• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5653 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر

گفت‌وگو با ماني مهرزاد درباره مجموعه «جغرافياي برف»

نقاشي كردم كه از جايم بلند شوم

از شيوه‌هاي نقاشي اروپايي بهره مي‌گيرم اما روح كارهايم شرقي است

پرويز براتي

ماني مهرزاد فعاليت هنري خود را سال 1379 زماني كه در دانشگاه شهيد باهنر كرمان تحصيل مي‌كرد آغاز كرد. 13 سال كار به شيوه آبستره-فيگوراتيو و با استفاده از رنگ اتومبيل و ساختماني، منجر به شكل‌گيري چند مجموعه با عناوين «باغ بي‌اكنون»، «حضور»، «آبي» و «در ميانه هيچ» شد. مجموعه «باغ بي‌اكنون» كه سال 1400 در گالري «نگر» به نمايش گذاشته شد، مضموني تكرارشونده را در طول سفر خلاق اين هنرمند به تصوير مي‌كشد. اين نمايشگاه در ادامه مجموعه‌اي بود كه از سال ۱۳۸۰ شكل گرفت و سال ۱۳۸۲ در گالري «سيحون» به نمايش در آمد. مضموني كه در اين آثار وجود دارد «نور» است كه البته به گفته او، نورِ فيزيكي نيست؛ بلكه نوري است از ابعاد ديگري از هستي. با وقفه‌اي چندساله دوباره از سال 1394 با شركت در حراج نوروزي گالا كه از سوي «مجيك آو پرشيا» در برج‌هاي اماراتِ دوبي برگزار شد، فعاليت خود را ازسر گرفت و در نمايشگاه‌ها و جشنواره‌هاي متعددي با ارايه مجموعه‌هايي متفاوت شركت كرد؛ از جمله مجموعه «سواران گمشده» كه در گالري «آتبين» روي ديوار رفت. مجموعه «2020» كه در رويداد آرت روولوشنِ تايپه دو جايزه ويژه دريافت كرد، يكي جايزه رييس رويداد و ديگري جايزه گالري ايكس پاور تايپه. اين مجموعه از تجربه شخصي اين هنرمند در طول همه‌گيري كرونا الهام گرفته شده كه طي آن مادر و خواهرزاده خود را به طرز غم‌انگيزي از دست داد. مهرزاد مجموعه‌اي با نام «در ميانه هيچ» نيز دارد كه قرار است در مادريد اسپانيا، گالري ناتيا اميني به نمايش درآيد. آخرين مجموعه مهرزاد «جغرافياي برف» با كيوريتوري سجاد باغبان ماهر اين روزها در گالري نگر به تماشاست و همين، بهانه گفت‌وگوي‌مان با او شد.

 

‌ اضطراب حسّ اصلي آثار جديدتان است. اگر درون‌بيني، منشا خلق هنر باشد -به تعبير هانري برگسون- آيا اين كارها بازنمايانگرِ درونِ خودتان است؟

البته شايد اضطراب واژه دقيقي براي توصيف اين كارهاي جديد نباشد. اين كاملا بحثِ مواجهه من با خودم و با حقيقت مرگ و هستي است؛ زماني‌كه با مرگ دو تن از عزيزانم، مادر و خواهر زاده‌ام روبه‌رو شدم. مدتي بعد، خواهرزاده‌ام مينا هم، به كرونا مبتلا و در بيمارستان بستري شد و تا پاي مرگ رفت و برگشت و تجربه‌ نزديك به مرگ داشت. مادرم كه از دنيا رفت، خيلي درگير مفهوم مرگ و چيستي آن شدم؛ حتي پايان‌نامه دكترايم را هم به موضوع مرگ تغيير دادم؛ ولي به ‌هر حال به چيزي برخوردم به‌نام تجربه‌ نزديك به مرگ و آنجا مطالعاتي كردم و فيلم‌هاي مستندي ديدم. وقتي بعدِ شش ماه خواهرزاده‌ام به خواهرم گفت كه زمان بستري شدن در بيمارستان، تجربه مرگ داشته و چيزهايي را ديده است، من از آنجا كه راجع ‌به چيزهايي كه ديده بود، مطالعاتي داشتم؛ از او كيفيت آن تجربه‌اش را سوال كردم. پيش ‌از آن، دريافت مشخصي از پديده روح نداشتم و تصور مي‌كردم يك‌بار به دنيا مي‌آييم و زندگي مي‌كنيم و بعد از دنيا مي‌رويم. اما يك‌باره با مفهوم تازه‌اي مواجه شدم در باب روحي كه مي‌تواند خارج از جسم زندگي كند. به ‌هر حال ابعاد ديگري از هستي كه ممكن است وجود داشته باشد بر من مكشوف شد. بخشي از كارهايم، مشخصا فيگورهاي سفيدم، اشاره به موجودات غيرارگانيكي دارد كه ممكن است وجود داشته باشند. فضاهايي كه مي‌سازم، بخشي‌ معطوف به اين داستان‌ها و ابعاد ديگر هستي است و بخش ديگرش نيز به زندگي و اجتماع برمي‌گردد كه براي نمونه در تابلوي «سرزمين ممنوعه» شاهديم و به‌صورت نمادين جايي را كه در آن زندگي مي‌كنم را نشان مي‌دهد. يك بخش هم در‌گيري‌هاي شخصي‌ام است. شما وقتي با ويژگي‌هايي درون خودت آشنا مي‌شوي كه تابه‌حال با آنها غريبه بوده‌اي؛ شناخت جديدي نسبت ‌به خود پيدا مي‌كني.

‌آثار نمايشگاه جديدتان يك‌جور بازخواني نگارگري است؛ به عنوان محملي براي هنر معاصر و مي‌توان گفت در كار شما، بين زيبايي‌شناسي نگارگري و زبان نقاشي معاصر رابطه هست.

من تحت تاثير نگارگري و سياه‌مشق بوده‌ام؛ اما هيچ‌گاه از فرم‌هاي نگارگري و خط به‌ طور مستقيم استفاده نكرده‌ام، بلكه صرفا طراحي‌هايم عموما با خطوط منحني انجام مي‌شوند كه اين ويژگي را از نگارگري گرفته‌ام و شايد برخي از فرم‌هايي كه مي‌كشم، شبيه فرم‌هاي به كار گرفته شده در خوش‌نويسي باشد؛ درصورتي‌ كه من هيچ‌گاه خوشنويسي نكرده‌ام و اين شباهت به صورت ناخودآگاه صورت گرفته است كه به دليل تاثير طراحي حروف بر طراحي من است. از سويي، از آنجا كه روي نگارگري مطالعه داشتم و پايان‌نامه فوق‌ليسانسم درباره نگارگري و به‌ويژه شاهنامه بوده است؛ كارهايم وارد اين فضاها شد و اين فضاها درواقع مُلهم از شاهنامه است. من اول با تصويرسازي براي شاهنامه شروع و بعد، آن تصويرسازي‌ها را وارد فضاي نقاشي كردم. اولين مجموعه‌ام، «سواران گم‌شده» نام داشت كه در گالري آتبين به نمايش درآمد و دو اثرم در حراج «مجيك آو پرشيا» در دوبي به نمايش و حراج گذاشته شد.

‌ نگارگري تاريخي يك سطح بي‌زماني و لايتناهي و ارض ملكوت دارد و هنرمندان معاصري هستند كه منطبق با اين فضا كار مي‌كنند و از اين نظر داراي نقطه اشتراك با نگارگري تاريخي هستند؛ اما كار شما نمادها و نشانه‌هايي از جهان امروز دارد و مي‌توان گفت، نقطه افتراق آن با نگارگري تاريخي در همين است.

نشانه‌هاي زندگي شخصي و حسّ و حال شخصي من هم هست. تيرگي‌ها و فضاي تيره برخي كارهايم حاكي از احساسات شخصي‌ام است؛ به‌علاوه اينكه بله، همان‌طور كه بيان كرديد، كارهايم نمادين است و عناصري كه استفاده مي‌كنم، جنبه نمادين دارند. برخي از اين نمادها براي بيننده شناخته شده و داراي معنايي روشن است و برخي ديگر نمادهايي هستند كه متناسب با زندگي شخصي‌ام آنها را ايجاد كرده‌ام. من در نقاشي به دغدغه‌هاي شخصي‌ام مي‌پردازم، گاهي اين دغدغه شخصي مي‌تواند يك رويداد اجتماعي باشد.

‌در اين زبان بصري دليل تاكيدتان روي نمادها و نشانه‌هايي همچون تابلوهاي ورود ممنوع چيست؟

در كارهاي آخرم، سواران سياه و سفيد و پرندگان سفيد و سياه و درخت‌ها، ماسك‌ها و خنجرها همه نمادي از ابعاد مختلف و دروني خودم است. درواقع يك‌جور بازنگري خودم و درگير بودن با خودم و تناقضات احساسي و جهان‌بيني و ابعاد شخصيتي دروني خودم است. وقتي دو سوار سفيد درحال نبرد با يكديگر هستند، آن‌ سوارها به نوعي خود من هستند. به تعبيري، وارد عالمِ دروني خودم شده‌ام و از آن نگاهِ منتقدانه فاصله گرفته‌ام؛ اما تابلوهاي عبور ممنوع يا ورود ممنوع براي من معناي محدوديت و ممنوع بودن دارد كه مي‌تواند اشاره به هر نوع محدوديتي از جمله محدوديت‌هاي اجتماعي، سياسي، اخلاقي و حتي محدوديت‌هاي وراي ابعاد مادي داشته باشد.

‌ به نظر خودتان، سويه‌هاي دروني و شخصي اين كارها قوي‌تر است يا ابعاد و جنبه‌هاي اجتماعي و سياسي آنها؟

در عمده اين كارها آن مسائلِ دروني برجسته‌تر است؛ غير از تابلوي «سرزمين ممنوعه» و يكي دو كار ديگر كه آنها را مي‌توانيم از زاويه ديد ديگري ببينيم. از سويي در نگاه من شخصي‌ترين مسائل به نوعي عمومي‌ترين مسائل مي‌توانند باشند.

‌ چرا به سمت رويكردهاي مشابه در ارتباط با نگارگري تاريخي و نگاه‌هاي دكوراتيو نرفتيد و اين فضاها كمتر در كارتان به چشم مي‌خورد؟

از آنجا كه يك نقاش شرقي هستم و يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي نقاشي شرقي، ظرافت و زيبايي است، هميشه اين زيبايي و ظرافت در كنار مسائلي كه در زندگي با آن مواجه مي‌شوم برايم اهميت داشته است. هميشه نقاشي‌هايم بازتابي از زندگي شخصي و افكار و عواطف خودم بوده است؛ اتفاق‌هايي كه از آنها تاثير گرفته‌ام يا به شكل حسي و تجربي در كارهايم با بهره‌گيري از عناصر بصري و كيفيت‌هاي تجسمي آمده يا با بهره‌گيري از نماد و نمادسازي شخصي. با همه اينها، به موضوعات اجتماعي بي‌توجه نبوده‌ام. پروژه‌اي به‌نام «كودكان ناميراي من» اجرا كردم كه يك كار فرآيندي بود و در طول زمان شكل مي‌گرفت و هرگز به پايان نمي‌رسيد. من آن كار را به ‌صورت فصلي انجام مي‌دادم با رويكردي اجتماعي. در طول هر فصل اخبار را بررسي و آن خبرهايي را كه فكر مي‌كردم بيشترين تاثير را در زندگي مردم دنيا يا منطقه‌اي خاص دارند انتخاب مي‌كردم و براساس آن يك چيدمان انجام مي‌دادم كه ممكن بود همراه با صدا و پرفورمنس هم باشد. اينها را در هر فصل اجرا كردم و هرچند مدتي است رها شده اما مي‌تواند مجددا در آينده ادامه پيدا كند. مي‌خواهم بگويم، دغدغه اجتماعي هميشه در كارهايم به صورت مستقيم و غيرمستقيم بوده. وقتي احساس واقعي‌ات را در كارهايت مي‌آوري، به عنوان فردي از اجتماع در حال انجام يك كار اجتماعي هستي. حتي حالا كه كارهايم اشاره به روح و ابعاد ديگر هستي دارد، هنوز دلم مي‌خواهد عناصرِ مربوط به اجتماع و زندگي را در كارم بياورم. نگارگري به صورت سنتي يا رويكردهاي دكوراتيو هيچ‌گاه نمي‌تواند دغدغه‌هاي مرا بيان كند. من از نگارگري بهره گرفته‌ام اما در جهت بيان آنچه درون من رخ مي‌دهد.

‌چرا عنوان نمايشگاه را «جغرافياي برف» گذاشتيد؟

جغرافياي برف نام يكي از تابلوهايم بود كه در رويداد آرت روولوشن تايپه، دو جايزه دريافت كرد. اسم آن تابلو، برگرفته از شعري از خانم طاهره خُنيا بود با مضموني اجتماعي. اسم مجموعه در ابتدا ۲۰۲۰ بود كه اشاره به همان سال شيوع كرونا داشت و سپس به «جغرافياي برف» تغيير داده شد. اين مجموعه شامل تعداد زيادي كار كوچك و بزرگ است. اولين كارهاي اين مجموعه را روي كيسه‌هاي كتاني برنج مادرم و دستمال‌هاي گل‌دار ايشان نقاشي كردم. جغرافياي برف را به اين دليل انتخاب كردم كه كلمه جغرافيا برايم معنايي گسترده دارد كه هم مي‌تواند اشاره به منطقه‌اي خاص باشد و هم در معناي وسيع‌تر خود حتي اشاره به ابعاد ديگري از هستي داشته باشد. به‌علاوه، چند تا از كارهاي اين مجموعه صحنه‌هاي برفي دارد و ديگر اينكه رنگ بسياري از كاراكترهاي نقاشي‌هايم سفيد است. برف و رنگ سپيد آن معاني دوگانه و گاه متضادي را برايم تداعي مي‌كند؛ هم مي‌تواند پاكي و روشنايي باشد و هم پليدي و تاريكي، هم معناي اميد دارد و هم نااميدي، هم سرور و هم ماتم! از سويي، رنگ سپيدِ برف در نگاه من اشاره به اقليم و دنياهاي ديگر و حتي روح و موجودات غيرارگانيك دارد.

‌زبان بصري شما، براي بيان دغدغه‌هاي شخصي و اجتماعي و اين حالات و مفاهيم، مناسب نيست. اين براي‌تان محدوديتي ايجاد نكرده است؟

چرا فكر مي‌كنيد حتما كاري كه رويكرد اجتماعي دارد بايد اكسپرسيو يا فيگوراتيو باشد؟! با هر نوع كار حتي كاري كه به‌نظر دكوراتيو مي‌آيد مي‌توانيم اين مفاهيم را بيان كنيم. من فكر مي‌كنم كه حس و حال شخصي يك هنرمند در خطوط و فرم‌ها و رنگ‌ها و تركيب‌بندي و فضاي كارهايش به‌طور ناخودآگاه انعكاس مي‌يابد.

‌ چون سويه بياني نقاشي‌هاي اكسپرسيو يا فيگوراتيو قوي‌تر است.

بله، همين‌طور است؛ اما هر شيوه هنري عناصر مختصّ خود و تاثير ويژه خود را دارد. يك ماجراي ديگر هم وجود دارد. بعضي هنرمندان مي‌خواهند با كارشان حسّ اضطراب را انتقال بدهند و خشم را در مخاطب بيدار كنند؛ ولي من رويكردم اين‌گونه نيست! معتقدم بايد به مخاطب حالِ خوب و آرامش و انرژي مثبت بدهم. حال شايد كارم از اين منظر موفق نباشد و حتي وهم‌آلود تلقي شود؛ ولي من تلاش مي‌كنم بروم به سمتِ اينكه حال خوبي ايجاد كنم. من نقاشي كردم كه از جايم بلند شوم تا بتوانم اين درد و غم را كنار بزنم. مي‌توانستم كارهايي غم‌آلود بكشم؛ ولي فيگورهاي من شاد هستند و حتي رقصان‌اند. براي ‌اينكه معتقدم هنرمند هنرش را زندگي مي‌كند و من سعي كردم از وضعيتِ غمبارم برخيزم. لذا سعي كردم از طريق هنر در درجه اول حال خودم را خوب كنم و فكر مي‌كنم كه انرژي‌ها و فركانس‌هاي هنرمند از طريق هنرش به مخاطب منتقل مي‌شود.

از سويي زيبايي و ظرافت كه از عناصر هنر شرقي است، هميشه برايم اهميت داشته و همچنين برايم مهم بوده كه از منبع تصويري هنرِ پيشينيانِ خودم بهره بگيرم. شايد براي‌تان جالب باشد كه شيوه كار من در ابتدا آبستره فيگوراتيو بوده است؛ اما با اينكه شيوه آنها غربي بوده اما موضوع و حس و حال‌شان كاملا شرقي است. من يك هنرمند شرقي و به ويژه ايراني هستم و در يك جغرافيا و فرهنگ شرقي پرورش يافته‌ام كه تاريخ ويژه خود را دارد. مردم من خلق و خوي ويژه خود را دارند و بنابراين هنر اين منطقه از جهان ويژگي‌هاي خود را دارد. من به اين تاريخ و فرهنگ علاقه دارم و هميشه تحت تاثير آن بوده و هستم؛ هرچند در دوره‌اي به شيوه‌هاي نقاشي اروپايي نيز پرداخته‌ام و هنوز هم از آنها در كارم بهره مي‌گيرم اما در نهايت روح شرقي در كارهايم برايم اهميت دارد.


  اولين كارهاي اين مجموعه را روي كيسه‌هاي كتاني برنج مادرم و دستمال‌هاي گل‌دار ايشان نقاشي كردم. «جغرافياي برف» را به اين دليل انتخاب كردم كه كلمه جغرافيا برايم معنايي گسترده دارد كه هم مي‌تواند اشاره به منطقه‌اي خاص باشد و هم در معناي وسيع‌تر خود حتي اشاره به ابعاد ديگري از هستي داشته باشد.
  حتي حالا كه كارهايم اشاره به روح و ابعاد ديگر هستي دارد، هنوز دلم مي‌خواهد عناصرِ مربوط به اجتماع و زندگي را در كارم بياورم. نگارگري به صورت سنتي يا رويكردهاي دكوراتيو هيچگاه نمي‌تواند دغدغه‌هاي مرا بيان كند. من از نگارگري بهره گرفته‌ام اما در جهت بيان آنچه درون من رخ مي‌دهد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون