كجا به دنبال ايده ميگرديد؟
براي من، هميشه ايده خودش به طرف من ميآيد. يك اتفاقي ميافتد و در يك لحظه ايده به سراغم ميآيد.
از نظر حرفهاي، چه شخصي بيشترين تأثير را بر شما گذاشته است؟
در دورههاي مختلف، افراد مختلف تاثيرهاي گوناگوني روي من گذاشتند. شايد مهمترينهايشان، رخينا خوزه گالدينو و آلبرتو داتاس، استادان دانشگاه من (در اسپانيا) باشند.
بزرگترين درس زندگي را از چه كسي گرفتيد؟
بزرگترين درس زندگي را از خودِ نقاشي گرفتم، يعني به وسيله نقاشي، خودم را شناختم، فهميدم كي هستم، چگونه هستم و چه شخصيتي دارم؛ و البته از برادر بزرگم، عبدالحسين پازوكي، كه انساني بسيار سختكوش بود و رشد و درك بسيار والايي داشت. او طراحي بينظير و معماري برجسته است و درس «تداوم» را از او گرفتم، كه آن را با عشقِ درونم آميختم.
بزرگترين دستاورد شما در زندگي چيست؟
رسيدن به «سادگي». حذف كردن اضافات، عامل بزرگي بوده تا بتوانم به يك آرامش ذهني دست پيدا كنم.
فلسفه شما در حرفهتان چيست؟
عشق به كار و رسيدن به حقيقت. وقتي كه ميگوييم «حقيقت»، يعني خيلي از اضافات كنار ميروند و به «خلاصه ناب» ميرسي كه ميتواني آن را به همهجا و همه كارهايت و به زندگي تعميم بدهي. رسيدن به آن، راه دارد، كه اول عشق است و بعد، تلاش، تفكر، آگاهي و تسلط و زماني ميرسد كه «سليقه »كنار ميرود و «آگاهي» جايش را ميگيرد.
فلسفه شما در مورد اوقات فراغت چيست؟
پيدا كردن دركي از زندگي كه گاهي از اوقات فراموش كنم چه كسي هستم و چه جايگاهي دارم و فقط به عنوان يك انسان معمولي، نگاه كنم كه زندگي چگونه است و چگونه ميتوانم از آن لذت ببرم. به عنوان مثال، بعضي از روزها در آتليه مينشينم و امتحان ميكنم كه به عنوان يك انسان بسيار معمولي، چگونه ميتوانم زمان را به سلامت بگذرانم. ممكن است كه يك ساعت در آفتاب بنشينم و به درخت گيلاسم نگاه كنم.
آيا موضوع مورد علاقهاي داريد كه تا بهحال فرصت انجام آن را پيدا نكردهايد ودوست داشته باشيد به آن بپردازيد؟
به تمام موضوعاتي كه ميخواستم رسيدهام و انجامشان دادهام. فقط، به «موسيقي » هم علاقه داشتم كه فرصتي نشد تا به آن بپردازم.
آيا سرگرمي خاصي داريد؟
سرگرمي من جمعآوري ابزار است؛ هر ابزاري كه دست نتواند به راحتي كارِآن را انجام دهد. مثل قيچي، قلمهاي حكاكي، چكش و پيچگوشتيهاي مختلف .
هنرمند يا گروه هنري محبوب شما كدام است؟
مايكل جكسون.
اگر بنا شود يك تا چهار شخصيت را براي شام دعوت كنيد، آنها چه كساني خواهند بود؟
كارل گوستاو يونگ، آقارسولِ باغبان، برادرم و مادرم.
چه چيزي جمعآوري ميكنيد؟
آشغال! آشغال جمعآوري ميكنم. با يك عينك نوستالژيك و يك عينك پلاستيك نگاهي به آشغالها ميكنم و آنها را جمع ميكنم. نتيجه اين جمعآوري، در يك دوره، آثاري از كلاژ شد كه برخي در آتليهام مانده است؛ كه تشكيل شده از يك سري آشغال كه «هنرپيشه نقش اولي» هم دارد كه پوست تخمه آفتابگردان است. من آشغالها را خيلي دوست دارم.
باارزشترين دارايي شما چيست؟
آگاهي، كه چراغ راهم است.
بزرگترين نگراني و ترس شما چيست؟
اين كه نتوانم چيزي را درك كنم.
اگر بنا باشد از فردا اين كاري كه انجام ميدهيد را نكنيد، چه حرفهاي را انتخاب خواهيد كرد؟
در آن موقع، احساس ميكنم تازه متولد شدهام. حتما به طرف موسيقي خواهم رفت و البته به طرف درك يك زندگي ساده.
از كتاب يك فنجان قهوه با ...