ادامه از صفحه اول
شيعه احزان و شيعه افراح
ميبايست ۱۷ ربيع تبديل به جشن بزرگ ديني و ملي ميشد. جشني كه از لحاظ شكوه و گستردگي با عاشورا قابل قياس باشد، البته با ماهيت متفاوت و مكمل. با توجه به روايت مشهور به نقل از پيامبر اسلام: «حسين منّي و انا من حسين» ميبايست شهادت و ولادت، نبوت و امامت، سوگواري و شادماني را مانند دو روي سكه باهم تلفيق كنيم.
امام علي عليهالسلام به هر دو روي شادمانی و سرور و نيز اندوه و سوگ توجه داشتهاند. درباره مختصات شيعيان خود گفتهاند:
«إِنّ الله تبارك و تعالى اطّلع إِلى الْأرْضِ فاخْتارنا- و اخْتار لنا شِيعهً ينْصُرُوننا و يفْرحُون لِفرحِنا- و يحْزنُون لِحُزْنِنا و يبْذُلُون أمْوالهُمْ و أنْفُسهُمْ فِينا- أُولئِك مِنّا و إِليْنا» (۱)
«خداوند متعال متوجه زمين شد و ما را برگزيد. و شيعياني براي ما انتخاب كرد كه ما را ياري ميكنند. در شادي ما شادماني ميكنند و هنگام حزن ما اندوهناك ميگردند. جان و مال خود را در راه ما ميبخشند. ايشان از ما ميباشند و به سوي ما باز خواهند گشت.» نكتههاي قابل تامل و جذابي در اين روايت وجود دارد؛ از جمله تقدم شادي بر سوگواري! در تاريخ ما سوگواري بر شادي در مراسم آييني شيعه هم به لحاظ كمي و هم كيفي تقدم يافته است، به حدي كه گاه ميبينيم در شب تولد امام حسين عليهالسلام هم تا واعظ يا مداح به صحراي كربلا نزند و روضه نخواند، و اشكي نگيرد، گويي مجلس و محفل را نا تمام و بينمك ميانگارد. اين امر در طول بيش از هزار سال، انجام شده است. ميبايست به مرور زمان، ۱۷ ربيع را قدر بدانيم. اين روز عزيز جايگاه خود را چنان كه شايسته است، پيدا كند كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست! عزاداري و سوگواري به جاي خود و شادماني به جاي خود. دو بال براي پرواز، نه بالي بلند و نيرومند و فراگير و بال ديگر نزار و كمتوان.
1. بحار الأنوار، ج۴۴، ص: ۲۸۸ هنوز اندر خم يك كوچهايم
۴. نگاه كنيد به عدم درك سياستگذاران از تغييرات شگرف جهاني (از تغييرات ژئوپليتيكي و مسيرها و جادههايي كه در حال ساخته شدن هستند و نسلهاي آينده ايراني را از منافع اقتصاد جهاني محروم خواهند ساخت تا پيمانهاي جديد منطقهاي و جهاني) كه با تحليل خود زمستان سرد اروپا را به عنوان اهرم فشار يادآور ميشدند تا همين اندازه سادهانگارانه!
۵. در مورد شدت گرفتن اخراج اساتيد، با اين اعتقاد كه اساتيد به ويژه در رشتههاي علوم اجتماعي، عامل انحرافهاي ذهني و تحريك دانشجويان هستند، پروژه خالصسازي (پاكسازي) غير همسوها را كليد زدهاند. در صورتي كه با مطالعهاي ساده روي روندهاي تغييرات ارزشي در سطح جهان و ايران و كشورهاي شبيه به ما كاملا ميتوان سمت و سوي تغييرات را مشاهده كرد. اين روزها شاهد بسياري از اين دست اظهارات و توجيهات در عرصههاي مختلف از اينترنت و پهناي باند گرفته تا ريشه پديدههاي اقتصادي و حتي ميزان استقبال مخاطبان از رسانه ملي و.... هستيم. علم مديريت بحران به ما آموخته است كه بحرانها، آنگاه كنترل ميشوند كه نسبت ظرفيت حل مساله توسط سيستم به حجم نارضايتيها بزرگتر از يك باشد و مهمترين ظرفيت در اين ميان، فهم و درك درست از مساله است. همچنين علم به ما آموخته است كه اولين گام شناخت و تبيين مساله، جابهجا نكردن عارضه با بيماري است. در صورت فقدان درك درست مساله، نظامها دچار غرور و خوشخياليهاي كوتاهمدت شده و ناگهان با بهتهاي عظيم مواجه ميشوند. باز هم علم و تجارب بشري به ما آموخته است كه سيستمها و نظامهايي كه نتوانند با تغييرات محيطي منعطف و سازگار شوند، شكننده خواهند شد كه آن را «پديده تطابقناپذيري» مينامند. من معتقدم، سياست درست در اين زمانه ايجاد فرصتهايي براي شنيدن، گفتوگوهاي همدلانه، بهكارگيري نخبگان و كارشناساني كه هنوز دلسوزانه در كشور ماندهاند، در جهت حل مساله و يافتن راههايي براي گشودن افقهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي است. بياعتنايي به عمق مساله، تلاش بر فهم معطوف به حفظ بقا و اصرار بر حركت در مسيرهاي طي شده غيرپاسخگو، نه تنها نتيجهاي ندارد كه ميتواند حتي بحرانهاي بيشتري را موجب شود.جامعه ما، مملو از ظرفيتهاي علمي و افرادي با تعلقات ديني و ميهني است.بايد از فضاي بسته و تنگ گروهي و جناحي، مدرسهاي و دانشگاهي خاص عبور كرد. ايران پر از ظرفيتهاي افقگشاست. تمام ايران را دريابيم.
هنوز اندر خم يك كوچهايم
۴. نگاه كنيد به عدم درك سياستگذاران از تغييرات شگرف جهاني (از تغييرات ژئوپليتيكي و مسيرها و جادههايي كه در حال ساخته شدن هستند و نسلهاي آينده ايراني را از منافع اقتصاد جهاني محروم خواهند ساخت تا پيمانهاي جديد منطقهاي و جهاني) كه با تحليل خود زمستان سرد اروپا را به عنوان اهرم فشار يادآور ميشدند تا همين اندازه سادهانگارانه!
۵. در مورد شدت گرفتن اخراج اساتيد، با اين اعتقاد كه اساتيد به ويژه در رشتههاي علوم اجتماعي، عامل انحرافهاي ذهني و تحريك دانشجويان هستند، پروژه خالصسازي (پاكسازي) غير همسوها را كليد زدهاند. در صورتي كه با مطالعهاي ساده روي روندهاي تغييرات ارزشي در سطح جهان و ايران و كشورهاي شبيه به ما كاملا ميتوان سمت و سوي تغييرات را مشاهده كرد. اين روزها شاهد بسياري از اين دست اظهارات و توجيهات در عرصههاي مختلف از اينترنت و پهناي باند گرفته تا ريشه پديدههاي اقتصادي و حتي ميزان استقبال مخاطبان از رسانه ملي و.... هستيم. علم مديريت بحران به ما آموخته است كه بحرانها، آنگاه كنترل ميشوند كه نسبت ظرفيت حل مساله توسط سيستم به حجم نارضايتيها بزرگتر از يك باشد و مهمترين ظرفيت در اين ميان، فهم و درك درست از مساله است. همچنين علم به ما آموخته است كه اولين گام شناخت و تبيين مساله، جابهجا نكردن عارضه با بيماري است. در صورت فقدان درك درست مساله، نظامها دچار غرور و خوشخياليهاي كوتاهمدت شده و ناگهان با بهتهاي عظيم مواجه ميشوند. باز هم علم و تجارب بشري به ما آموخته است كه سيستمها و نظامهايي كه نتوانند با تغييرات محيطي منعطف و سازگار شوند، شكننده خواهند شد كه آن را «پديده تطابقناپذيري» مينامند. من معتقدم، سياست درست در اين زمانه ايجاد فرصتهايي براي شنيدن، گفتوگوهاي همدلانه، بهكارگيري نخبگان و كارشناساني كه هنوز دلسوزانه در كشور ماندهاند، در جهت حل مساله و يافتن راههايي براي گشودن افقهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي است. بياعتنايي به عمق مساله، تلاش بر فهم معطوف به حفظ بقا و اصرار بر حركت در مسيرهاي طي شده غيرپاسخگو، نه تنها نتيجهاي ندارد كه ميتواند حتي بحرانهاي بيشتري را موجب شود.جامعه ما، مملو از ظرفيتهاي علمي و افرادي با تعلقات ديني و ميهني است.بايد از فضاي بسته و تنگ گروهي و جناحي، مدرسهاي و دانشگاهي خاص عبور كرد. ايران پر از ظرفيتهاي افقگشاست. تمام ايران را دريابيم.