي ديني به وجود آمده، بدون وجود فهم آسيب‌شناسانه نسبت به مضرات، اعمال انقباض‌هاي فرهنگي، به شكل يك‌جانبه‌گرايانه، با تبديل امر فرهنگي به امر سياسي- امنيتي، با حذف يا تغيير صورت‌مساله يا دست به اعمال محدوديت‌هاي فرهنگي نامحدود زده و البته اگر نخواهم جانب انصاف را رها كنم، گاه هم وسط كار را گرفته، طوري كه در حد امكان، نه سيخ بسوزد و نه كباب، پتكش را يك بار به نعل فرهنگ ملي و بار ديگر به سندان مذهب كوبيده تا اين چرخ به هر مكافاتي كه هست، عجالتا بچرخد. با اين تفاسير مخاطب جوان امروز چگونه مي‌تواند آشنايي درستي با فرهنگ ملي خود، از جمله موسيقي داشته باشد!

با توجه به شرايطي كه از آن سخن گفتيد، چگونه اين سياستگذاري نادرست بر مواجهه مخاطبان با موسيقي تاثير مي‌گذارد؟

ببينيد، ماجرا از اين قرار است كه به واسطه تلقي‌هاي متعارض و متناقض سياستگذاران فرهنگي در حوزه فرهنگ، راه توسعه فرهنگي مسدود و به واسطه آن رفتارهاي جمعي به عنوان يكي از سرمايه‌هاي شاخص فرهنگ ايراني كم‌كم ضعيف و ناكارآمد مي‌شود. انسان از ابتداي تولد، خود به‌ خود پايش به مراكز فرهنگي جدي باز نمي‌شود كه بتواند مخاطب آثار هنري اثرگذار باشد؛ مگر اينكه سكانداران فرهنگ در آن جامعه، اراده‌شان بر اين باشد. من اِبايي ندارم بگويم ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه برخي سياستگذاران كلان فرهنگي از اينكه جامعه به رشد فرهنگي به معناي عام خود برسد - نه به معناي چيزي كه سياستگذار از فرهنگ تصور دارد- هراس دارند. از سوي ديگر رفتارهاي جمعي، سرمايه‌هاي ارزشمند هر جامعه‌اي هستند. شما در تاريخ ايران مي‌بينيد رفتارهاي جمعي ايرانيان در فرهنگ‌شان ريشه دارد، وقتي كه فرهنگ گسترش پيدا كند، رفتارهاي جمعي هم آزاد باشند، خروجي آن مشخص است. متاسفانه برخي حاكمان فرهنگي ما با توجه به هراسي كه از آن سخن گفتم از تبادلات فرهنگي نيز هراس دارند؛ چون مي‌دانند اگر فرهنگ عمومي جامعه رشد كند، تريبون‌هاي تبليغاتي خودشان را از دست مي‌دهند و به جاي اينكه خودشان را در اين زمينه به‌روز و تقويت كنند، براي توسعه فرهنگ عمومي مانع‌تراشي مي‌كنند و به نخبگان جامعه اتهاماتي از قبيل غرب‌گرايي، زده مي‌شود. مخاطبان موسيقي در جامعه‌اي كه فرهنگ عمومي در آن، با موانع اينچنيني دست و پنجه نرم نمي‌كنند، آنچنان رشد فكري و اجتماعي پيدا مي‌كنند كه انديشه‌هاي والاي انساني را حتي با شنيدن يك سمفوني، يك موسيقي بدون كلام هم مي‌توانند دريافت كنند. اين مساله ناشي از گسترش فهم فرهنگي به واسطه توسعه اجتماعي است و اين توسعه را يك شخص نمي‌تواند به وجود آورد، حتما خانواده اثرگذار است ولي همان خانواده و پدر و مادر نيز رشديافته جامعه‌اي هستند كه سياست‌هاي آن به وسيله ديگران تعيين شده است. يكي از دلايلي كه انسان‌ها در مناطق مختلف دنيا اين ميزان از كنجكاوي را دارند كه با فرهنگ‌هاي ديگر موسيقايي آشنا شوند ناشي از خودساختگي فرهنگي آنهاست و لي در جامعه ما چرخه اطلاعات محدود است، سياستگذاران، توسعه فرهنگي را تنها از نگاه خودشان مي‌بينند و اصولا هم ضدتوسعه عمل مي‌كنند و با رفتارهاي جمعي برخورد امنيتي مي‌كنند؛ اين‌طور است كه موسيقي از هر طرف با معضل روبه‌رو مي‌شود ،چون هم يك رفتار جمعي را در خود دارد كه يك عده باهم مي‌نشينند و آن را گوش مي‌كنند و هم فرهنگ‌ساز است. چيزي كه خيلي روشن است، اينكه يك جوان در هر جاي دنيا خودش نمي‌تواند خود به خود علاقه‌مند به فهم هنر و فرهنگ شود، اين سياستگذاري فرهنگي است كه اين جوان را در كشوري مانوس با فرهنگ و در كشور ديگري بيگانه با فرهنگ خودش رشد مي‌دهد.

اگرچه سطح سواد موسيقي جامعه به دليل همين سياست‌هاي نادرست، مطلوب نيست اما با وجود تمام محدوديت‌ها و سياستگذاري‌هاي اشتباه همچنان بخش بزرگي از جامعه نسبت به اين مسائل حساس هستند و موسيقي جدي براي‌شان مهم است.

يكي از ملموس‌ترين پديده‌هاي فرهنگي كه البته در عرصه رسمي مثل اسپندي روي آتش سياست‌هاي فرهنگي بالا و پايين مي‌پرد، فرهنگ موسيقي ملي ايران است كه موضوع بسيار مهمي است. اين فرهنگ، پديده‌اي دست‌سازِ ناشي از فعاليت، خلاقيت و ايده‌پردازي يك فرد يا يك گروه نيست. موسيقي ايراني ابداع چند نفر آدم خبره در طول تاريخ نيست و در اصل تراكم و انباشت انديشه و احساس جهان‌بيني و نگاه انسان ايراني در طول قرن‌هاست؛ مثل موسيقي كلاسيك غربي نيست كه ده، بيست آهنگساز قدرتمند در طول قرن ۱۸، ۱۹ آن را به وجود آوردند و تبديل به چند قله شدند كه كسي هم نمي‌تواند از آنها عبور كند. موسيقي ايراني مثل زبان فارسي، البته نه در حد زبان فارسي ولي دوشادوش آن از بنيان‌هاي فرهنگي ايراني به شمار مي‌رود. موسيقي ايراني چكيده عواطف و احساسات و جهان‌بيني انسان ايراني در طول تاريخ خودش است كه امروز به ما رسيده ولي بي‌مبالاتي و سهل‌انگاري سياست‌سازان فرهنگ در طول چند دهه اخير در قبال يكي از اساسي‌ترين مولفه‌هاي فرهنگ‌ساز در فرهنگ ايراني نه تنها اين مولفه را مورد بي‌توجهي قرار داده بلكه آن را با تاخت‌وتاز مواجه كرده است. با توجه به همه اينها ما در اين باره بايد موسيقي را در دو ساحت فرهنگ عمومي و فرهنگ خصوصي بررسي كنيم. در مورد جنبه عمومي فرهنگ به ناچار بايد قبول كنيم كه اكنون ما با يك زيست دوگانه مواجهيم. يك وقت در تاريخ گذشته ما كلا موسيقي مطرود مي‌شود، آموزش، ساختن ساز و... امري تقبيح شده است ولي ما امروز با يك فضاي دوگانه روبه‌روييم. در حالي كه آموزش و فراگيري موسيقي و به‌طور كلي پرداختن به موسيقي خلاف قانون محسوب نمي‌شود و انتشار آلبوم و اجراي كنسرت به ظاهر آزاد است اما براي مجوز گرفتن، هنرمند بايد از هزار پيچ و خم گذر كند، در حالي كه كنسرت‌ها و اجراهاي موسيقي را به‌طور گسترده منع مي‌كنند، در بعضي از شهرها در دانشگاه‌ها موسيقي تدريس مي‌شود ولي اجراي موسيقي در همان شهرها ممنوع است كه همه اينها به همان سياست يك بام و دو هوا برمي‌گردد؛ در اصل ما عادت كرديم يك بنويسيم و آن را دو بخوانيم. اين ذهن انسان ايراني را دو تكه و دو پاره كرده، اما در فرهنگ خصوصي كه وارد مي‌شويم همچنان شاهديم كه مثل قديم در محافل خصوصي، مردم دور هم جمع مي‌شوند و ساز و آواز مجلس‌آرا مي‌شود. البته كه موسيقي جريان خودش را دارد همان زمان هم كه ساز را زير عبا پنهان مي‌كردند باز هم حيات موسيقي ايراني ادامه يافت، چون فطرت آدمي زيبايي را مي‌پسندد.

شكل معمول اين است كه هنرمند بر اصول و پايه‌هاي موسيقي مسلط شود و بعد به وادي نوآوري برسد؛ اما خيلي‌ها كه داعيه نوآوري در موسيقي دارند، حتي با پايه‌ها آشنا نيستند! جامعه مخاطبان هم همين توليدات را دنبال مي‌كند. اين چرخه معيوب را چگونه مي‌توان از بين برد؟

سنت‌ها مثل يك بافت بيولوژيك هستند، مثل يك انسان كه يك ساختار فيزيولوژيك مشخصي دارد شما نمي‌توانيد تصميم بگيريد به جاي دو دست، سه دست و به جاي دو پا، چهار پا داشته باشيد؛ كليت اين ساختار تعريف شده است، اما عملكرد و نتايجي كه انسان‌ها در زندگي خود به دست مي‌آورند، آنها را نسبت به هم متفاوت مي‌كند. درست است كه ما در جامعه به‌طور طبيعي، با آدم‌هايي سر و كار داريم كه دو دست، دو گوش، دو چشم دارند ولي آيا همه اين آدم‌ها شبيه هم هستند، آيا شبيه هم فكر مي‌كنند و به يك اندازه مفيد و اثرگذارند؟ ماجرا اين است كه وقتي در اولين مواجهه با پديده‌ها به اعمال تغيير و نوآوري در آنها دست مي‌زنيم، سراغ لايه‌هاي بيروني آن پديده مي‌رويم تا در ادامه به بطن آن راه پيدا كنيم و تغييرات را در دل آن پديده ايجاد كنيم، اما تلاش براي نوآوري هميشه به بطن و عمق آن پديده راه پيدا نمي‌كند. خلاقيت و نوآوري كار ساده‌اي نيست و اصولا در سنت‌ها از عهده كساني برمي‌آيد كه آن سنت را عميقا مي‌شناسند. اگر موسيقيداني كه سنت موسيقي ايراني را عميق و دقيق مي‌شناسد و ذوق زيباشناسي و اشراف به ساير مولفه‌هاي فرهنگي جامعه نيز دارد، دست به تجربه‌هاي دنباله‌دار مبتني بر خصوصيات زوال‌ناپذير فرهنگ موسيقي ايراني بزند و اين نوآوري در سليقه و تجربه سايرين نيز انعكاس پيدا كند، شايد بتوان به امكان بروز نوآوري فكر كرد.

ولي نمي‌توان گفت هيچ خلاقيتي هم وجود ندارد، اين‌طور نيست؟

بله اما آن چيزي كه باعث تغيير مي‌شود يك اصل اساسي به نام بيان هنري است. يعني تغيير در پوسته معنا ندارد، مثل قرار دادن گيتار در موسيقي ايراني. البته بگويم من هم مشكلي با آن ندارم ولي اين را نمي‌توانم به عنوان تغيير بشناسم. اين اولين مواجهه انسان براي تغيير است، گام‌هاي بسيار ابتدايي. مثل اينكه ناخن را لاك بزنيد ولي ناخن همان ناخن است، ممكن است زيباتر شده باشد اما در ماهيتش تغييري ايجاد نشده در حالي كه در تغيير، هنرمند بايد به بيان جديد برسد. بياني استوار بر بن‌مايه‌هاي زوال‌ناپذير سنت و همزمان مبتني بر احوالات جامعه. براي تغيير در سنت بايد غير از پيكره سنت، خون جديدي به كالبد جامعه نيز تزريق ‌شود تا تغيير از درون ممكن شود. اما جامعه ما بسته است و اين همه دچار تضاد و تعارض. در اين شرايط، تغيير غيرممكن نه، اما دشوار است، هرچند نياز و استعداد تغيير، بالقوه به نظر مي‌آيد. به‌طور كلي مثل ابري هستيم كه بارور نمي‌شود ولي هست و مي‌بينيمش، ولي از آن باراني نمي‌بارد. شوربختانه در چنين دوره‌اي زندگي مي‌كنيم ولي اكنون هم اگر شما موسيقي كلاسيك ايراني را در طول بيش از صد سال اخير از زماني كه امكان ضبط صدا وجود داشته بشنويد، متوجه مي‌شويد، با وجود همه اين تفاسير، جريان خلاقانه قطع نشده اگرچه ميزان آن در نوسان بوده؛ شور همان شور است و دشتي همان دشتي؛ افشاري‌اي كه آقاي عليزاده مي‌زند از نظر ماهيت با گذشتگان يكي است ولي دو بيان متفاوت دارد؛ معلوم است كه بيان آقاي عليزاده مناسب انسان امروز است و براي انسان امروز قابل هضم‌تر است، هرچند آقاي عليزاده هم تلاش نكرده كه آن را ساده كند تا آدم هم‌عصرش آن را درك كند و بفهمد ولي متاسفانه در دوران بعد از نسل طلايي عليزاده، لطفي، مشكاتيان، شجريان و... ما با مخاطب ضعيف‌تري مواجهيم و همه‌چيز بايد برايش آماده‌تر و قابل فهم باشد، در حالي كه در همه جاي دنيا هنر جدي، مخاطب تربيت‌شده دارد، مخاطبي كه براي دريافت مفاهيم نهفته، از قبل آماده مي‌شود. هنر جدي، هنر مصرفي نيست.

يعني پيچيدگي را در بيان هنري مثبت مي‌بينيد؟

در بيان هنري، خلاقيت و اثرگذاري، نقش اساسي را ايفا مي‌كند. در اينجا حلقه ارتباط‌دهنده مخاطب و هنرمند، فرهنگ عمومي جامعه است كه ريش و قيچي‌اش در دست مديران و سياستگذاران فرهنگي است. برمي‌گردم به ابتداي بحث‌مان؛ تقويت فرهنگ عمومي در تقويت توسعه فردي و اجتماعي كه نهايتا منجر به تقويت بنيان‌هاي فرهنگي جامعه مي‌شود، نقش حياتي ايفا مي‌كند، در غير اين صورت همه‌چيز از اينكه هست بدتر نمي‌شود و ما با سه گروه افراد در جامعه سر و كار خواهيم داشت، كساني كه منبع تغذيه فكري‌شان فرهنگ رسمي- عمومي جامعه است كه سياستگذاري كلان فرهنگي آن را مديريت مي‌كند. اين گروه شناخت كمتري نسبت به فرهنگ ملي خود دارد. گروه دوم كه خودش را مخاطب فرهنگ عمومي نمي‌داند و تلاش مي‌كند در بستر فرهنگ خصوصي- غيررسمي، شناخت بيشتري نسبت به فرهنگ و هنر ملي داشته باشد و از محافل خصوصي و منابع غير رسمي فرهنگ بهره مي‌برد. گروه سوم كه اقليت جامعه‌اند و شناخت فرهنگ ملي برايشان يك دغدغه جدي است و در اين مسير فارغ از كار و حرفه‌شان مطالعه و كنجكاوي دارند. اين تقريبا همان چيدماني است كه در تابلوي فرهنگي ايران در دو قرن اخير كمابيش رويت شده است.


موسيقي ايراني مثل موسيقي كلاسيك غربي نيست كه ده، بيست آهنگساز قدرتمند در طول قرن ۱۸، ۱۹ آن را به وجود آوردند و تبديل به چند قله شدند كه كسي هم نمي‌تواند از آنها عبور كند. موسيقي ايراني مثل زبان فارسي، البته نه در حد زبان فارسي ولي دوشادوش آن از بنيان‌هاي فرهنگي ايراني به شمار مي‌رود

در حالي كه كشورها دوران تثبيت فرهنگ ملي خود را از سر گذرانده و خواسته يا ناخواسته خودشان را در مقابل پروسه جهاني شدن مي‌بينند، ما چند دهه‌اي را از سر گذرانده‌ايم كه سياست‌هاي كلان فرهنگي، در عين تظاهر به حمايت از فرهنگ ملي، بدون هيچ ابايي، نظاره‌گر پر و بال زدن آن در عرصه‌هاي رسمي بوده است

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون