• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5741 -
  • ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين

گفت‌‌‌وگو ﺑﺎ ﺳﺎﺳﺎن نصیری، ﻧﻘﺎش

كاستن از طبيعت براي نفس‌كشيدن روي بوم

نصيري مي‌گويد تجربه‌هاي متنوعي در نقاشي داشته اما سادگي آثارش را همواره از سادگي طبيعت گرفته است

پرويز   ﺑﺮاﺗﯽ

ﺳﺎﺳﺎن نصیری، زیست و ﻫﻨﺮش ﻫﻤﺴﻮ ﺑﺎ یکدیگر اﺳﺖ و ﻧﮕﺎه او ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯽ و ﺟﻬﺎن از ﺳﺮ دوﺳﺘﯽ اﺳﺖ. شاید ﺑﺘﻮان از این ﻣﻨﻈﺮ او را ﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﮔﻠﺴﺘﺎﻧﻪ مقایسه ﮐﺮد ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ‌ﻫﺎي او نیز ﺧﻠﻮﺻﯽ واﻗﻌﯽ داﺷﺘﻨﺪ.

نصیری زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺘﻔﺎوﺗﯽ را ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﺳﺎل‌ﻫﺎ در ﺗﻬﺮان ﺑﻪ ﮐﺎر تبلیغات اﺷﺘﻐﺎل داﺷﺘﻪ، اﻧﻘﻼب را دیده و ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮده و ﻫﻤﺎن زﻣﺎن ﻫﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ می‌کشید اﺳﺖ. یک تجربه زیستی بیرون از ایران نیز داﺷﺘﻪ ﮐﻪ آن‌ﻫﻢ ﻧﮕﺎه جدیدی ﺑﻪ او بخشیده اﺳﺖ.

او قصه‌اي مي‌گويد و ﻗﺼﻪ‌اش، ﻗﺼﻪ زﻧﺪﮔﯽ اﺳﺖ؛ ﺑﻪ ﻫﻤﺎن رواﻧﯽ ﮐﻪ کیارستمی می‌گوید و ﻣﺎ را ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯽ و ﺗﻌﺎﻣﻞ اﻧﺴﺎﻧﯽ و روح اﺻﻠﯽ زیستن دﻋﻮت ﻣﯽ‌كند. چیزی ﮐﻪ ﻣﺎ در این زﻣﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻓﻘﺪاﻧﺶ ﻣﻮاﺟﻪ هستیم. ﺳﺎﺳﺎن نصیری متولد1340 در ﺗﻬﺮان است. او ﻃﺮاﺣﯽ را در ﺷﺎﻧﺰده ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺎ نیما ﭘﺘﮕﺮ آﻏﺎز ﮐﺮد و آﺛﺎرش در نمایشگاه‌های ﻣﺘﻌﺪدي ازﺟﻤﻠﻪ ﮔﺎﻟﺮي ﮔﻠﺴﺘﺎن، اﻋﺘﻤﺎد، ایوان، ﺳﻬﺮاب و همچنین در ﻣﻮﻧﺴﺘﺮ آلمان، مادرید، ﺗﻮرﻧﺘﻮ، نیویورک و اﺳﺘﺎﻧﺒﻮل ﺑﻪ نمایش ﮔﺬاﺷﺘﻪ شده است. گفت‌وگوي «اعتماد» را با او مي‌خوانيد.

 

يك جهان جاري و ساده با يك يا دو تك درخت و يك خانه. به يك تعبير اين سادگي بر جان مي‌نشيند. مي‌خواهم بدانم اين جهان از كجا مي‌آيد؟ به نظر مي‌رسد نقاشي براي شما مهم نيست و از نقاشي عبور كرده‌ايد...

از ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻋﺒﻮر ﻧﮑﺮده‌ام. در ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﺎﻧﺪه‌ام! ﻣﻦ را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻘﺎش طبیعت ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﻨﺪ؛ در ﺻﻮرﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻧﻘﺎش طبیعت نیستم، ﭘﺮﺗﺮه ﻫﻢ زیاد کشیدم، آﺑﺴﺘﺮه و در دوره‌ﻫﺎیی هنر مفهومي و اینستالشن ﻫﻢ ﮐﺎر ﮐﺮده‌ام.

ﻣﻨﻈﻮرﺗﺎن دو ﭘﺮوژه 71 و 77 اﺳﺖ؟

ﺑﻠﻪ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﺣﺴﺎس و ﮐﻨﺠﮑﺎوي ﺧﻮدم دوﺳﺖ داﺷﺘﻢ از ﻫﻤﻪ مدیاها اﺳﺘﻔﺎده ﮐﻨﻢ. فیلم ﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ‌ام و ویدیو ﭘﺮوﺟﺸﮑﻦ نیز ﮐﺎر ﮐﺮده‌ام. ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب یکی از اولین ویدیو ﭘﺮوﺟﮑﺸﻦ‌ﻫﺎیی ﮐﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ در ﭘﺮوژه (خانه كلنگي) 71 ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮي ﻣﻌﺮوف «ﺧﺎﮐﺴﭙﺎري ﮐﻨﺖ ارﮔﺎز» اﺛﺮ ال ﮔﺮﮐﻮ را روي یک پرده زرﺑﻔﺖ چینی اﻧﺪاﺧﺘﻢ. ﻗﺒﻞ از آن ﺳﺮاغ ﻧﺪارم ﮐﺴﯽ در ایران ویدیو ﭘﺮوﺟﮑﺸﻦ كار ﮐﺮده ﺑﺎﺷﺪ. در ﻫﻤﺎن زﻣﺎن ﻧﻘﺎشی ﻣﻨﻈﺮه ﻫﻢ مي‌كشيدم، دوره‌اي ﻫﻢ ﺑﺎ دﺳﺖ و اکریلیک آﺑﺴﺘﺮه ﮐﺎر مي‌كردم.

ﻗﺒﻞ از اینﮐﻪ از ایران ﺑﺮوم، ﺳﺎل‌ﻫﺎي 61 ﺗﺎ 63 ﮐﻮه‌ﻫﺎي ﺗﻬﺮان را ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮدم. ﺑﻌﺪا فهمیدم ﻫﻤﺰﻣﺎن ﻋﻠﯽ ﮔﻠﺴﺘﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﮐﻮه‌ﻫﺎي ﺗﻬﺮان را ﻧﻘﺎشی مي‌كرد. برایم ﻫﻤﻮاره طبیعت بسیار جذابیت داﺷﺘﻪ و در این ﺳﺎل‌ﻫﺎ یا در دل طبیعت ﺑﻮده‌ام یا از طبیعت ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮدم و اﺗﻮد ﺑﺮ ﻣﯽ‌داﺷﺘﻢ و ﺑﻌﺪ در آتلیه آن را در اﺑﻌﺎد ﺑﺰرگ‌تر اﺟﺮا ﻣﯽ‌ﮐﺮدم. درﺑﺎره ﺳﺎدﮔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ آن اﺷﺎره ﮐﺮدید، ﺑﺎید بگویم در ﮐﺎرﻫﺎي فتو رئالیستی و هاپر رئالیستی دﻫﻪ شصت و هفتاد میلادی ﻣﺎ ﺷﺎﻫﺪ تقلید ﻣﻮ ﺑﻪ ﻣﻮي واقعیت هستیم؛ وﻟﯽ در ﻧﻘﺎﺷﯽِ آزادﺗﺮ همیشه ﮐﻢ و زیاد ﮐﺮدن ﺳﻮژه ﻫﺴﺖ؛ یعنی ﻫﻤﻪ ﻧﻘﺎﺷﺎن ﺣﺘﯽ آﻧﻬﺎیی ﮐﻪ رئالیستی و عین ﺑﻪ عین ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ خیلی ﻋﮑﺲ ﮔﻮﻧﻪ نقاشي ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮداﺷﺖ و ﺣﺲّ ﺷﺨﺼﯽ‌ﺷﺎن را روي ﺑﻮم ﻣﯽ‌آورﻧﺪ. ﻣﻦ همیشه آن ﻗﺴﻤﺖ‌ﻫﺎیی راﮐﻪ دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ‌ام ﻧﮕﻪ داﺷﺘﻪ و ﺣﺸﻮ و زواﺋﺪ را ﮐﻢ ﮐﺮده‌ام.

ﻧﻘﺎش وﻗﺘﯽ ﺑﻪ یک ﻣﺮﺣﻠﻪ از ﭘﺨﺘﮕﯽ ﻣﯽ‌رﺳﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﯽ ﻣﯽ‌رود ﮐﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﻓﻀﺎي ﻣﻨﻔﯽ‌اش را ببیند و ﻧﻘﺎش‌ﻫﺎي ﺧﻮب ﻓﻀﺎي ﻣﻨﻔﯽ را ﻣﯽبینند و این ﻓﻀﺎي ﺧﺎﻟﯽ همان ﻓﻀﺎي ﺧﺎﻟﯽ ﺗﻌﺎﻣﻠﯽ در ﺟﺎﻣﻌﻪ و زﻧﺪﮔﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ از دل آن کیارستمی و اﺻﻐﺮ ﻓﺮﻫﺎدي بیرون ﻣﯽ‌آید. این ﻓﻀﺎي ﺧﺎﻟﯽ در ﮐﺎر ﺷﻤﺎ نیز ﻫﺴﺖ و در آن ﺗﻨﻔﺲ زیاد اﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎي اينكه ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﺸﺎر بیاورد. اولین چیزی ﮐﻪ می بینیم آن ﻓﻀﺎي ﺧﺎﻟﯽ اﺳﺖ ...

فضاي ﺧﺎﻟﯽ بسیار ﻣﻬﻢ اﺳﺖ. ﻣﯽ‌دانید ﮐﻪ این ﻓﻀﺎي ﺧﺎﻟﯽ در ﻫﻨﺮ ژاﭘﻦ و ﮐﻼ ﺷﺮق دور هم ﻫﺴﺖ. در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻮده و اﺻﻼ آن ﻓﻀﺎي ﺧﺎﻟﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﻀﺎي ﭘﺮ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﯽ‌دﻫﺪ. ﻣﺮگ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﯽ‌دﻫﺪ. ﻣﻦ ﮐﻢ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ از طبیعت ﭼﻮن برايم آن ﺗﻨﻔﺲ مهم اﺳﺖ و اين را در تصویر ﻣﯽ‌بینیم، ﺟﻨﺒﻪ مهم ديگر ﻧﮕﺎه شخصي اﺳﺖ. دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ‌ام ﺳﺎده‌ﺗﺮ ببینم اما اﺻﺮار و اﺟﺒﺎر و از روي ﻋﻤﺪ ﻧﺒﻮده و نيست ﮐﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻢ طبیعت را ﺳﺎده ﮐﻨﻢ و هیچ‌ﮔﺎه این ﮐﺎر یک اﻣﺮ نمایشی و ﺷﻌﺎري ﻧﺒﻮده اﺳﺖ. ﺧﻮد ﺑﻪ ﺧﻮد اﺗﻔﺎق اﻓﺘﺎده و یک ﺟﺎﻫﺎیي ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﺬف ﮐﺮده‌ام ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻋﻨﺎﺻﺮي را ﻣﺜﻞ یک درﺧﺖ ﮐﻪ در طبیعت ﻧﺒﻮده، اﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮده ﺑﺎﺷﻢ.بیشتر ﺑﺮایم آن ﻓﻀﺎ ﻣﻬﻢ ﺑﻮده ﮐﻪ ﺣﺲّ آن ﻓﻀﺎ در بیاید. ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ در ﻧﻘﺎﺷﯽ طبیعت همیشه دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ‌ام آن چیزي را ﮐﻪ ﻣﯽبینم ﺑﺘﻮاﻧﻢ ﺑﻪ بیننده ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮐﻨﻢ و همیشه ﻟﺬت ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮده‌ام؛ ﺑﻪ نحوي ﮐﻪ دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ‌ام ﺧﻮدم در طبیعت ﺑﺎﺷﻢ. شبیه ﺣﺲ آدﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﻮاب ﻗﺸﻨﮕﯽ ﻣﯽبیند. بعضي از این ﻧﻘﺎﺷﯽ‌ﻫﺎي طبیعت ﺷﺎید یک ﺣﺴﺮت ﺷﺨﺼﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ حیف اﻻن آﻧﺠﺎ نیستم، ﺑﺮاي همین ﺛﺒﺖ‌اش ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﮐﻤﺎﮐﺎن آﻧﺠﺎ ﺑﺎﺷﻢ؛ ﭼﻮن ﺑﺮایم ﺣﮑﻢ ﺿﺒﻂ و ﺛﺒﺖ ﺧﺎﻃﺮه را دارد و ﺧُﺐ، اﮔﺮ ﺳﺎدﮔﯽ درش ﻫﺴﺖ، ﺧﻮد طبیعت اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺎده اﺳﺖ.

در نمایشگاه «ﭘﻠﺘﻔﺮم» در ﮔﺎﻟﺮي ﺳﻬﺮاب ﻋﺪه‌اي اﺳﺘﺨﺮ ﺷﻤﺎ را شبیه اﺳﺘﺨﺮﻫﺎي دیوید ﻫﺎﮐﻨﯽ ﻣﯽ‌داﻧﺴﺘﻨﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﺗﻌﻠﻖ خاطر یک ﻧﻘﺎش ﺑﻪ یک ﻧﻘﺎش دیگر در ﻫﺮ ﺟﺎي دنیا مسیر ﺗﮑﺎﻣﻞ او را ﻧﺸﺎن ﻣﯽ‌دﻫﺪ، وﻟﯽ بیشتر ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌رﺳﺪ این ﻧﮕﺎه از کیارستمی ﻧﺸﺄت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. شاید در یک اﺛﺮ ﺧﺎص، تکنیک ﻫﺎﮐﻨﯽ ﻫﻢ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، وﻟﯽ در ﺗﺎﺑﻠﻮﻫﺎي دیگرﺗﺎن ﺟﻬﺎن کیارستمی ﻣﺸﻬﻮدﺗﺮ اﺳﺖ...

ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻫﺮ ﮐﺲ اﺳﺘﺨﺮ کشید ﮐﺎرش ﮐﭙﯽ ﮐﺎر ﻫﺎﮐﻨﯽ نيست. ﻣﺜﻞ این است كه هر كسي درﺧﺖ کشید ﺑﮕﻮییم ﮐﺎرش شبیه پیسارو اﺳﺖ یا ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﺮداب کشید از ﻣﻮﻧﻪ تقلید ﮐﺮده اﺳﺖ. این ﺑﻪ ﻧﻈﺮم ﺑﺮداﺷﺖ خیلی ﺳﻄﺤﯽ و اولیه‌اي اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮد داﺷﺖ. این اﺳﺘﺨﺮ، ﺟﺎیی ﺣﻮاﻟﯽ ﺷﻬﺮیار اﺳﺖ. دوﺳﺘﻢ ﮐﻪ یک ﻣﻌﻤﺎر ﻓﺮاﻧﺴﻮي اﺳﺖ ﺧﺎﻧﻪ زیبایی ﺳﺎﺧﺘﻪ و این اﺳﺘﺨﺮ آﻧﺠﺎﺳﺖ و ﻣﺎ ﻫﺮ ﺳﺎل ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن آﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ‌ﻫﺎ آﻧﺠﺎ هستیم. ﻣﻌﻤﺎري‌اش جالب اﺳﺖ. ﭘﺮ از ﻧﻮر و رﻧﮓ و ﺗﻼﻟﻮ اﺳﺖ و برايم خيلي ﻣﻮﺿﻮع ﺟﺬاﺑﯽ ﺑﻮد. وﻗﺘﯽ ﺷﺮوع ﮐﺮدم اول یک ﻧﻤﻮﻧﻪ ﮐﻮﭼﮏ‌اش را کشیدم و ﻓﺮﺳﺘﺎدم ﮐﺎﻧﺎدا و ﺑﻌﺪ، آن‌ﻗﺪر ﺑﺮایم جالب شد ﮐﻪ اداﻣﻪ دادم. در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺟﺪیدم ﺑﺎز همین اﺳﺘﺨﺮ را ﮐﺎر ﮐﺮده‌ام وﻟﯽ ﺑﺎ ﺣﻀﻮر اﻧﺴﺎني. ﺗﻼﻟﻮي رﻧﮓ‌ﻫﺎي زرد و ﻧﺎرﻧﺠﯽ روي ﺳﻄﺢ آب اﺳﺘﺨﺮ برايم زيبا ﺑﻮده و ﻫﺴﺖ؛ وﮔﺮﻧﻪ دیوید ﻫﺎﮐﻨﯽ دوره‌اي ﻧﻘﺎش ﻣﺤﺒﻮب ﻣﻦ ﻧﺒﻮد و زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻮد از ﻫﺎﮐﻨﯽ زیاد ﺧﻮﺷﻢ ﻧﻤﯽ‌آﻣﺪ! در ﺻﻮرﺗﯽ ﮐﻪ ﻧﻘﺎش درﺟﻪ یکی اﺳﺖ و ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻣﺪادرﻧﮕﯽ‌ﻫﺎ و آدم‌ﻫﺎیی ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ خیلی ﻫﺴﺘﻨﺪ. راﺟﻊ ﺑﻪ کیارستمی ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺻﻮرت ایشان در درجه اول ﻧﻘﺎش ﺑﻮد وﻟﯽ ﺑﺎز شاید ﻣﺸﺎﺑﻬﺖ ﺑﺎ کیارستمی این ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ او ﻫﻢ ﻓﻀﺎﻫﺎي ﺧﺎﻟﯽ را دوﺳﺖ داﺷﺖ و از ﻣﻨﻈﺮه‌ﻫﺎي ﺑﺮﻓﯽ و ﺗﮏ درﺧﺖ‌ﻫﺎ ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻣﯽ‌ﮐﺮد. ﺑﻪ ﻧﻈﺮم ﺧﻮدم خیلی ﻗﺮاﺑﺖ و ﻧﺰدیکی ﺑﺎ ﻧﮕﺎه او ﻧﺪارم؛ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ مینی‌ﻣﺎلیسم در ﮐﺎر ﻫﺮ دوي ﻣﺎ ﻫﺴﺖ. وﺟﻪ ﻣﺸﺘﺮك شاید یک ﻧﮕﺎه ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ ﻣﻼﻧﮑﻮلیک ﺑﺎﺷﺪ، یک ﻧﮕﺎه ﻣﺤﺰون شاید.

اينها ﻫﻤﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ زیستی ﺧﻮدﺗﺎن است؟

بله، ﻣﻦ ﻫﻤﻪ آن چیزی را ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻣﯽ‌ﮐﺸﻢ؛ ﭼﻪ آن اﺳﺘﺨﺮ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺳﺎل ﻓﻀﺎي ﻣﻌﺎﺷﺮت با دوستان است و ﭼﻪ ﻓﻀﺎﻫﺎي ديگر در مسافرت.

ﺗﺎثیرات طبیعت اﺳﭙﺎنیا ﭼﻄﻮر؟

خیلی زیاد.

حتي بیشتر از ایران؟

اﺳﭙﺎنیا و ایران خیلی شبیه ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻓﻀﺎ و طبیعت‌شان خیلی شبیه یکدیگر اﺳﺖ. دﺷﺖ‌ﻫﺎي ﻓﺮاخ، ﺗﭙﻪ‌ﻫﺎیی ﮐﻪ زمین ﮐﺸﺎورزي ﻫﺴﺘﻨﺪ. یک ﺟﺎﻫﺎیی ﺗﮏ درﺧﺖ‌ﻫﺎ را مي‌بینید. رﻧﮓ ﺧﺎك اﺳﭙﺎنیا شبیه ایران و ﺑﻪ رﻧﮓﻫﺎي ﻣﻮرد ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻦ یعنی ﻗﺮﻣز ونیزی، ﻗﻬﻮه‌اي و اُخراست.

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﻣﻼت در ﻧﻮر رسیدید؟

ﺷﺎید ﺗﺎثیر طبیعت و ﻧﻮر اﺳﭙﺎنیا ﺑﺎﺷﺪ و اﻟﺒﺘﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ این ﮐﺸﻮر.

ﮐﺪام ﻧﻘﺎﺷﺎن اﺳﭙﺎنیا؟

از وﻻﺳﮑﺰ بگیرید ﺗﺎ دیگر ﻧﻘﺎﺷﺎن ﺑﺰرگ این ﮐﺸﻮر ﻣﺜﻞ ﮔﻮیا ، زورﺑﺎران، ﺧﻮاکین ﺳﻮرویا و... اﺳﭙﺎنیا ﻧﻘﺎش طبیعت بسیار دارد و ﻧﻮر در آن خیلی ﻣﻬﻢ اﺳﺖ. ﻣﯽ‌دانید ﮐﻪ اﺳﭙﺎنیا ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ایران ﻧﻮر تیز و ﺗﻨﺪ و آﻓﺘﺎب درﺧﺸﺎﻧﯽ دارد.

ﻣﺎ در ﻧﻘﺎﺷﯽ ایرانی از ﻗﺮن ﻫﺸﺘﻢ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻈﺮه‌ﭘﺮدازي و ﻧﻘﺎﺷﯽ طبیعت ﻧﺪاﺷﺘﻪ‌ایم. اﻟﺒﺘﻪ در ﻧﻤﻮﻧﻪ‌ﻫﺎي ﻏﺮﺑﯽ و آﺛﺎر ﺧﺎور دور نیز ﻫﺮﮔﺰ طبیعت و ﻣﻨﺎﻇﺮ آن در ﺟﺎیگاه ﻣﻮﺿﻮع اﺻﻠﯽ اﺛﺮ ﻗﺮار ﻧﺪاﺷﺘﻪاﻧﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ دلیل این ﻓﻘﺪان طبیعتﭘﺮدازي در ﺳﻨﺖ ﻧﻘﺎﺷﯽ ایرانی چیست؟

ﺷﻤﺎ در ﻧﻘﺎﺷﯽ اروﭘﺎ ﺗﺎ اوایل ﻗﺮن ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ ﻧﻘﺎشي ﻣﻨﻈﺮه به عنوان ژاﻧﺮ نمي‌بینید. آدم‌ها را ﻣﯽ‌بینید ﮐﻪ در ﭘﺲ زمینه‌ﺷﺎن ﻣﻨﻈﺮه ﻫﺴﺖ، ﻣﺜﻞ ﻧﻘﺎﺷﯽ ایرانی. ﻣﻨﻈﺮه درنقاشي مينياتور ايراني ﺑﺨﺸﯽ از تصوير است و در ﭘﺲ‌زمینه ﻗﺮار دارد. یک ﻋﻤﺎرﺗﯽ ﻫﺴﺖ و یک ﻋﺪه آدم ﮐﻪ دور ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪه‌اﻧﺪ و ﻣﺸﻐﻮل ﮐﺎري ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ وﻟﯽ ﺳﺮوﻫﺎ و ﺻﺨﺮه‌ﻫﺎ در ﭘﺲ زمینه ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮرﻧﺪ.

ﻣﻌﻤﻮﻻ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮد از آﻧﺠﺎ ﮐﻪ واژه طبیعت در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺗﺎ ﺳﺪه اخیر ﮐﺎرﺑﺮد ﻣﻌﻨﺎیی ﻣﺘﺮادف ﺑﺎ nature در زﺑﺎن انگلیسی را ﻧﺪاﺷﺘﻪ و در ﻣﻌﻨﺎي ﻓﻄﺮت و ذات ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ادﺑﺎ و ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻗﺮار داﺷﺘﻪ اﺳﺖ. واژه طبیعت ﺑﺎ ﮐﺎرﺑﺮد اﻣﺮوزي آن در ﺳﺪه اخیر و در ﭘﯽ ﮔﺴﺘﺮش رواﺑﻂ ﺑﺎ ﻏﺮب در ﮐﻼم و اﻓﮑﺎر ایرانیان وارد ﺷﺪ. ﻟﺬا یکی از اﺻﻠﯽ‌ﺗﺮین دﻻیل ﻋﺪم وﺟﻮد ﻧﻘﺎﺷﯽ طبیعت در ایران را ﻣﯽ‌ﺗﻮان ﻣﺎﺣﺼﻞ ﻓﻘﺪان ﻣﺼﺪاق ﮐﻼﻣﯽ آن داﻧﺴﺖ ...

و ﺷﺎید ﭼﻮن ﻧﻘﺎﺷﯽ در ﺧﺪﻣﺖ ادبیات و درﺑﺎر ﺑﻮده اﺳﺖ. ﺷﺎﻫﺎن ﺳﻔﺎرش ﻣﯽ‌دادﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻼ کلیله و دﻣﻨﻪ یا ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ را مصور ﮐﻨﻨﺪ. صنایع ﻣﺴﺘﻈﺮﻓﻪ چیزی در ﺧﺪﻣﺖ ادبیات ﺑﻮده و ﻣﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان art ﻧﺪاشتیم. در اروﭘﺎ ﻓﻘﺪان این ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ این اﺳﺖ ﮐﻪ اﺑﺰار اﺟﺎزه ﻧﻤﯽ‌داده از اﺳﺘﻮدیو بیرون ﺑﺮوﻧﺪ. در ﺳﺎل ۱۸۴۱ رﻧﮓ تیوبی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ و این اﺟﺎزه را داد ﺗﺎ ﻧﻘﺎش ﺳﻪ ﭘﺎیه‌اش را ﺑﺮدارد و ﺑﻪ دل طبیعت ﺑﺮود. از آن زﻣﺎن ﻣﻨﻈﺮه‌ﭘﺮدازي ﻫﻢ ﭘﺎ ﮔﺮﻓﺖ و اوج آن در ﮐﺎر اﻣﭙﺮسیونیست‌ﻫﺎ اﺳﺖ. ﺗﺎ ﻗﺒﻞ از آن، ﻧﻘﺎش اسیر آتلیه‌اش ﺑﻮد.

درﺧﺖ براي شما ﺳﻤﺒﻞ ﭼﻪ چیزی است؟

اول از ﻫﻤﻪ ﺳﻤﺒﻞ زﻧﺪﮔﯽ اﺳﺖ و ﺣﻀﻮرش در طبیعت خیلی زیباﺳﺖ. ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان یک ﻣﻮﺟﻮد زﻧﺪه ﺣﻀﻮرش را در طبیعت اﺣﺴﺎس ﻣﯽ‌کنید، ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﻮه ﻫﻢ خیلی ﻋﻼﻗﻪ دارم. ﮐﻮه ﺑﺮایم ﺳﻤﺒﻞ دیرینگی اﺳﺖ. ﮐﻮه‌ﻫﺎ ﺗﺎریخ بسیار ﻃﻮﻻنی دارﻧﺪ. رﺷﺘﻪ ﮐﻮه‌ﻫﺎي ﺗﻬﺮان ﮐﻪ خیلی ﻫﻢ آﻧﻬﺎ را نقاشي كرده‌ام، ﻗﺪﻣﺘﺸﺎن ﺑﻪ میلیون‌ﻫﺎ ﺳﺎل ﻗﺒﻞ از ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪن آدﻣﯽ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﮔﺮدد. ﭘﺲ ﮐﻮه ﺑﺮایم ﺳﻤﺒﻞ یک زﻣﺎن خیلی خیلی ﻃﻮﻻﻧﯽ اﺳﺖ. درﺧﺖ ﻫﻢ حیات و ﻣﻮﺟﻮدیت دارد و زﻧﺪه اﺳﺖ. ﻟﻤﺲ كردن و گوش دادن ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺟﺬاب اﺳﺖ. ﺷﻤﺎ اواﺧﺮ ﺑﻬﺎر و اوایل ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن ﮐﻪ ﺑﺎد ﻣﯽ‌وزد، ﻣﯽ‌ﺗﻮانید در طبیعت ﺑﻪ درﺧﺖ‌ﻫﺎ ﮔﻮش دهید و ﺻﺪاي آﻧﻬﺎ را ﺑﺸﻨﻮید؛ ﻫﻤﺎن ﻟﺤﻈﻪ‌ﻫﺎیی ﮐﻪ زﻧﺒﻮرﻫﺎ و ﺣﺸﺮات در ﺣﺎل ﺟﻨﺐ و ﺟﻮش ﻫﺴﺘﻨﺪ و اينها ﻫﻤﻪ، یک ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﺑﺰرگ از زﻧﺪﮔﯽ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮم ﻫﻤﻪ درﺧﺖ‌ﻫﺎ زیبا ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻫﺮ ﮐﺪام‌ﺷﺎن ﻓﺮم ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮدي دارﻧﺪ؛ ﭼﻪ از یک ﭼﻪ دور.

در ﻣﻨﻈﺮه‌ﭘﺮدازي ایراﻧﯽ ﻧﻘﺎش ﻣﻮرد ﻋﻼﻗﻪ ﺷﻤﺎ کیست؟

داود اﻣﺪادیان. اﻣﺪادیان ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ یکی از ﺑﻬﺘﺮین ﻧﻘﺎﺷﺎن ﻣﻨﻈﺮه ایران اﺳﺖ و درﺧﺖ‌ﻫﺎیش ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ دوره‌اي ﮐﻪ در ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﮐﺎر ﻣﯽ‌ﮐﺮد را خيلي دوست دارم. درﺧﺖ‌ﻫﺎي اﻣﺪادیان از درﺧﺖ ﺑﻮدن ﺧﺎرج ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ. ﺑﻌﻀﯽ از آﻧﻬﺎ ﺗﺒﺪیل ﺑﻪ ﺻﺨﺮه‌ﻫﺎي ﺳﻨﮕﯽ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ آن‌ﻗﺪر ﮐﻪ ﻗﺮص و ﻣﺤﮑﻢ و عظیم‌اﻧﺪ. آدم‌ﻫﺎ را ﮐﻪ ﮐﻨﺎر درﺧﺖ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﮔﺬارد خیلی ﮐﻮﭼﮏ‌اﻧﺪ درﺧﺖ‌ﻫﺎیش خیلی ﺟﺬاب و سمبلیک ﻫﺴﺘﻨﺪ. اﻣﺪادیان اﺳﺘﺎد رﻧﮓ نیز ﻫﺴﺖ و رﻧﮓ‌ﻫﺎي ﺟﺬاﺑﯽ دارد. ﺟﺰو ﻧﻘﺎﺷﺎن ﻣﺤﺒﻮب ﻣﻦ اﺳﺖ اﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ از ﻧﻘﺎﺷﺎن ﻣﻨﻈﺮه ﭘﺮداز ایراﻧﯽ ﭼﻪ کسانی را دوﺳﺖ دارم ﻗﻄﻌﺎ علی ﮔﻠﺴﺘﺎﻧﻪ و داود اﻣﺪادیان ﻫﺴﺘﻨﺪ.

ﺷﻤﺎ ﺳﺎل‌ﻫﺎ ﮐﺎر تبلیغات ﻫﻢ ﮐﺮده‌اید وﻟﯽ عجیب اﺳﺖ ﮐﻪ دنیاي تبلیغات روي ﺷﻤﺎ تاثیر ﻧﮕﺬاﺷﺘﻪ اﺳﺖ. دنیاي تبلیغات آدﻣﯽ را ﺑﻪ ﺳﻤﺖ دیگري ﻣﯽ‌ﺑﺮد و كنار آن فضا ﮐﺴﯽ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﺎر دﺷﻮاري اﺳﺖ.

به ﻧﮑﺘﻪ ﺟﺎﻟﺒﯽ اﺷﺎره ﮐﺮدید. ﻣﻦ ﺳﺎل‌ﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﺎﻣﺮان ﮐﺎﺗﻮزیان ﮐﺎر ﮐﺮدم و تبلیغات را ﺑﻪ ﻧﻮعي از او آﻣﻮﺧﺘﻢ. ﮐﺎﺗﻮزیان ﺧﻮدش ﻧﻘﺎش درﺟﻪ یکی اﺳﺖ و همیشه ﻣﺮز بین ﻧﻘﺎﺷﯽ و تبلیغات در ﮐﺎر او ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه اﺳﺖ. ﺷﻤﺎ در ﻧﻘﺎﺷﯽ‌ﻫﺎي ﮐﺎﺗﻮزیان یک ﭼﻬﺮه دیگري ﻣﯽبینید. ﮐﺎﺗﻮزیان ﺑﻌﺪ از آنكه وارد تبلیغات ﺷﺪ ﺷﺎید ﮐﻤﺘﺮ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﺮد اما هميشه به عنوان يك نقاش درجه يك و آوانگارد آبستره نقش مهمي داشته و دارد.

دیگر ﮐﺎر تبلیغات ﻧﻤﯽ‌کنید؟!

خیلی ﮐﻢ. اﺷﺎره ﮐﺮدید ﮐﻪ دنیاي تبلیغات خیلی ﺑﺎ دنیاي ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. یک دنیاي بیزﻧﺴﯽِ بیروﻧﯽِ ﺑﯽ‌رﺣﻢ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﺟﺎزه ﻧﻤﯽ‌دﻫﺪ ﺧﻮدﺗﺎن ﺑﺎشید. ﺑﺎید آن چیزی ﺑﺎشید ﮐﻪ آﻧﺠﺎ ﺑﺎید اﺗﻔﺎق بیفتد. در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺨﺶ تبلیغات در زﻧﺪگی ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ تعطیل ﺷﺪن ﻣﯽ‌رود. در ﻫﻔﺘﻪ ﺳﻪ روز بیشتر ﺗﻬﺮان نیستم و بقیه روزﻫﺎ ﻣﺸﻐﻮل ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﺮدن ﻫﺴﺘﻢ.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون