در هفتمين سالگرد درگذشت مرحوم آيتالله علياكبر هاشميرفسنجاني، سيدحسين مرعشي، دبيركل حزب كارگزاران سازندگي ايران، در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد كه اتهام انسداد توسعه سياسي در دولتهاي سازندگي و تمركز بر توسعه اقتصادي و بيتوجهي به توسعه سياسي، بياساس است. او با برشمردن دستاوردهاي حوزههاي مختلف در دولتهاي هاشميرفسنجاني تاكيد دارد كه سنگ بناي تغيير قدرت از طريق راي مردم و تشكيل دولت اصلاحات در دولت هاشمي گذاشته شد. مرعشي با تاكيد بر اينكه «توسعه سياسي مفهومي فاقد تعريف و ترم علمي است و تنها دستاويزي براي عقدهگشايي عليه هاشميرفسنجاني شده است»، يادآوري ميكند كه «دولت هاشميرفسنجاني به برگزاري انتخاباتي با پيروزي سيدمحمد خاتمي منتهي شد و دولت اصلاحات به تشكيل دولت احمدينژاد و مجلس اصولگراي هفتم.» او در پاسخ به سوالي درباره اين موضوع كه اگر مرحوم هاشمي امروز در قيد حيات بود چه راهكاري براي حل مناقشه بر سر حجاب داشت، روايت شنيده شده از آيتالله را نقل كرده و ميگويد: «در آخرين صحبتهايي كه من از مرحوم آقاي هاشمي شنيدم اين بود كه ايشان گفتند: «ما از ابتدا در دهه اول انقلاب اشتباه كرديم كه حجاب اجباري را يك وظيفه براي حكومت تلقي كرديم. بايد اجازه ميداديم كه مردم و خانمها با راهكارهاي فرهنگي خودشان به انتخاب حجاب علاقهمند شوند.»
در سالهاي اخير مساله تغييرات رويكرد و ديدگاههاي آقاي هاشمي بارها مورد ارزيابي و توجه جناحهاي مختلف قرار گرفته است. فارغ از ديدگاههاي جريان راست به آقاي هاشمي بعضا از داخل خود جريان اصلاحطلبي به ايشان اتهاماتي درباره بيتوجهي به مقوله «توسعه سياسي» در سالهاي دولت سازندگي زده ميشود به شكلي كه حتي برخي مدعي هستند كه سنگبناي انسداد «توسعه سياسي» در زمان مرحوم هاشميرفسنجاني در سالهاي دوران مسووليت در مجلس و دولت گذاشته شد. شما تغيير آيتالله هاشمي و اين اتهام را چطور ارزيابي ميكنيد؟
آقاي هاشمي مثل همه انسانهاي موفق ديگر هرگز خودش را در يك موقعيت و يك شرايط ثابت فريز نميكرد به مدل جزمي قائل نبودند و همواره در حال رشد و تكامل بودند. خيلي طبيعي است انسانهايي كه برنامهاي براي رشد خود دارند، وضعيت، ديدگاهها و تفكرات هر روزشان با روز قبل متغير باشد. نميدانم چرا بايد براي اينكه انسانها در مسير تكامل هستند و سعي ميكنند نيازهاي روز جامعه را درك كنند، مورد قضاوت قرار بگيرند.
اين تغيير آقاي هاشمي در چارچوب تغيير از «محافظهكاري به اصلاحطلبي» گنجانده ميشود؟
ببینيد، آقاي هاشمي بر اساس نيازهاي كشور و نيازهاي جامعه تصميمات منطقي گرفتند. بايد مطلبي اينجا توضيح داده شود؛ اساسا چيزي كه ما ميگوييم توسعه سياسي و بعد افراد را به دفاع يا مخالفت با آن متهم ميكنيم، هيچ ترم شناخته شده دانشگاهي و بينالمللي ندارد يعني هيچ تعريف آكادميك، علمي و قابل استنادي درباره واژهاي به نام «توسعه سياسي» وجود ندارد. توسعه يك موضوع شناختهشده است و اصولي دارد و به هيچوجه در فرهنگ و دانشگاههاي معتبر جهان چيزي به نام توسعه سياسي نيست. توسعه تغيير درونزاي همه شاخصهاي توسعه انساني است؛ شاخصهايي كه منتهي به توسعه انساني ميشوند. ما در ايران براي خودمان واژه ميسازيم. نظامهاي سياسي در كشورهاي مختلف از فرهنگهاي بومي و سياسي آن كشور تبعيت ميكنند. به طور مثال نظام حاكم بر چين نظام كمونيستي است. اساسا معيارها در يك نظام كمونيستي با كشوري مثل سوئد كه بر مبناي دموكراسي اداره ميشود، بسيار متفاوت است. در عربستان نظام حكومتي پادشاهي است؛ مردم هم اين نظام را پذيرفتهاند و با آن زندگي ميكنند. در امارات متحده عربي نظام اميرنشين است و اقتضائات خاص خود را دارد. نميشود در يك نظام پادشاهي يا اميرنشين ارزيابي متناسب با سويیس يا يك جمهوري را داشت. در يك نظام اميرنشين نميشود وضعيت توسعه يا مردم را بر اساس نظام حزبي ارزيابي كرد و گفت مثلا مردم حق راي دارند يا نه. هر كدام تناسب خود را دارد. ببينيد، شاخص توسعه انساني تركيب 70 شاخص توسعه است. اساسا اين چيزي كه ما ميگوييم توسعه سياسي مخصوص خود ما است، خودمان اين مفهوم را ساختيم و شاخصي ندارد. مگر ما در دهه 60 به اتكاي آرای عمومي جامعه را اداره نميكرديم؟ مگر در 12 فروردين 1358 نوع نظام به راي مردم گذاشته نشده بود؟ اينها همان توسعه سياسي نبود؟ مگر انتخاب آقاي خاتمي در دولت آقاي هاشمي رخ نداد؟! مگر مردم در پايان دوره آقاي هاشمي حق انتخاب نداشتند و آقاي خاتمي را به آقاي ناطق نوري ترجيح ندادند؟ در انتخابات خرداد 1376 كه دولت آقاي هاشميرفسنجاني بود، آرا شمرده نشد؟ راي مردم اعلام نشد؟ اين اتهامات در مورد آقاي هاشمي و آنچه توسعه سياسي خوانده ميشود، ناشي از يكسري عقدهگشايي است. عدهاي از آقاي هاشمي خوششان نميآمده و نميآيد و مرتب اتهام براي ايشان ميسازند.
من مواردي را به عنوان شاخصهاي گشايش سياسي ميدانم و از اساس نام توسعه سياسي نيز بر آن نميگذارم. شاخصهايي از قبيل افزايش نقش مردم، آزادي در انتخاب، قدرت انتخاب، وجود صلاحيت سياسي متفاوت و متنوع، به حداقل رساندن نفوذ قدرتهاي حاكم و سليقه حاكميت، سپردن كار به مردم و... موارد مثبتي در باز بودن فضاي سياسي تلقي ميشوند. اينها ربطي به توسعه ندارد. همه اين موارد مثبت متكي به رشد يك طبقه به نام طبقه متوسط است. آيا در دوره 8 ساله بعد از جنگ كه آقاي هاشمي مسووليت اداره كشور را بر عهده داشتند، طبقه متوسط شكل گرفته است يا خير؟ تمام رشد شاخصها در دوران آقاي هاشمي رشد منطقي و بعضا قابل توجه داشته است؛ شبكه بهداشت ايران در دوره آقاي هاشمي تكميل شده است. برخي از بيماريها مثل فلج اطفال در دوره ايشان ريشهكن شد، سواد آموزي رشد كرد. مخابرات به عنوان زيرساخت مهم در دوران ايشان شكل گرفت. مخابرات قبل از آقاي هاشمي جايگاهي در زندگي مردم نداشت. سيستم مدرن مثل اينترنت و موبايل در دوران ايشان وارد شد. پوشش آموزش و پرورش در دوران ايشان به بالاي 95 درصد رسيد.
رشد تعداد دانشجويان كشور، ميزان اعزام دانشجويان به خارج از كشور براي كسب شاخصهاي علمي، توسعه مطبوعات و مواردي از اين دست. اولين نشريه تمام رنگي در اين دوران منتشر شد. انتشار روزنامههاي معتبري مثل ايران و همشهري متعلق به اين دوره است. هنوز هيچ روزنامهاي نتوانسته ركورد تيراژ همشهري را در آن زمان بزند. همه اينها دستاورد آقاي هاشمي است. دوستان از آقاي هاشمي خوششان نميآيد و ميخواهند واقعيتها را منكر بشوند و ايده بسازند كه ايشان «به رشد اقتصادي توجه داشت به توسعه سياسي توجه نداشت!»
در دوره دوم آقاي هاشمي يك عده فكر ميكردند كشور به بنبست سياسي ميرسد و دنبال حاكميت يكدست بودند. آقاي هاشمي كمك كرد و با راهاندازي كارگزاران گام مهمي برداشت و مجلس پنجم متكثرتر از مجلس چهارم شد و قدرت يكپارچه اصولگرايان كه در مجلس چهارم وجود داشت، در مجلس پنجم تكرار نشد. انتخابات رياستجمهوري سال 1376 در دوران ايشان شكل گرفت و منتج به ظهور آقاي خاتمي و دولت اصلاحات شد. توسعه سينما در اين دوره رخ داد و ممنوعيت استفاده از رسانههاي جديد در دوران آقاي هاشمي برداشته شد. چه كسي يا كساني ميخواهند منكر به اين رخدادها باشند؟! جز اين است كه فاصله گرفتن از اقتصاد دولتي، تقويت طبقه متوسط، توسعه دانشگاهها، توسعه مراكز آموزشي كه همگي منتهي به شكلگيري طبقه متوسط شد در دولتهاي آقاي هاشمي رخ داد؟! در اين دوران طبقه متوسط رشد كرد و بعد هم اين طبقه خواستههايي داشت؛ خواستهاش اين بوده كه با راي خود بتواند قدرت را جابهجا كند و از طريق صندوق راي هم به خواستههاي خود در پايان دولت آقاي هاشمي رسيد و اين رخداد تاريخي ثبت شد و اين تغيير رخ داد.
حالا اگر بعد از دوران آقاي هاشمي، دوستاني كه بر سر كار آمدند، با همه حسننيتي كه داشتند اصول حاكم بر معادلات قدرت را در جمهوري اسلامي نفهميدند و نظامي كه در حال حركت به سمت دموكراسي بود به فاز درگيري كشيده شد، داستان ديگري است و مقصر آقاي هاشمي نيست. در اين دوران به جاي استفاده درست از قدرت رهبري و ولايت فقيه، زاويه ايجاد شد. انتهاي دوران آقاي خاتمي - كه مجموعا دوره خوبي هم بود - كشور به دست آقاي احمدينژاد افتاد. مجلس ششم كه در اين دوران تشكيل شد، به گشايش سياسي كشور منتهي نميشود، به تشكيل مجلس هفتم اصولگرا به رياست آقاي حدادعادل منتهي میشود. يعني حتي در مجلس هفتم با آقاي ناطق نوري و شخصيت وزين سياسياش كه اصول حاكم بر دموكراسي را قبول دارد و راي مردم را ميپذيرد و به رقيب منتخب خود تبريك ميگفت، مواجه نيستيد. با آقاي حدادعادل مواجه هستيد؛ بعد با قاليباف مواجه هستيد. به اين روند كه توسعه سياسي نميگويند، ميگويند تضعيف توسعه سياسي.
يكي از مباحث ديگري كه طي دولت دوم آقاي روحاني مطرح شد و ميشود اين است كه اگر آقاي هاشمي بود شايد بسياري از تصميمات در دولت آقاي روحاني گرفته نميشد و بسياري از بحرانها پيش نميآمد. دولت آقاي روحاني را بعد از فوت آيتالله هاشمي چطور ميبينيد؟
تا حدي قبول دارم اما مطلق قبول ندارم. به هر حال نبود آقاي هاشمي بر كاركرد دولت آقاي روحاني اثر منفي گذاشت اما مشكل اساسي و بنيادي كه ما در دوران طولاني با آن مواجه هستيم مساله ديگري است. موضوعي كه دولت آقاي هاشمي هم تا حدي با آن درگير بود، دولت آقاي خاتمي هم درگير بود، آقاي احمدينژاد درگير نبود اما درگير شد و آقاي روحاني هم درگير شد، مشكل اساسي ما است. موضوع «نوع تعامل روساي جمهور و دولتها با رهبري» است. از يك طرف رهبري مطابق قانون اساسي اختياراتي دارند كه اختياراتي بسيار گسترده است و از طرف ديگر نيز رييسجمهوري كه با راي مردم انتخاب شده،ميخواهد در مقام پاسخگويي به مردم و راي مردم تغييراتي در كشور ايجاد كند. تا امروز، در طول سالهاي بعد از اصلاح قانون اساسي در سال 1358 نتوانستهايم به يك مدل موفقي در اين زمينه برسيم كه از يك طرف رييسجمهوري كه پاسخگوي مردم باشد داشته باشيم كه با قدرت رهبري تعامل هم بكند. اين موضوع بنيان همه ناهماهنگيهايي است كه در جمهوري اسلامي وجود داشته است و اميدواريم روزي به يك مدل موفق برسيم؛ مدلي بر اين اساس كه رييسجمهور توانايي داشته باشيم كه 60 تا 70 درصد مردم او را قبول داشته باشند و او بتواند قدرت رهبري را پشت سر دولت بياورد. اين اساس مشكل ما است.
اگر آقاي هاشمي امروز در قيد حيات بودند براي بحران ايجاد شده بر سر مساله حجاب در جامعه چه راهكاري داشتند؟
در آخرين صحبتهايي كه من از مرحوم آقاي هاشمي شنيدم اين بود كه ايشان گفتند: «ما از ابتدا در دهه اول انقلاب اشتباه كرديم كه حجاب اجباري را يك وظيفه براي حكومت تلقي كرديم. بايد اجازه ميداديم كه مردم و خانمها با راهكارهاي فرهنگي خودشان به انتخاب حجاب علاقهمند شوند.» به نظر من آقاي هاشمي در اين موضوع ديدگاهها و تكليف روشني داشتند.
در دوره دوم آقاي هاشمي يك عده فكر ميكردند كشور به بنبست سياسي ميرسد و دنبال حاكميت يكدست بودند. آقاي هاشمي كمك كرد و با راهاندازي كارگزاران گام مهمي برداشت و مجلس پنجم متكثرتر از مجلس چهارم شد و قدرت يكپارچه اصولگرايان كه در مجلس چهارم وجود داشت، در مجلس پنجم تكرار نشد. انتخابات رياستجمهوري سال 1376 در دوران ايشان شكل گرفت و منتج به ظهور آقاي خاتمي و دولت اصلاحات شد. توسعه سينما در اين دوره رخ داد و ممنوعيت استفاده از رسانههاي جديد در دوران آقاي هاشمي برداشته شد. چه كسي يا كساني ميخواهند منكر به اين رخدادها باشند؟! جز اين است كه فاصله گرفتن از اقتصاد دولتي، تقويت طبقه متوسط، توسعه دانشگاهها، توسعه مراكز آموزشي كه همگي منتهي به شكلگيري طبقه متوسط شد در دولتهاي آقاي هاشمي رخ داد؟! در اين دوران طبقه متوسط رشد كرد و بعد هم اين طبقه خواستههايي داشت؛ خواستهاش اين بوده كه با راي خود بتواند قدرت را جابهجا كند و از طريق صندوق راي هم به خواستههاي خود در پايان دولت آقاي هاشمي رسيد و اين رخداد تاريخي ثبت شد و اين تغيير رخ داد