• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 2714 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۵ اسفند

سخنراني تكان‌دهنده مسعود نيلي در جشنواره كارآفريني امين‌الضرب:

چطور ممكن است كشوري تا اين اندازه ثروتمند اينگونه فقير باشد؟

 مسعود نيلي، اقتصاددان برجسته ايراني و برگزيده هشتمين جشنواره كارآفريني امين‌الضرب در تهران سخناني بسيار قابل تامل بر زبان آورد كه نه تنها حاضران را تحت تاثير قرار داده كه سبب مي‌شود آه از نهاد هر ايراني ميهن‌دوست برخيزد. اين متن سزاوار آن است كه نه يك بار كه بارها خوانده شود و بر هر گزاره و عدد آن درنگ كنيم. چون جان مادرمان- ايران- در خطر است....
چهل سال پيش وقتي پا به عرصه علم اقتصاد گذاشتم، سوال‌هايي بزرگ مرتبط با آرزوهايي بزرگ‌تر در سر داشتم. با اشتياق مي‌خواستم بدانم چگونه ‌مي‌توان به يك كشور توسعه‌يافته تبديل شد. براي دانستن اينكه آناني كه به اين مرحله رسيده‌اند، چه كرده‌اند سر از پا نمي‌شناختم. اينكه يك كشور در حال توسعه براي آنكه بتواند به رشد‌هاي اقتصادي بالا دست پيدا كند لازم است چه كار كند برايم دغدغه‌اي جدي بود. طي ۴۰ سال گذشته، ‌بخش زيادي از آنچه ياد گرفته‌ام، پاسخ‌هاي مختلف و از زواياي مختلف مرتبط با اين سوالات بوده است. اين سوالات مربوط به روياهايي بوده‌اند كه از همان سال‌هاي اول در سر داشته‌ام. اين روياها هرچند هيچگاه من را رها نكرده‌اند اما با عبور از مراحل جواني به ميانسالي و سپس مراحل بعدي، تنها پخته‌تر، بهنگام‌تر و واقع‌بينانه‌تر شده‌اند.
 در مسير شكل‌گيري و تحولات روياهايم، توسعه‌يافتگي كشورم را در گاز با قطر، در نفت با عربستان، در توريسم و صنعت با تركيه و در موقعيت ممتاز جغرافيايي با امارات به عنوان كشورهايي كه هركدام به‌طور منفرد فقط يكي از مواهب ما را دارند، مورد سنجش و ارزيابي قرار ‌مي‌دادم. وقتي فشار مشكلات طاقت‌فرسا ‌مي‌شود، چشم‌ها را ‌مي‌بندم و به روياهايم ‌مي‌انديشم. با خودم ‌مي‌گويم، كشوري كه در گاز رتبه دوم جهاني را دارد، ‌حتما ‌مي‌توانسته اقلا به اندازه نصف همسايه‌اش قطر، گاز صادر كند. كشوري كه داراي رتبه چهارم در برخورداري از ذخاير نفتي است، يقينا ‌مي‌توانسته به اندازه ۴ ميليون بشكه نفت در روز صادر كند.
ما حتما قادر بوده‌ايم كه با مشاركت توليدكننده‌هاي صنعتي معتبر جهاني بزرگ‌ترين خودروساز و بزرگ‌ترين سازنده لوازم خانگي و ماشين‌آلات و تجهيزات در منطقه پيراموني خود باشيم و بدون ترديد ورود حداقل به اندازه نيمي از تعداد گردشگراني كه به تركيه ‌مي‌روند به ايران تصوري خيالي محسوب نمي‌شده است. با اين محاسبات، ‌ما ‌مي‌توانسته‌ايم در مجموع، حدود ۳۵۰ ميليارد دلار صادرات و توليد ناخالص داخلي در حدود ۱۲۰۰ ميليارد دلار داشته باشيم. تحقق تورم ۳ درصد و نرخ بيكاري در همين حدود و رشد اقتصادي بيش از ۵ درصدي آرزوهايي خيالي تلقي نمي‌شده است. در چنين اقتصادي، فقر و بيكاري از كشور رخت بر‌مي‌بست و بي‌معني ‌مي‌شد؛ ديگر كودكي زباله‌گردي نمي‌كرد؛ آن جوان رعنا، كولبري نمي‌كرد؛ آن آموزگار سختكوش، ‌مسافركشي نمي‌كرد و آن بانوي زحمتكش، از فشار فقر به مرگ دسته‌جمعي خانواده‌اش رو نمي‌آورد.  در آن روياي شيرين، بهترين دانشگاه‌هاي جهان با دانشگاه‌هاي خوب ما همكاري تنگاتنگي ‌مي‌داشتند و جوانان تربيت‌يافته ما در مراكز تحقيق و توسعه ‌مي‌توانستند هوش مصنوعي را به درون صنايع پتروشيمي و خودرو و ديگر صنايع ببرند. ما ‌مي‌توانستيم در مرز تكنولوژي، سازنده خودروهاي برقي و خودروهاي بدون سرنشين باشيم. ما ‌مي‌توانستيم صادركننده بزرگ صنعتي و خدماتي منطقه باشيم و كم‌آبي را كنترل كنيم. ايران ‌مي‌توانست مركز مالي منطقه بزرگ پيراموني خود باشد و از اين طريق مساله‌اي به نام تنگناي تامين مالي فعاليت‌هاي اقتصادي موضوعيت پيدا نمي‌كرد. زنان جوان و تحصيلكرده ما به‌جاي تحمل نرخ‌هاي بيكاري بيش از ۵۰ درصد، ‌‌مي‌توانستند در كارخانجات و مراكز خدماتي پيشرفته كشور عزيزمان فعاليت كنند. شك نكنيد كه تعداد زاد و ولد نيز در آن حالت به مراتب بيشتر از حالت هشداردهنده فعلي ‌مي‌شد كه شوربختانه به محرك‌هاي عجيب و ناكارآمدي كه هر روز اعلام ‌مي‌شود پاسخي نمي‌دهد.  دولت ما ‌مي‌توانست بدون آنكه در تنگناي كسري بودجه مزمن باشد، با بودجه سالانه در حدود ۲۵۰ ميليارد دلار، خدمات عمومي را با كيفيت ممتاز ارايه كند، كارشناساني با توان را به استخدام درآورد، سالانه بيش از ۶۰ ميليارد دلار در زيرساخت‌ها سرمايه‌گذاري كند. آموزش و بهداشت را با كيفيتي قابل قبول در اقصی‌نقاط كشور عرضه كند. حمل‌و‌نقل عمومي را توسعه مكفي دهد به‌گونه‌اي كه جابه‌جايي بار و مسافر با قيمت‌هاي واقعي انرژي به راحتي انجام شود. دولت ‌مي‌توانست منابع كافي را براي حفاظت از ظرفيت‌هاي زيست محيطي مانند درياچه اروميه عزيز از يك طرف و ميراث فرهنگي و تاريخي از طرف ديگر، ‌اختصاص دهد. به اين فهرست رويايي ‌مي‌توان همچنان افزود و تصورات ذهني را متعاقب آن به حركت درآورد. اما واقعا چه شده است كه اينگونه نيستيم؟  وقتي چشم‌هايم را باز ‌مي‌كنم و به اطرافم ‌مي‌نگرم، سيل غم‌ها به قلبم هجوم ‌مي‌آورد. آخر چطور ممكن است كشوري تا اين اندازه ثروتمند، اينگونه فقير باشد؟ آيا اين باوركردني است كه كشوري با رتبه دوم گاز و رتبه چهارم در نفت، نه‌تنها در تامين انرژي جهاني جايگاهي نداشته باشد بلكه حتي در تامين انرژي مورد نياز خود نيز دچار استيصال باشد؟ چطور ‌مي‌توان پذيرفت كه براي كشوري با اين حجم عظيم از منابع، دولتي با كسري بودجه مزمن و رو به افزايش، ارايه‌دهنده خدماتي با كيفيت نازل باشد؟ تعداد قابل توجهي از كشورهاي جهان كه فاقد هرگونه منابع طبيعي خدادادي بوده‌اند چگونه توانسته‌اند تورم‌هاي پايدار زير ۵ درصد و نرخ‌هاي بيكاري زير ۵ درصد و رشد‌هاي اقتصادي بيش از ۵ درصد داشته باشند؟ چرا ما هنوز درگير بحث‌هاي تمام‌نشدني از قبيل اينكه عدالت اجتماعي بهتر است يا رشد اقتصادي-حال آنكه ما خود به هيچ‌يك دست نيافته‌ايم- يا اينكه علم اقتصاد علم است يا شبه‌علم هستيم؟ چرا درحالي كه بانك‌هاي ما با نرخ‌هاي سود در دامنه ۳۰ درصد فعاليت ‌مي‌كنند، بانك‌هاي كشورهاي ديگر را كه با هزينه ناچيز فعاليت‌هاي اقتصادي را تامين مالي ‌مي‌كنند مورد نكوهش قرار ‌مي‌دهيم كه ربوي هستند! درحالي كه كالاهاي مصرفي و بعضا واسطه‌اي صنعتي مورد نياز كشور از طريق مسيرهاي كوهستاني و به‌طرزي عجيب و غيرانساني وارد كشور ‌مي‌شود، چرا حاضر به پذيرش يك تجارت كم‌هزينه متعارف نيستيم.  به راستي آيا پاسخي درخور، به اين سوالات وجود ندارد؟ آيا سر برآوردن اين همه مساله از درون يك كشور، نبود آگاهي نسبت به چرايي بروز اين مشكلات و عدم توان ارايه راه‌حل براي آنهاست؟  در حالي كه منابع آبي كشور به سرعت در حال اتمام است، توليد انرژي كشور هيچ تناسبي با مصرف به‌شدت رو به افزايش آن ندارد و ما را به سرعت به بروز بحران انرژي نزديك ‌مي‌كند، بودجه دولت به‌رغم ارايه حداقل خدمات و ميزان نازل سرمايه‌گذاري، با كسري نگران‌كننده روبرو است، صندوق‌هاي بازنشستگي ورشكسته هستند، بانك‌ها از مشكلات عميق ناترازي و عدم كفايت سرمايه رنج ‌مي‌برند، نظام ارزي كشور به‌شدت فسادآفرين است، دريغ از يك سوال مسوولانه كه چرا اينگونه شده‌ايم؟  وقتي سال ۱۳۹۶ نام اين مشكلات را ابرچالش گذاشتم هدفم آن بود كه عظمت مشكلات و كفايت آنها را براي مرگ تدريجي يك كشور كه مادر عزيز همه ما محسوب ‌مي‌شود گوشزد كنم. از آن روز تاكنون، هر يك روز و يك ساعتي كه گذشته، به زمان مرگ اين مادر مهربان نزديكتر شده‌ايم. در اين فاصله و در سال‌هاي آتي، در مسير اين مرگ تدريجي، سياستمداران ما چه جشن‌ها و شادماني‌ها كه در كنار اين بيمار درحال احتضار برگزار نكنند و چه صدآفرين‌ها كه به موفقيت‌هاي خود نگويند و از همه بدتر دو گروهي هستند كه يك گروه به غارت منابع باقي‌مانده مشغول است و ديگري با جهل و تعصب، مسير رو به مرگ را تسريع ‌مي‌كند. بدترين نوع شكست حكمراني، شكست در تشخيص موقعيت است.  بخش خصوصي، دانشگاهيان و كارشناسان مستقل، بايد به جد به مرگ تدريجي اين مادر بينديشند و براي آن كاري كنند. يك‌يك ما براي اهمال و بي‌مسووليتي احتمالي در قبال اين فرداي نگران‌كننده، مورد سوال آيندگاني قرار خواهيم گرفت كه اكنون هيچ توان و اختياري در ساختن فرداي خود ندارند. ما البته چاره‌اي جز تلاش براي ساختن آينده نداريم. فردا هماني خواهد بود كه خودمان ‌مي‌سازيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون