• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5726 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۲۶ اسفند

ايده‌هايي كه ميوه‌هاي سياه مي‌دهند!

مهرداد حجتي

سال ۱۴۰۲ براي اهل فرهنگ با مرگ كيومرث پوراحمد در ۱۶ فروردين آغاز شده بود. خبرش همه را شگفت‌زده كرده بود. خصوصا وقتي شنيده شد پيكر بي‌جانش را حلق‌آويز در خانه‌اش در شمال پيدا كرده‌اند.سال كه به نيمه رسيد در ۲۲ مهر هم خبر قتل فجيع و دلخراش مهرجويي همه را بهت‌زده كرد!جسد او را دخترش، غرق در خون در خانه پيدا كرده بود. جسد مادرش وحيده محمدي‌فر را هم قدري آن طرف‌تر يافته بود!سالي كه با مرگ يك فيلمساز آغاز شده بود در نيمه به اوج رسيده بود! مهرجويي با ضربات متعدد چاقو به قتل رسيده بود.سينما چرا به چنين وضعي رسيده بود؟همان روزها، پس از مرگ پوراحمد در يادداشتي با عنوان «زمانه‌اي كه مي‌كشد»، نوشتم: «اين زمانه است كه مي‌كشد.چه در رختخواب و چه آويخته از طنابي متصل به سقف، فرقي نمي‌كند.اين زمانه است كه جان به لب مي‌كند.وقتي افقي در پيش رو نباشد...» لابد نبود.افق مهم است.چشم‌اندازي از آينده.وقتي نبود همه ‌چيز تيره مي‌شود. مثل پنجره‌اي كه رو به ديوار گشوده مي‌شود! تكان‌دهنده است! عليرضا داوودنژاد پس از مرگ مهرجويي نوشته بود: «فقط توي سينماي بي‌صاحبي مثل سينماي ايران ممكنه از اين چيزا ببيني... عباس كيارستمي، اون نخبه بي‌همتا مُرد... چه‌ جوري؟ قصور پزشكي... كيومرث پوراحمد، اون هنرمند نازنين و مردمي مُرد... چه‌ جوري؟ حلق‌آويز با دست و پاي شكسته... داريوش مهرجويي و همسرش وحيده محمدي‌فر مُردند... چه‌ جوري؟ كاردآجين با گلوهاي بريده... سينما رسما بي‌صاحب مونده و هيچ سازمان و نهادي نداره كه دلسوز سينما و دانايي سينمايي اين سرزمين باشه و ازش مواظبت كنه، اما تا دلت بخواد دشمن داره؛ دشمناي دانا و دوستان نادون...» 
به راستي اين همه يأس از كجا آمده بود؟ بايد به گذشته بازگشت. به دهه‌هاي ۴۰، ۵۰ و مرور تاريخ تا به امروز.اين‌گونه مي‌توان فهميد كه مشكل در كجاست.چرا در دهه ۴۰ و ۵۰ سينماگراني همچون داريوش مهرجويي، ناصر تقوايي، امير نادري، هژير داريوش، ابراهيم گلستان، بهرام بيضايي، كامران شيردل، آربي آوانسيان، بهمن فرمان‌آرا، سهراب شهيدثالث، علي حاتمي، خسرو سينايي، فرخ غفاري، پرويز كيمياوي، مسعود كيميايي و عباس كيارستمي مي‌توانستند فيلم‌هاي دلخواه خود را بسازند حتي در آنها تصويري تيره از جامعه آن روزگار را نشان دهند.فيلم‌هاي‌شان به جشنواره‌هاي معتبر فرستاده شود و در جشن هنر شيراز و جشنواره جهاني فيلم تهران به نمايش در‌آيد و مورد استقبال هم قرار گيرد و درباره‌شان مقالاتي هم منتشر شود، اما در طول چهار دهه پس از انقلاب، همان‌ها بارها و بارها دچار مشكل شوند؟! خصوصا مهرجويي كه اثر جاودانه‌اش «گاو»، همان ابتدا مورد تقدير رهبر انقلاب، آيت‌الله خميني هم قرار گرفت. مهرجويي با نخستين فيلمش پس از انقلاب، با دستگاه فرهنگي آن زمان به مشكل برخورده بود.فيلم «مدرسه‌اي كه مي‌رفتيم»، توقيف شده بود و او ناچار، افسرده و غمگين راه غربت در پيش گرفته بود و رفته بود! همان‌طور كه پس از او «دكتر غلامحسين ساعدي» هم براي هميشه رفته بود. انقلابي كه قرار بود امكان تازه فراهم كند، براي آنها فضا بسته شده بود! عجيب بود! بعد هم كه «انقلاب فرهنگي» شده بود و سال‌هايي كه به تصفيه و گزينش گذشته بود.فضايي سراسر دلهره كه از درون آن بسياري از محروميت‌ها پديد آمده بود. نامه‌هاي «مخملباف» و «آويني» هم در همان سال‌ها نوشته شده بود.داريوش مهرجويي كه پس از چند سال دوري با «اجاره‌نشين‌ها» به سينما بازگشته بود و علي حاتمي كه با «حاجي واشنگتن» توجه‌ها را جلب كرده بود.حالا هر دو، مورد غضب دو انقلابي قرار گرفته بودند. در همان سال‌ها، توقيف فيلم امري رايج شده بود. ممنوعيت ويديو و توقيف «ويديو كلوب»ها، فضا را حتي براي علاقه‌مندان به سينما، بسته‌تر هم كرده بود.فيلم‌هاي خارجي روز هم، كلا اكرانش ممنوع شده بود.درها به كلي بسته شده بود.به سينماگران، در بنياد فارابي گفته مي‌شد كه چه فيلمي با چه رويكردي بسازند!سينما «هدايتي-حمايتي» شده بود.ريل‌گذاري از همانجا آغاز شده بود. «محمد بهشتي»، معمار سينماي انقلاب شده بود. «فخرالدين انوار»، معاون وزير ارشاد هم كه بسياري از نگاتيوهاي فيلم‌هاي قديمي را در انباري متروكه از دسترس خارج كرده بود، برخي نگاتيوها را هم سوزانده بود. «بهرام بيضايي» كه «مرگ يزدگرد»ش همان اوايل انقلاب توقيف شده بود، «باشو غريبه كوچك»‌اش هم توقيف شده بود. فيلم، شش سال بعد، پس از اكران «شايد وقتي ديگر» اجازه اكران يافته بود.خودش در جمع گروهي از منتقدان گفته بود: «ديگر فيلمسازي داشت از يادم مي‌رفت! بارها و بارها، فيلمنامه «شايد وقتي ديگر» كه هيچ پيچيدگي هم نداشت را به دستور بنياد سينمايي فارابي بازنويسي كردم، بيش از بيست بار تا اينكه پروانه ساخت را صادر كنند.پس از توليد هم بارها و بارها به صحنه‌هايي از فيلم ايراد گرفتند و من ناچار آن صحنه‌ها را چندباره تدوين كردم.آنها مرا به مرز جنون رساندند تا بالاخره اجازه اكران دادند.» 
امير نادري هم كه فيلم «تنگسير»ش توسط جهادگران «جهادسازندگي» در سال‌هاي ۵۸ و ۵۹ بارها در روستاها نمايش داده شده بود و «سازدهني»‌اش بارها از تلويزيون انقلاب پخش شده بود،پس از توقيف فيلم «آب، باد، خاك» از كشور رفته بود.رفتن او نخستين اتفاق تلخ براي سينما شده بود.كسي كه تازه «دونده» را ساخته بود و موجي از اشتياق در ميان علاقه‌مندان پديد آورده بود.آن سال‌ها، البته سال‌هاي پديداري استعدادي همچون «مخملباف» هم بود.پديده‌اي كه از درون امواج انقلاب سربركرده بود و حالا تبديل به نماد سينماي انقلاب شده بود.همان كه با سينماي ديگران هم كار داشت! با مهرجويي يا علي حاتمي! با خيلي‌ها مشكل داشت.نامه مي‌نوشت.تهديد مي‌كرد و حتي سالن سينما را در هم مي‌ريخت!پديده عجيبي بود.مدعي بسياري چيزها بود. داستان‌نويسي، نمايشنامه‌نويسي و فيلمنامه‌نويسي. دستورالعمل فيلمنامه‌نويسي هم نوشته بود! مريداني هم داشت.خودش در فيلم مستند «گنگ خوابديده» گفته بود كه تا اوايل انقلاب، وقتي از كنار مغازه كاست‌فروشي كه از آن صداي موسيقي مي‌آمده، عبور مي‌كرده، گوش‌هايش را مي‌گرفته تا صداي موسيقي را نشنود! چريك هم بود.به يك پاسبان با چاقو حمله كرده بود و بعد هم تير خورده بود و به زندان افتاده بود. سال‌هاي پنجاه.همان زندان، پس از انقلاب او را به جايگاهي رسانده بود.با محمدعلي رجايي در زندان، هم‌بند شده بود.نخست‌وزير دولت بني‌صدر و رييس‌جمهور پس از او.مخملباف هم در «حوزه انديشه و هنر اسلامي» به جايگاهي رسيده بود.قصد او، استفاده از سينما براي تبليغ دين بود.به گفته خودش «ارزش‌هاي ديني و انقلابي». معتقد بود فيلمسازان پيش از انقلاب، حتي همان فيلمسازان موج نو، اصلاح‌ناپذيرند و بهتر است «انقلاب» سينماي تراز خود را پديد آورد.به همين خاطر هم گروهي تازه گرد خود جمع كرده بود تا از آنها هنرمند اسلامي وفادار به انقلاب بسازد.خودش كه دانش اين كار را نداشت.اما استعداد غريبي داشت.خودآموز همه كارها را از دست اين و آن آموخته بود و با امكانات دولتي، مسير خود را پيش برده بود.چند سال بعد از درون همان «ايده»، سينماي «جنگ» يا همان «دفاع مقدس» شكل گرفته بود. «ابراهيم حاتمي‌كيا» مولود چنين ايده‌اي بود. «ديده‌بان»، «مهاجر» و «آژانس شيشه‌اي» كه مانيفست آن سينما بود! مانيفست يك نسل كه تازه سربركرده بود. 
سينما اما به تنوع نياز داشت.به تكثر.اتفاقي كه قرار بود دو دهه پس از انقلاب در ۷۶ رخ دهد.دوم خرداد و سينما موج نوي دوم كه مي‌توانست نويد روزهاي بهتر دهد.روزهايي كه ديگر از آن همه محدوديت خبري نباشد و فيلمسازان هر يك به سليقه خود، سررشته كار را خود در دست داشته باشند.سيف‌الله داد در مقام مسوول سينماي دولت اصلاحات، بسياري از محدوديت‌ها را برداشته بود.او فضا را براي همه سليقه‌ها و عقيده‌ها باز كرده بود تا سينما پس از سال‌ها نفس بكشد.در همان سال‌هاست كه انبوهي فيلم، روانه پرده سينماها شد.تقوايي پس از سال‌ها فيلم ساخت.بيضايي فيلم ساخت.مهرجويي و كيميايي فعال‌تر از گذشته، فيلم‌هايي با مضامين تازه ساختند.مضمون سياسي به سينما راه يافت.حتي مضمون عقيدتي، نظير آنچه سيروس الوند در «رستگاري در هشت و بيست دقيقه» ساخت يا بهمن فرمان‌آرا در «خانه‌اي روي آب». البته در «بوي كافور، عطر ياس» هم بود. تقوايي هم در «كاغذ بي‌خط» پرسش‌هايي را طرح كرده بود.كيميايي هم در «اعتراض» يا «فرياد». اسم‌ها هم همه معنادار شده بود. حتي فيلمي كه چندان معنا نداشت! مثل «دست‌هاي آلوده» از سيروس الوند. عنواني برگرفته از كتاب «ژان پل سارتر»، كتابي مهم كه پس از جنگ جهاني نوشته بود و بسياري توجه‌ها را جلب كرده بود. الوند اما فيلمي درباره «سرقت» و يك باند تبهكار ساخته بود!در همان سال‌ها ماجراي دخالت «سعيد امامي» در سينما هم افشا شده بود.ماجرايي كه در سال‌هاي پيش از اصلاحات رخ داده بود و حالا در مطبوعات دوم خردادي فاش شده بود. او كه به عنوان متهم رديف اول «قتل‌هاي زنجيره‌اي» دستگير شده بود، حالا متهم به دخالت در سينما هم شده بود! ماجراي قرار او با چند كارگردان سرشناس در يك هتل معروف در شمال تهران و پيشنهاد توليد فيلم با مضامين مورد نظر! در آن روزها نام «كيميايي» به ميان آمده بود و او در گفت‌وگويي با من كه در روزنامه «نوروز» منتشر شده بود به اين موضوع واكنش نشان داده بود.همان واكنشي كه تيتر آن گفت‌وگو شده بود: «سعيد امامي، حيطه آتش است!» كيميايي البته كه تكذيب نكرده بود. او حتي نام بيضايي را هم به ميان آورده بود! كه موجب خشم بيضايي شده بود.چند سال بعد اما، «احمدي‌نژاد» همه دستاوردهاي «دوم خرداد» را نابود كرده بود.همان‌طور كه حوزه كتاب و نشر دچار مشكل شده بود،مطبوعات هم به محاق برده شده بود و سينما از ادامه راه بازمانده بود.تئاتر، موسيقي و تجسمي هم يك به يك دچار چالش شده بود.اوضاع بار ديگر در هم ريخته بود. انقلابيوني تازه از درون يك گسل ظهور كرده بود. «نوانقلابيوني» كه با پرچمي تازه شعارهايي در جهت محدوديت سر داده بود.مخالفت با هر آنچه پيش از آن در دولت «خاتمي» آزاد شده بود! فيلم «اصغر فرهادي»، «جدايي نادر از سيمين» در ميانه فيلمبرداري توسط جواد شمقدري توقيف شده بود. «خانه پدري» كيانوش عياري و «قصه‌ها»ي رخشان بني‌اعتماد توقيف شده بود. موج توقيف بار ديگر گريبان سينما را گرفته بود و بعدها همان‌ها به دولت «رييسي» هم رسيده بود و وضع از آنچه بود وخيم‌تر شده بود. سينما در كل دچار «انحطاط» شده بود. «فسيل» در همين دوران از پرده سينما سر درآورده بود و فيلم‌هاي مهم يكي پس از ديگري توقيف شده بود. «برادران ليلا» از سعيد روستايي از اكران بازمانده بود و عوامل اصلي‌اش از دادگاه حكم گرفته بود! يا فيلم‌هاي بسيار ديگر كه يك به يك پس از توقيف سر از پلتفرم‌هاي اينترنتي درآورده بودند تا لااقل در آنجا مجال ديده شدن يافته باشند. 
با نگاه به همه اين سال‌ها مي‌توان فهميد، چه بر سر سينما آمده است.سينماگران برجسته  دهه چهل و پنجاه  سال‌ها بعد هر يك به‌گونه‌اي دچار مشكل شده و از ادامه راه بازمانده بودند.امير نادري، پرويز كيمياوي و بهرام بيضايي براي هميشه جلاي وطن كردند. سهراب شهيدثالث هرگز به كشور بازنگشت. عباس كيارستمي از دوره‌اي به بعد هيچ‌گاه فيلم‌هايش اكران نشد.ناصر تقوايي كه در بازه زماني كمتر از ده سال در زمان شاه، سه فيلم بلند، ده‌ها فيلم كوتاه و يك سريال پربيننده ساخت، در طول ۴۵ سال پس از انقلاب فقط اجازه ساخت سه فيلم را پيدا كرد! مخملبافي كه خود آغازگر موج انقلابيگري در سينما بود، سر از غرب درآورد و حالا در لباس اپوزيسيون منتقد وضع موجود است!عياري پس از نااميدي از رفع توقيف فيلم‌هايش، ناچار به سينماي گيشه‌پسند روي آورده است و «ويلاي ساحلي» مي‌سازد.جشنواره فجر هم كه دو سالي است توسط بسياري از سينماگران نادیده گرفته مي‌شود!وزارت ارشاد هم از سر لج، تهيه‌كننده سريال جنجالي «گاندو» را دبير جشنواره مي‌كند.اوضاع به جاي بهتر شدن، روز به روز به سوي بدتر شدن پيش مي‌رود تا جايي كه سبد سينماي ايران از آثار ارزشمند به كلي خالي مي‌شود. جشنواره ۱۴۰۲ بي‌رمق‌تر از هر دوره‌اي برگزار شده و بهروز افخمي بهترين كارگردان اين دوره مي‌شود.در حالي كه يك روز مانده به پايان جشنواره فقط چند ثانيه از مهرجويي ياد مي‌شود! از مهم‌ترين فيلمساز تاريخ سينماي ايران، جز آن كليپ بي‌كيفيت چند ثانيه‌اي هيچ يادي نشده بود.پروژه حذف سينماگران دگرانديش، چهار دهه پس از حركت اوليه مخملباف در ابتداي انقلاب، حالا به‌ جايي رسيده بود! آن ايده خطرناك هيچ‌گاه نمرده بود...

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون