علي ولياللهي
خيليها نميدانند كه ايران در مسترالمپياي 2023 علاوه بر هادي چوپان نمايندگان ديگري هم داشت. يكي از اين افراد رضا تبريزينوري است. بدنساز ويلچرنشين مشهدي كه در رقابتهاي «ويلچرالمپيا» توانست رتبه چهارم را به دست آورد. اين هم احتمالا دومين موردي است كه نميدانستيد! آنكه يكي از لاينهاي مسابقات مسترالمپيا اختصاص دارد به توانيابها. حضور در رقابتهاي ويلچر مسترالمپيا گرچه به تنهايي جالب توجه است و ميتواند درام زندگي يك ورزشكار را شكل دهد، اما رضا تبريزي پيش از اين دو واقعه عجيب ديگر را نيز در زندگياش تجربه كرده بود. اتفاقاتي كه هر كدامش به تنهايي ميتوانند مسير زندگي يك شخص را منحرف كنند. رضا تبريزينوري در 18 سالگي و در حالي كه ورزش را به صورت جدي دنبال ميكرد طي يك تصادف توانايي راه رفتن را از دست داد. خودش ميگويد اين اتفاق باعث شد 12 سال افسرده شود تا اينكه به كمك برادرانش به ورزش بازگشت. دومين اتفاق در سال 99 رخ داد. اوايل شيوع كرونا هنگامي كه ستاد كرونا دستور به تعطيلي باشگاههاي سرپوشيده داد، رضا تبريزي در استوري اينستاگرامش به اين مساله واكنش نشان داد. اين واكنش مصداق توهين به مقدسات شمرده شد و همين رضا را ده ماه فرستاد زندان. البته اين پروسه به همين سادگي نبود. با اينكه رضا تبريزينوري بلافاصله آن استوري را پاك و در اينستاگرام عذرخواهي كرد، معترضين به او در مشهد فراخوان دادند و ريختند مقابل خانه و باشگاهش كه در يك مكان قرار داشت. آن روز معترضين تابلوي باشگاه او را پاره كردند و عليه او و خانوادهاش شعار دادند. البته رضا ميگويد بعد از زندان پروندهاش به دادگاه رفت و در نهايت تبرئه شد. او يكسال بعد از آن اتفاق راهي كانادا شد تا بتواند به آرزويش يعني رقابت در ويلچرالمپيا برسد. اتفاقي كه امسال بالاخره رخ داد. در ادامه گفتوگوي «اعتماد» با اين ورزشكار را ميخوانيد.
بدنسازي را چطور آغاز كردي؟
من از سن پايين يعني نوجواني و 15 سالگي شروع كردم. زير نظر استادانم كه برادرانم بودند، استارت زدم. آنها بزرگتر از من هستند. من برادر آخرم. الگوي من آنها بودند و من هر چه ياد گرفتم از آنها بود. حسن، علي، محمود و محسن تبريزي.
در مشهد؟
بله، بزرگ شده مشهد هستم و 44 ساله. در ميدان راهنمايي باشگاه ورزشي دارم.
از چه زماني به صورت حرفهاي وارد رقابتها شدي؟
دنياي حرفهاي كه همين امسال يعني 2023 توانستم وارد شوم. سالها قبل تلاش ميكردم كه شركت كنم اما در ايران كه بودم متاسفانه نميشد و ورزشكار نميفرستادند. براي حرفهايها اصلا تيمي اعزام نميكنند. من سالها تلاش كردم و بالاخره دو سال و نيم پيش كه مهاجرت كردم كانادا اقدام كردم و توانستم وارد بشوم به دنياي حرفهاي. ژوئن 2023 در رقابتهاي تورنتو شركت كردم كه توانستم پروكارت بگيرم و روز بعدش در استيج پروكارت رقابت كردم و آنجا هم اول شدم و توانستم كواليفاي بشوم براي مسترالمپيا.
از چه زماني دچار مشكل شدي؟
من در 18 سالگي دچار سانحه تصادف شدم. با موتورسيكلت در حال حركت بودم و يك ماشين با سرعت پيچيد جلوي من در خيابان ابوذر غفاري مشهد. نتوانستم موتور را كنترل كنم و برخورد كردم به ماشين و نخاعم آسيب ديد. آسيب زيادي ديدم و يكي، دو سال اول روي ويلچر بودم ولي خب به خواست خداوند آنقدر فيزيوتراپي و ورزش كردم كه شرايطم بهتر شد و توانستم طي سالها ابتدا با كمك دو عصا و بعد يك عصا راه بروم. ولي خب بخشي از اين معلوليت براي من ماند. بعد از آن در سال 2010 بود كه توانستم مسابقات ويلچر باديبيلدينگ را پيدا كنم و يكسال بعد آماده شدم تا بتوانم در رقابتها شركت كنم. در واقع يكسال رژيم گرفتم تا در سال 2011 در مسابقات جهاني اسپانيا شركت كردم. البته قبل از تصادف هم ورزش ميكردم و قهرماني استان داشتم.
بعد از تصادف حتما از لحاظ روحي هم صدمه ديدي. شما يك ورزشكار حرفهاي بودي كه به ناگاه خانهنشين شده بودي. دوران گذار را چطور گذراندي؟
سوال جالبي كرديد. تا به حال كسي در مورد اين مساله از من نپرسيده بود. اين بُعد از زندگي مرا كسي نميبيند. فقط همه بُعد قهرماني و مدال را ميبينند. من بعد از تصادفم سالها از ورزشم دور بودم. حدود 12 سال. چند سال اول دپرس بودم. خب سنم خيلي كم بود و خيلي روحيهام را باخته بودم. به كمك خانوادهام كه خيلي براي من فداكاري كردند، يواش يواش از آن برهه افسردگي بيرون آمدم ولي همين برهه كه ميگويم 12 سال طول كشيد. ولي بعد از 12سال توانستم ورزش را شروع كنم. نميتوانستم قبول كنم كه هيچ فعاليتي نداشته باشم. من در يك خانواده ورزشي بزرگ شده بودم و روحياتم قبول نميكرد كه به اين يكجا نشستن ادامه دهم. بايد تمريناتم را شروع ميكردم. انگيزه و روحيه و طرز فكرم به اين شكل بود كه بايد در يك رشته ورزشي يك راهي پيدا كنم براي نشان دادن خودم. براي نشان دادن خودم و بلند شدن. ابتدا در مورد كلاسهاي مربوط به معلولين سرچ كردم ولي هيچ كدامش براي من مناسب نبود، چون فشار ميآورد روي كمرم. پرتاب ديسك و ساير ورزشهاي معلولين كه نميتوانستم انجام دهم. در ادامه ابتدا از تك پرس شروع كردم و دو سال در اين رشته بودم و توانستم مقام سوم كشور را به دست آورم. بعد از آن وارد مسابقات رشته ويلچر باديبيلدينگ شدم.
قبلش نميدانستي چنين رشتهاي هست؟
نه، عرض كردم كه سال 2010 برادرم حسن تبريزي اطلاعرساني كرد كه اين رشته به چه شكلي است و كجا ميتوانم اين رشته را دنبال و در آن ثبتنام كنم و در مسابقاتش حاضر شوم.
از لحاظ مقايسه زندگي و شرايط ورزش كردن براي يك فرد معلول در ايران با كانادا چه تفاوتهايي دارد؟ آيا در ايران ميتوانستي به راحتي ورزش كني؟
براي يكسري رشتههاي معلولين بله. رشتههايي كه ايران تيم اعزام ميكند كلاسهايي وجود دارد و هر كس معلوليت دارد، ميتواند رايگان شركت كند. مثل خيلي از رشتههاي معلولين از جمله تيراندازي، تك پرس، پرتاب ديسك، دووميداني، شنا و... اما در مورد بدنسازي اصلا نداريم چنين چيزي. دولت چنين رشتهاي ندارد و بدنسازي براي كسي كه روي ويلچر است كار بسيار سختي است. كسي كه روي ويلچر است رفت و آمدش در باشگاه خيلي سخت است. برعكس كشورهاي پيشرفته. اينجا در تمام مكانهاي عمومي رمپ ويلچر تعبيه شده است. يك فرد ويلچري ميتواند به راحتي سوار تمام اتوبوس شود و هر جا دلش خواست برود. خريد كند يا كارهاي ديگر. در ايران چنين امكاناتي را متاسفانه نداريم. مخصوصا براي باشگاههاي پرورش اندام.
برسيم به مستر المپيا!
مسابقات خيلي خيلي خوب بود. سطح مسابقات با همه سالها فرق ميكرد. بار اولم بود شركت كردم، اما در سالهاي گذشته اين مسابقات را دنبال كرده بودم. ويديوها و سايتها را ديده بودم و امسال كه خودم شركت كردم، ديدم كه نسبت به دورههاي قبل خيلي باشكوهتر و كاملتر بود. سطح آمادگي بدنها و كساني كه در رشته من بودند، خيلي بالا بود. امسال باز از همه سالها شلوغتر هم بود. تا سالهاي گذشته خلوت بود ولي امسال همراه من دو نفر حرفهاي با بدن خوب آمدند و ما سه نفر وارد استيج شديم و رقابت كرديم. دو نفر هم از قبل در مرحله فينال حضور داشتند. ما 5 نفر رقابت كرديم و البته واقعا در يك رده بوديم. رقابت خيلي خوبي بود و همه بدنها آماده بودند. من بار اولم بود و براي بار اول ايستادن روي رتبه چهارم خوب بود. خودم راضي بودم.
ويلچر المپيا بخش جانبي مسترالمپياست؟
خود مسترالمپياست. يك لاينش را دادهاند به ويلچر باديبيلدينگ.
شما حتما رقابت هادي چوپان را هم ديدي. آن رقابت چطور بود؟
خيلي فوقالعاده بود. من خودم نشسته بودم در سالن و داشتم وزن هادي را نگاه ميكردم. رقابتشان خيلي سنگين بود. بدنها خيلي شبيه هم بود. هادي از نماي روبهرو بدنش از رقيبش سرتر بود. از نماي پهلو هم همينطور ولي از نماي پشت متاسفانه رقيبش امتياز گرفت. اما در مجموع امتيازات هادي بايد اول ميشد. متاسفانه اين چيزها هست در مسابقات ديگر؛ چيزهايي مثل نژادپرستي و اين چيزها. رقيب هادي يك امريكايي بود و متاسفانه اولي را دادند به او.
شما خودت ورزشكار حرفهاي اين رشته هستي. در ايران ميگويند حق هادي خورده شد. نظر شما چيست؟
صد درصد. بدنهاي نفرات اول و دوم خيلي به هم نزديك بود و چون پارسال هم هادي اول شده بود امسال جايزه را دادند به رقيبش. مسترالمپيا بيشتر ديد بيزينسي دارد. برايشان بيزينس و تبليغات مهم است. براي همين رقيب هادي اول شد.
توصيهاي براي معلولان علاقهمند به بدنسازي داري؟
اول اينكه اكثر كساني كه در اين رشته ويلچر باديبيلدينگ شركت ميكنند يعني تا 90 درصدشان ضايعه نخاعي هستند مثل من. براي كساني كه اين مشكل را دارند در وهله اول بگويم وزنه زدن در كل ضرر دارد. به مرور زمان روي نخاع و مهرهاي كه آسيب ديده فشار ميآورد و مشكلات بيشتر ميشود. خيلي خوب است كسي كه ميخواهد وارد اين رشته شود اطلاعات كافي داشته باشد. بعد از آن سايت ويلچر باديبيلدينگ وجود دارد. افرادي كه معلوليت دارند، ميتوانند به اين سايت پيام بدهند و راهنمايي بگيرند. البته در سطوح بالا و براي حضور در مسابقات ويزا گرفتن براي ما ايرانيها كمي سخت است. دعوتنامه را ميفرستند ولي اينكه به شما ويزا بدهند يك مساله ديگر است. شما بايد مدارك و رزومه قوي داشته باشيد. ولي كساني كه ويلچرنشين هستند و در رشته پرورش اندام كار ميكنند، ميتوانند با اين سايت مكاتبه كنند و اگر قهرماني دارند، ميتوانند وارد دنياي حرفهاي شوند. بايد طرف قهرماني داشته باشد از قبل و خودش را مطرح كرده باشد. به كسي كه صفر كيلومتر است و مدالي ندارد، دعوتنامه نميدهند.
سال 99 اتفاقي براي شما افتاد كه باعث شد به زندان بروي. آيا آن اتفاق در مهاجرت شما به كانادا نقش داشت؟
مهاجرتم بله. يكجورهايي مربوط بود. ولي من از سه سال قبل از آن اتفاق ويزا را داشتم ولي به دليل مشكلاتي كه داشتم رفتن برايم سخت بود. ميخواستم بيايم در مسابقه شركت كنم ولي هر سال يك مشكلي پيش ميآمد و نتوانستم در مسابقات شركت كنم. براي همين يك جورهايي بيخيال اين رقابتها شده بودم، چون تحت فشار قرار داشتم و مشكلات زيادي در ايران داشتم. تا اينكه آن اتفاق رخ داد و ناخواسته يك پيام اينستاگرامي گذاشتم و بعدا هم پاك كردم ولي خب متاسفانه مشكل به وجود آمد و ده ماه زندان بودم. بعد از ده ماه تحت سند آزاد شدم. دادگاه هم رفتم. طي مشورتهايي كه كردم، ديدم من نميتوانم ايران بمانم، چون يكسري كساني كه شلوغ كرده بودند مقابل خانه ما و به اين جريان شدت داده بودند كه براي ارتقاي درجات شغلي خودشان بود دست از سر من برنميداشتند. يكسريها كاسههاي داغتر از آش شدند. مشورتي كه از افراد متخصص و وكلا گرفتم به من گفتند كه نماني بهتر است، چون ممكن است بعدا دچار دردسر شوي. من آمدم كانادا تا براي زمان دادگاه برگردم. مشكل ممنوعالخروجي هم نداشتم. سند هم گذاشتم. خوشبختانه اصلا كار به آنجاها نرسيد. در دادگاه قاضي قبول كرد كه غيابي دادگاه برگزار شود و وكيلم از طرف من شركت كند. در نهايت هم تبرئه شدم. پروندهام بسته شده و الان ميتوانم به راحتي برگردم. منتها چون من از طريق پيآر ورزشي اقدام كردهام و بعد از دو سال اين را گرفتم فعلا اينجا ماندم. به محض اينكه پاسپورتم را بگيرم برميگردم ايران.
گزارشها ميگفت معترضين به شما ريختند توي باشگاه و وسايل را شكستند و...
نه توي باشگاه نبودند. خانه و باشگاه ما يك جا هست. ملك مال خودمان است. اينها بيرون خانه تجمع كردند و سروصدا كردند. كارشان غيرقانوني بود. تعدادشان زياد بود و پليس هم نميتوانست جلوي اينها را بگيرد. اينها تابلوي باشگاه مرا پاره كردند و مردم و پليس هم تماشا ميكردند و كاري از آنها برنميآمد. فحاشي ميكردند و شعار ميدادند و كارهايي براي تحريك ما تا دور و بريهاي ما يا يكي از اعضاي خانوادهام درگير بشوند ولي خب برادرانم نرفتند جلو. در واقع اعضاي خانواده، دوستان و آشنايان و نزديكان نگذاشتند كسي درگير شوند. اينها ميخواستند پرونده مرا سنگينتر كنند.
به ايران برميگردي؟
صد درصد. من هدفم، زندگيام، اعتبارم و باشگاهمان در ايران است. صد درصد همين كار را ميكنم. هر كس ميآيد اينجا بايد سه سال بايستد براي پاسپورتش. از زماني كه طرف پيآر ميشود بايد سه سال بايستد تا پاسپورت بگيرد. هر يك روزش كه از كانادا خارج شوي جزو آن سه سال حساب نميشود. سخت هم هست توي غربت. هيچ جا وطن خود آدم نميشود. به محض اينكه پاسپورتم را بگيرم بلافاصله برميگردم.
الگو و اسطورهات كيست؟
برادرانم هستند، چون آنها بودند كه اين راه را رفتند و من دنبال كردم. آنها مرا تشويق كردند. اگر آنها اين راه را نميرفتند من شايد اصلا هيچ وقت وارد اين ورزش نميشدم.